معرفی کتاب راهنما اثر ر. ک. نارایان
موز معجزه کرد. پسرک دم درِ یک یک خانه ها رفت و اعلام کرد که مرد مقدس به محل خود برگشته است. زن و مرد و بچه دسته جمعی به طرفش راه افتادند. چیزی بیش از این نمی خواستند که بتوانند یک نظر او را ببینند و محو جمال نو رانیش شوند. بچه ها دورش حلقه زدند و با احترام و ترس به او خیره شدند. راجو کوشید با چند نیشگون آهسته از صورت بچه ها و گفتن چند جمله پیش پاافتاده یا حتی صحبت به زبان کودکانه از ناهنجاری موقیت بکاهد. به طرف پسر بچه ها رفت و به شیوۀ مردان مقدسی که در شهرها دیده بود پرسید:«خوب، بگویید ببینم چه می خوانید؟» اما این سوال در اینجا احمقانه بود، زیرا پسر بچه ها بنای خنده را گذاشتند، به هم نگاهی کردند و گفتند:« اصلاً مدرسه نداریم که...»
راجو بی آنکه به مشکلاتشان حقیقتاً علاقه مند باشد، پرسید:«پس صبح تا غروب چه کار کنید؟» یکی از سالخوردگان پادرمیانی کرد و گفت:«ما نمی توانیم پسر های خودمان را مثل شما شهریها بفرستیم مدرسه. آنها باید گله را برای چرا ببرند.» راجو از روی نارضایی نُچ نُچ کرد و سری جنباند. جمعیت معذب و دلواپس بود. راجو با وقار تمام گفت: «پسر ها قبل از هر چیز باید خواندن یاد بگیرند. البته باید به پدر و مادرشان کمک کنند، ولی باید وقت تحصیل هم داشته باشند...» بعد انگار به او الهام شده باشد افزود: «اگر روزها وقت خواند نداشته باشند، چرا شب ها جمع نشوند وخواندن و نوشتن یاد نگیرند؟»
یکی پرسید:«کجا»
راجو که به تالاری وسیع اشاره می کرد، گفت: «شاید همین جا. شاید هم توانستید از معلمی بخواهید که بیاید اینجا. بین شما معلم مدرسه هست؟»
(از متن کتاب)
نویسنده: ر. ک. نارایان مترجم: مهدی غبرایی انتشارات: ناهید
نظرات کاربران درباره کتاب راهنما اثر نارایان
دیدگاه کاربران