کتاب یادمان
(مجموعه تغییر یافته 2)
- انتشارات : باژ
- مترجم : صبا ایمانی
- تگ : تغییر یافته
از وقتی از برنچ فرار کرده بودیم، دو بار نقل مکان کرده بودیم. دلیلش را درک می کردم ولی از وفق دادن خودم با جای جدید خسته شده بودم. دلم میخواست فرصت دوباره ساختن زندگی ای را که از من دزدیده شده بود داشته باشم، و می دانستم برای این کار باید با کنار هم گذاشتن تکه هایی از گذشته ام و بیشتر فهمیدن در مورد خانواده ام شروع کنم. وقتی در حال حرکت بودیم نمی توانستم این کار را بکنم، به خصوص وقتی بیشتر و بیشتر از بندر کادیا، جایی که در آن بزرگ شده بودم، دور می شدیم. آنجا همان جایی بود که وقتی من و سم خواهرم را از دست دادیم، زنگی مان کاملا تغییر کرد. می خواستم بدانم دنی چطور مرد و چه اتفاقی برای جسدش افتاد. می خواستم بدانم چرا برنچ تمام خانواده ام را کشت. می دانستم که برنچ به این خاطر مرا به آزمایشگاه خانه ی روستایی فرستاد و مرا وارد پروژه ی تغییر کرد چون از قبل با پسرها، به خصوص با سم ارتباط داشتم. آن ها از این ارتباط استفاده کرده بودند و آن را به شکل چیزی علمی درآورده بودند،چیزی که می توانستند دوباره تولیدش کنند و بفروشند. هنوز مطمئن نبودم چرا برنچ خانواده ام را به قتل رساند به این خاطر که کسی نباشد که دنبالم بگردد، یا دلیل دیگری وجود داشت. می دانستیم که قابلیت پاک کردن حافظه ی مردم را داشتند. پس چرا به جای کشتن خانواده ام، حافظه شان را پاک نکرده بودند؟ سر نخ هیچ کدام از این معماهای مهم را نداشتیم و من به شدت جواب این سوالات را می خواستم. به جوابشان نیاز داشتم. سم فریاد کشید: ((آنا؟)) ایستادم، حتی متوجه راه رفتنم نشده بود. ((بله؟)) به برآمدگی ای روی زمین اشاره کرد و گفت: ((دو قدم با تله ی خرس فاصله داری)) اوه، مرسی. پرسید: ((خوبی؟)) جواب دادم: ((خوبم.)) خم شدم و تله را بررسی کردم...
نویسنده: جنیفر راش ترجمه ی: صبا ایمانی انتشارات: باژ
نظرات کاربران درباره کتاب یادمان
دیدگاه کاربران