معرفی کتاب فرانسیسکو پیثارو
فرانسیسکو پیثارو یک شخصیت تاریخی است که، سال های آغازین سده ی پانزدهم میلادی در خانواده ای تنگدست به دنیا آمد، البته برخی مورخان مدعی اند خانواده اش به دلیل فقر و تنگدستی او را روی پله های یک کلیسای محلی گذاشتند. وی هیچ گاه به مدرسه نرفت و هرگز خواندن و نوشتن نیاموخت، اولین شغلش چوپانی بود. برای فرار از فقر در نوجوانی به ارتش پیوست، در بیست سالگی وسوسه ی جستجوی ثروت و پیدا کردن طلا به جانش افتاد، به این ترتیب با تعدادی سرباز در یافتن ثروت و کشورگشایی روانه ی امپراطوری اینکا شدند و دریافتند مردم آن جا تمدنی صد ساله دارند.
پیثارو ثروت امپراطوری اینکا را تصاحب کرد و حکمران آن کشور شد که امروزه پرو نامیده می شود... نوشته ی حاضر برداشتی کوتاه از کتاب جالب و خواندنی فرانسیسکو پیثارو می باشد. نویسنده به طور مفصل همه ی جوانب زندگی این شخصیت تاریخی و ماجراهای سفرش را با نثری روان و داستان گونه برای نوجوانان بیان کرده است. در پایان علاوه بر معرفی منابع بیشتر در زمینه ی مورد نظر، برخی اصطلاحات به کار رفته در متن که ممکن است برای مخاطب قابل فهم نباشد شرح داده شده است. والدین می توانند با تهیه ی این کتاب برای فرزندانشان، خود نیز آن را مطالعه کرده و لذت ببرند.
فهرست کتاب فرانسیسکو پیثارو
- تب طلا
- دوره ی کودکی و نوجوانی
- دنیای جدید
- در جستجوی بیرو
- امپراطوری اینکا
- کشتار در کاخامارکا
- به گروگان گرفتن آتاهوآلپا
- دردسر در کوسکو
- سال های پایانی
- میراث پیثارو
- گاهشمار
- زندگی فرانسیسکو پیثارو در یک نگاه
- منابعی برای مطالعه ی بیشتر
- شرح اصطلاحات
- یادداشت ها
- کتاب شناسی برگزیده
- نمایه
برشی از متن کتاب
پس از مرگ بالبوآ، پیثارو از رزمجویی استعفا داد و در سرزمینی که به او عطا شده بود، ساکن شد و در شهری که به تازگی بنا شده بود در سمت قاضی و شهردار به خدمت مشغول شد. با این حال خبرهایی که از فتوحات اسپانیایی ها می رسید، اشتیاق ثروت را همچنان در درونش زنده نگه می داشت. در سال 1521 امپراطوری بزرگ آزتک واقع در مکزیک امروزی، به دست ارنان کورتس فاتح اسپانیایی افتاد.
سراسر اسپانیا پر شده بود از شایعه ی ثروت هنگفتی که کورتس در غارت کاخ ها و پرستشگاه های آزتک به دست آورده بود؛ اما ددمنشی، بی رحمی و خشونت سپاه کورتس در حق آزتک ها نادیده گرفته می شد. کورتس کشتی های انباشته از طلا، نقره و جواهرات را راهی اسپانیا می کرد. خبر چنان ثروت باشکوهی طمع پیثارو را از نو برانگیخت. اگر کورتس توانسته بود به چنان ثروتی دست یابد مطمئنا او هم می توانست. پیثارو در رستوران ها و مهمان سراهای پاناما شایعه هایی در باره ی امپراطوری بزرگی به نام بیرو در جنوب شنیده بود؛ جایی که امروز پرو نامیده می شود. او مطمئن بود که در آن جا انبوهی از طلا و جواهر پیدا خواهد کرد. پیثارو تقریبا پنجاه ساله بود و در آن روزگار مردی مسن به حساب می آمد.
او از این که زمان سپری شود و فرصت ثروتمند شدن از کف برود بیمناک بود. اگر به گروه اعزامی جنوب می پیوست، دست کم می توانست مقداری طلا برای خودش به دست آورد. در سال 1522 پیثارو به گروهی پیوست که از مسیر سواحل اقیانوس آرام در پاناما عازم جنوب بود. اما اندکی پس از عزیمت، رهبر گروه بیمار شد و سفر به همان زودی که آغاز شده بود به پایان رسید. این اتفاق کاملا هم به ضرر پیثارو تمام نشد چرا که در همین فاصله او توانست رابطه ای صمیمانه با دیه گو د آلماگرو برقرار کند...
(فاتح امپراتوری اینکا) نویسنده: بار بارا ای. سامرویل مترجم: نیر علایی انتشارات: ققنوس
نظرات کاربران درباره کتاب فرانسیسکو پیثارو
دیدگاه کاربران