کتاب ارباب حلقه ها 1 (یاران حلقه)
کتاب یاران حلقه، جلد اول از مجموعه کتاب های ارباب حلقه ها میباشد که روایتی پرهیجان و تخیلی را در اختیار مخاطب قرار میدهد.
شخصیت اصلی قصه، "فرودو بگینز" نام دارد. او مردی جوان از نسل "هابیتها" میباشد. هابیتها مردمانی مشابه انسانها اما با قدی کوتاه و ظاهری متفاوت که به دور از انسانها و در سرزمینهای میانه روزگار میگذرانند. نکتهی قابل توجه در رابطه با هابیتها این است که آنها در سن سیوسه سالگی پا به دوران بلوغ خود میگذارند و وارد مرحلهی جدیدی از زندگی خود میشوند.
فرودو، سالها پیش، در زمان کودکی، پدر و مادرش را به طور همزمان و در اثر غرق شدن در آب رودخانه، از دست میدهد. وی پس از این سانحه، سختیهای بسیار زیادی را متحمل میشود. تا اینکه، آقای "بیلبو بگینز"، یکی از اقوامش، سرپرستیاش را برعهده میگیرد. بیبلو مردی که بر حسب تصادف، همچون فرودو، در روز بیستودوم سپتامبر متولد شده است.
بیلبو، پیرمردی ثروتمند و عجیب میباشد که در تپهی "بگاند" سکونت دارد. وی مردی شناخته شده در میان مردم بگاند، است. افسانههای زیادی به او نسبت داده میشود. این داستانها به ماجرای سفر ناگهانی و طولانیمدت او بازمیگردد. سفری به شرق، همراه با دوست جادوگرش "گندالف". بیلبو، پس از بازگشت از سفر و به هنگام ورود به بگاند، ثروت زیادی را همراه با خود میآورد. ثروتی که هابیتها معتقدند هیچگاه تمام نمیشود و پس از مرگ بیلبو نیز به فرودو تعلق خواهد گرفت. درواقع، آقای بگینز نیز، به طور رسمی و قانونی، فرودوی جوان را به عنوان وارث خود معرفی کرده است.
اما اصل ماجرای داستان در جشن تولد مشترک بیلبو و فرودو آغاز میگردد. حالا پیرمرد صدویک ساله و فرودوی قصه نیز سیوسه ساله میشود. بیلبو قصد دارد که مراسم بسیار باشکوه و بزرگی را برگزار کند؛ مراسمی به یادماندنی که تمامی مردم بگاند به آن دعوت خواهند شد. تحت چنین شرایطی، مجددا، شرح چگونگی سرنوشت این دو نفر، بر سر زبانها افتاده و هر کس، ماجرایی متفاوت از زندگی آنها را برای دیگران نقل میکند. غافل از اینکه، وقایعی به مراتب بزرگتر و باورنکردنیتر اتفاق خواهد افتاد؛ وقایعی که ماجراهایی خواندنی را در اختیار مخاطب خواهد گذاشت.
برشی از متن کتاب ارباب حلقه ها 1 (یاران حلقه)
استاد گفت: «همانطور که همیشه گفتهام آقای بیلبو هابیتزادهی خوشصحبت نازنینی است.» و این را از ته دل میگفت: زیرا رفتار بیلبو با او بسیار مودبانه بود و او را «ارباب هام فست» صدا میزد و پیوسته در زمینهی پرورش سبزیجات با او به مشورت میپرداخت، بخصوص در زمینهی سبزیجات ریشهدار، و به ویژه سیبزمینی که همه (و از جمله خودش) در این حول و حوش او را پیشتاز آدمهای صاحب نظر در این زمینه میدانستند.
بابا نوکس اهل بایواتر پرسید: «این فرودو چطور، که با او زندگی میکند؟ اسمش بگینز است ولی آنطور که میگویند نصف بیشترش از برندیباکها است. نمیدانم چرا همهی بگینزهای هابیتون برای زن گرفتن باید بروند باکلند، باکلندی که آدمهایش اینقدر عجیب و غریباند.»
بابا توفوت، همسایهی دیوار به دیوار استاد وسط حرف پرید: «خوب وقتی طرف عوضی رودخانه برندیواین، درست مقابل جنگل قدیمی زندگی میکنند باید هم عجیب و غریب باشند. اگر نصف آن داستانهایی هم که تعریف میکنند درست باشد، جای شیطانی و بدی است.»
استاد گفت: «حق با تو است بابا! با اینکه برندیباکهای باکلند توی جنگل قدیمی زندگی نمیکنند، اما اینطور که معلوم است، تخم و ترکهی عجیبی هستند. دائم وقتشان را روی رودخانه بزرگ با قایق سواری تلف میکنند: این که طبیعی نیست. ببین، شک نداشته باش یک دردسری از توی آن درمیآید. ولی با همهی اینها، هابیت خیلی نازنینی است این آقای فرودوی جوان، طوری که همه آرزو میکنند با او آشنا شوند. خیلی شبیه آقای بیلبو است، نه اینکه فقط قیافهشان شبیه هم باشد. هر چه باشد پدرش از بگینزها بوده. هابیت آبرومند محترمی بود آقای دروگو بگینز؛ هیچوقت حرف و حدیث زیادی از او نبود تا اینکه غرق شد.»
فهرست
نظرات کاربران درباره کتاب ارباب حلقه ها 1: یاران حلقه
دیدگاه کاربران