loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب مدرسه عهد بوق 9 (جنگ دام دیدی‌ها)

5 / -
موجود شد خبرم کن

درباره‌ی کتاب مدرسه عهد بوق 9 (جنگ دام دیدی‌ها)

کتاب جنگ دام دیدی‌ها نهمین جلد از مجموعه‌ی مدرسه عهد بوق، اثر آر. ال. استاین با ترجمه‌ی حسام امامی توسط نشر ویدا به چاپ رسیده است. "برنی بریجیز" پسر بچه‌ی چهارده ساله‌ای می‌باشد که به همراه جمعی از دوستان خود در خوابگاه مدرسه‌ای با عنوان، مدرسه‌ی عهد بوق، زندگی می‌کند. هر قسمت از این کتاب‌ها، به یکی از ماجراهای که برای برنی و دوستانش اتفاق می‌افتد اختصاص دارد. داستان کتاب جنگ دام دیدی‌ها از جایی آغاز می‌شود که آقای آپچاک، مدیر مدرسه، برنی را برای تنبیه و دادن پاره‌ای توضیحات درباره‌ی خراب‌کاری‌های اخیرش به دفتر فرا می‌خواند.

چند دقیقه پس از ورود این پسر بازیگوش و دردسر ساز؛ یک تماس مهم تمام حواس آقای مدیر را به خودش جلب می کند و با اشاره از او می خواهد پشت در منتظر بماند تا صحبت هایش به پایان برسد. از آن جایی که این پسر همیشه از همه چیز خبردار می شود؛ پس از فال گوش ایستادن متوجه می شود قرار است هفته ی آینده یک تیم بازرسی برای نظارت به نحوه ی آموزش و مدیریت، به آن جا بیایند. اگر همه چیز مرتب و بر وفق مراد این بازرسان نباشد، این مدرسه برای همیشه تعطیل خواهد شد.

برنی با شنیدن این صحبت ها با عجله به سمت خوابگاه و دوستانش می رود تا همه را برای آغاز یک نقشه و دردسر تازه آماده کند... آیا آقای مدیر می تواند مدرسه را از خطر تعطیلی نجات بدهد آن هم با وجود این بچه ها و تنها در مدت یک هفته؟ چه ارتباطی بین این اتفاق و آغاز جنگ دام دیدی ها وجود دارد؟ با برنی و بچه های عهد بوق همراه شوید... جنگ دام دیدی ها جلد نهم از مجموعه مدرسه عهد بوق می باشد که در چندین جلد از جمله خوب بد حقه باز، در مقابل دوربین مخفی، گنده ترین تخم مرغ، زغال اخته ی گندیده و... به زبانی طنز آمیز برای کودکان و نوجوانان به چاپ رسیده است.

بخشی از کتاب مدرسه عهد بوق 9 (جنگ دام دیدی‌ها)

وقتی آپچاک می خواهد برویبه دفترش، یعنی توی بد دردسری افتاده ای. این جا توی مدرسه ی عهد بوق، ما بهش می گوییم مرد گُنده، برای اینکه فقط نود سانت قد دارد. خیلی کوتوله است؛ برای اینکه دماغش را بگیرد، باید بالای نردبان برود! هه هه. شما از این جور شوخی ها خوش تان نمی آید؟ خب ولی این یکی اصلا شوخی نبود. نشسته بودم جلوی میز اسباب  بازی هایش. فکر کنم از اتاق اسباب بازی یک مهد کودک باربی آورده بودنش. فقط همین میز را پیدا کرده بود که برای قدش اندازه باشد!

داشت با تلفن حرف می زد. هر چند وقت یک بار به من نگاه می کرد و سگرمه هایش را هم می کشید. بدجوری رفتم توی فکر. چه غلطی کرده بودم؟ فقط بیست سی قلم کاری که کرده بودم به ذهنم رسید. بالاخره تلفن را گذاشت زمین. گوشش را خاراند. کله ی کچلش زیر نور مانیتورش برق می زد. رو کرد به من گفت: برنی... از لحن برنی گفتنش خوشم نیامد. به لرزه افتادم. دردسر شروع شد... دوباره گفت: برنی... بازهم از لحن برنی گفتنش خوشم نیامد.

گفتم: آقا خیلی خوش تیپ شدین. دارین قد می کشین؟ امروز خیلی قد بلند به نظر میاین. اوه، نشستین روی دفترچه تلفن، درسته؟ چه فکر خوبی، آقا! گفت: برنی... گفتم: آقای آپچاک، من می تونم راجع به اون بازی توضیح بدم. ما که سر جایزه بازی نمی ردیم. می دونم یه عالمه جایزه اون جا بود. ولی فقط گذاشته بودیم اونجا که میز لق نزنه. می دونین، میز ورق خیلی لق بود. واسه همین جازه رو گذاشتیم اونجا که... پرید توی حرفم: برنی... صورتش مثل گریپ فروت سرخ شد.

راستش خیلی شبیه گریپ فروت است. با آن چشم هایش. گفتم: آقا به خدا سر بینایی سنجی تقلب نکردم. یکی یه ورق کاغذ داد که حروف رو روش نوشته بود. اما من اصلا از روش نخوندم. به خدا من... آه کشید. گفت: برنی... گفتم: امروز خیلی خوشگل شدین، سایه افتاده روی پیشونی تون؟ نه، فکر کنم دارین ابرو در میارین!

از لای دندان های به هم چسبیده اش گفت: برنی، دهنتو ببند! دو انگشتی محکم بهش سلام نظامی دادم و گفتم: بله، قربان هر چی شما بگین قربان. این شعار برنی بریجیزه، هرچی مدیر بگه طلاست. طلا! خرناس تیزی کشید که: برنی، یه کلمه دیگر حرف بزنی، خرخره ت رو می جوم. خندیدم: بامزه بود، آقا. من عاشق این شوخ طبعی های شمام. همه مون همین طوریم.

همینه که این قدر به چشم ما خاص میاین. آقا، ما از شما الهام می گیریم. واقعا ما فکر کردیم باید یه کتابخونه جدید به افتخار شما بسازن، آقا کتابخانه ی آپچاک. زنگ خوبی داره نه؟ من تا حالا این جور صدایی از مدیر نشنیده بودم. غرررررررررر! غرید. دستهای خپلش را برای خفه کردن من جلو آورد و از روی میزش پرید این طرف، نمی دانم چرا می خواست حمله کند. من که این قدر باهاش خوب بودم. اما واقعا فکر می کنم مرد گُنده می خواست خرخره ام را بجود...



  • نویسنده: آر. ال. استاین
  • مترجم: حسام امامی
  • انتشارات: ویدا


آر. ال. استاین

درباره آر. ال. استاین نویسنده کتاب کتاب مدرسه عهد بوق 9 (جنگ دام دیدی‌ها)

رابرت لارنس استاین ملقب R.L. Stine، نویسنده پرفروش کتاب کودکان در 8 اکتبر 1943 واقع در «ایالت اوهایو» متولد شد. تمام مخاطبان کتاب، این نویسنده مشهور را با رمان کودک و نوجوان، آن هم از نوع دلهره‌آورش، می‌شناسند؛ البته می‌توان چند آثار نیز برای بزرگسالان در میان نوشته‌های او مشاهده کرد. ...

نظرات کاربران درباره کتاب مدرسه عهد بوق 9 (جنگ دام دیدی‌ها)


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب مدرسه عهد بوق 9 (جنگ دام دیدی‌ها)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل