معرفی کتاب در طبیعت وحشی (جنگجویان 1)
چهار قبیله از گربه های وحشی سالیان متمادی است در قلمرو خود میان جنگل، با رعایت قوانین خاصی که نیاکانشان وضع کرده اند، کنار یکدیگر زندگی می کنند. افراد هر قبیله موظفند که فقط در قلمرو تعیین شده به شکار بپردازند و حق ورود به قلمرو قبیله های دیگر را ندارند؛ اما افراد قبیله ی سایه ی اهریمنی این قوانین را زیر پا گذاشته، پا به قلمروی قبیله ی تندر می گذارند که موجب جنگی خونین بین آن ها می شود.
در این میان، افراد قبیله ی رود و قبیله ی باد هم از فرصت استفاده کرده و به شکارگاه های قبیله ی تندر دست درازی می کنند. قبیله ی سایه که روز به روز قوی تر می شود، کنترل بخش هایی از قلمرو تندرها را به دست می گیرد و بسیاری از جنگجویان دلیر آن ها را به طور مرموزی از میان برمی دارد. کبود اختر، رهبر قبیله ی تندر، در حال تربیت جنگجویان جوان و دلیری است تا بتوانند به کمک یکدیگر قلمرو خود را پس بگیرند، اما هنوز موفق نشده اند؛ تا این که پنجه خاکستری باعث ورود گربه ای خانگی به نام حنایی به گروه جنگجویان تندر می شود که ممکن است شجاع ترین جنگجو در میان تمام آن ها باشد و بتواند قبیله را نجات دهد.
برشی از متن کتاب در طبیعت وحشی (جنگجویان 1)
پنجه آتشین از راهی که آمده بود، به سمت نهر باز گشت. به چشمانی می اندیشید که در تاریکی قلمروی قبیله ی سایه می سوختند. ناگهان از نسیم بوی خفیفی به مشامش رسید. یک غریبه! شاید همان جنگجوی قبیله ی سایه بود... بلافاصله غرشی در گلوی پنجه آتشین ایجاد شد. پیامی که از بو به او رسیده بود، چیزهای زیادی به او می گفت. غریبه یک ماده گربه بود، جوان نبود و به طور قطع به قبیله ی تندر تعلق نداشت. بوی مشخص مربوط به هیچ یک از قبایل را با خود نداشت انا پنجه آتشین می توانست بگوید که خسته، گرسنه، مریض و بد خلق بود. پنجه آتشین بدنش را پایین آورد و به سمت بو پیش رفت. سپس حیرت زده از حرکت باز ایستاد. بوی جنگجو حالا خفیف تر شده بود. دوباره بو کشید. ناگهان توپی از خز با حرکتی برق آسا و غرش کنان از بوته های پشت سرش با شتاب بیرون پرید. وقتی ماده گربه محکم به او خوردو او را کناری کوباند، پنجه اتشین از فرط شوک صدایی گوش خراش از خود درآورد. دو پنجه ی سنگین شانه هایش را گرفتند و آرواره هایی آهنی پشت گردنش چفت شدند. در حالی که به سرعت فکر می کرد، خرناس کشید: ((میییووو!)) اگر گربه ی دیگر دندان های نیشش را خیلی عمیق فرو می کرد، همه چیز تمام بود. خود را وادار کرد با حالتی که انگار داشت تسلیم می شد، عضلاتش را شل کند و زوزه ای ساختگی و هشدار دهنده کشید. ماده گربه دهانش را باز کرد تا زوزه ای سرمست سر دهد. صدای هیس تهدید آمیزی بیرون داد: ((آه، یه کار آموز لاغر مردنی. یه شکار ساده برای نیش زرد.)) پنجه اتشین با شنیدن این توهین، موجی از غضب احساس کرد. فقط صبر کن. به این گلوله خزِ استفراغ شده نشان می داد که چه جنگجویی بود! به خود گفت: اما هنوز نه. صبر کن تا دوباره دندون هاش رو حس کنی. نیش زرد گاز گرفت. پنجه آتشین با تمام قدرت بدن قدرتمند جوانش را به هوا بلند کرد. ماده گربه در حالی که از روی او پرت می شد، غرشی از سر غافلگیری سر داد...
مجموعه جنگجویان نویسنده: ارین هانتر مترجم: روژان بلوری انتشارات: باژ
نظرات کاربران درباره کتاب در طبیعت وحشی
دیدگاه کاربران