معرفی کتاب مذاکره با خر درون + 3 داستان دیگر
کتاب فوق حاوی چهار داستان کوتاه می باشد که در قالب طنز نوشته شده اند. عناوین این داستان هاعبارتند از: تولد یک روح، محاکمه یک دمپایی، مذاکره با خر درون و نمره انضباط. هر یک از داستان ها مستقل از دیگری بوده و شخصیت های متفاوتی دارد که با شیوهی طنزی که در نوشتن آن ها به کار رفته، مخاطب را جذب کرده و اوقات مفرحی را برای خواننده فراهم می نماید. داستان مذاکره با خر درون که نام کتاب از آن گرفته شده، قصهی سعید را روایت می کند که یکی از هم کلاسی هایش به نام مسلم در مدرسه جلوی همهی بچه ها او را دست انداخته و ضایعش کرده و حالا سعید می خواهد این کارش را تلافی کند.
از آنجا که زور مسلم بیشتر از اوست، نمی تواند مستقیما با او سرشاخ شود و دنبال راه دیگری می گردد تا او را ضایع کند؛ که ناگهان یاد مجلهی احضار ارواح دایی اش افتاده و به سراغ آن می رود. او تصمیم می گیرد به وسیلهی مجله ای که دایی ادعا می کرد به کمکش می شود ارواح را احضار کرد، روحی احضار کند و از او بخواهد که حساب مسلم را برسد! برای این کار باید در مکانی ساکت و تاریک شمعی روشن می کرد و طبق دستورالعمل مجله، وردهای مخصوصی را می خواند. وقتی هوا تاریک شد، توی اتاق نشست و شمعی را که از آشپزخانه برداشته بود روشن کرد و وردی را که توی یکی از صفحات مجله دیده بود، خواند. یکهو احساس کرد که صدای نفس های کسی را توی اتاق می شنود ...
برشی از متن کتاب مذاکره با خر درون + 3 داستان دیگر
داد زدم: "لعنت! ... لعنت!... لعنت!... مسلم! فردا زنگ آخر، می کشمتپسر بی شعور! جلوی همه بچه ها منو ضایع می کنی؟ چقد پر رویی؟!!! آشغال...!" شکر خدا، کسی خانه نبود و می توانستم هر چقدر دلم می خواهد فریاد بزنم. با تمام قدرت دستگیرهی در اتاق را فشار دادم و خودم را کنار پنجره رساندم. خیلی ناراحت بودم: "باید یک جوری سر مسلم تلافی کنم. مسلم...!" دندانهایم را از خشم به هم فشار دادم. هر کاری که می کردم نمی توانستم آرام بگیرم. سرم را داخل اتاق برگرداندم، که ناگهان چشمم به مجلهی کهنه و وارفته ای افتاد که دیروز بین کتابها پنهان کرده بود؛ مجله جلد نداشت ولی معلوم بود که خیلی قدیمی است.
برگه های کاهی اش را اگر تند ورق می زدی، راحت پاره می شد. هفتهی قبل وقتی دایی جعفر آمده بود خانهی ما، برای رضا آورده بود.رضا هم دیروز چند تا از آن دوستان گردن کلفتش را جمع کرد داخل اتاقش؛ می خواستند روح احضار کنند. قرار بود روح سوالات امتحان فیزیک را به دستشان برساند.
یک مسخره بازی ای بود؛ کلی خندیدیم. "ولی اگه راست باشه چی؟ اونها که نذاشتند رضا درست کار کنه! اصلا دستورالعملش را درست انجام ندادند." ولی یادم بود: دایی جعفر خیلی به مجله اعتقاد داشت. خودش گفته بود که اگر به خاطر خدمت سربازی اش نبود عمرا دست رضا نمی سپردشدیشب قبل از خواب، مجله را از اتاق رضا برداشتم. ناگهان فکری به ذهنم رسید: "کاش یه روح احضار کنم و ازش بخوام دهن مسلم را سرویس کنه."
کمی فکر کردم: "بگم: بورو تو خوابش!؟ شبها توی دستشویی کمین کن؟ دفترهاش رو هر روز خط خطی کن؟" بلند گفتم: "ولش کن...! بذار اول احصارش کنم، بعد از خودش می پرسم." مجله را با احتیاط از وسط کتابها بیرون کشیدم و بازش کردم: "در یک اتاق تاریک و تنها، به دور از هر فکر و اندیشه، میزی گرد در میانهی اتاق و در پشت یک لیوان شیشه ای در میانه... در کنار میز، بنشین و با چشمان بسته 38 بار بگو اجی ژیلو کولن ژیلو....
نویسنده: محسن رحیمی زاده - سیده زینب ابراهیمیان شیاده - مهدی محمدی - فاطمه زارع تصویرگر: امیر مفتون انتشارات: خط خطی
نظرات کاربران درباره کتاب مذاکره با خر درون + 3 داستان دیگر
دیدگاه کاربران