کتاب مدرسه عهد بوق 7 (شبح مدرسه عهد بوق)
- انتشارات : ویدا
- مترجم : مسعود ملک یاری
- تگ : مدرسه عهد بوق
محصولات مرتبط
دربارهی کتاب مدرسه عهد بوق 7 (شبح مدرسه عهد بوق)
کتاب شبح مدرسه عهد بوق هفتمین جلد از مجموعهی مدرسه عهد بوق، اثر آر. ال. استاین با ترجمهی مسعود ملکیاری توسط نشر ویدا به چاپ رسیده است. "برنی بریجیز" پسر بچهی چهارده سالهای میباشد که به همراه جمعی از دوستان خود در خوابگاه مدرسهای با عنوان، مدرسهی عهد بوق، زندگی میکند. هر قسمت از این کتابها، به یکی از ماجراهای که برای برنی و دوستانش اتفاق میافتد اختصاص دارد. داستان کتاب شبح مدرسه عهد بوق از جایی آغاز میشود که دانشآموزان را برای تماشای حیوانات، به باغ وحش شهر شِپِشو میبرند.
رفتن به گردش های علمی یکی از بهترین تفریحات این بچه ها می باشد زیرا آنها حق خارج شدن از مدرسه را ندارند به جز مواردی که کسی آنها را با خودش جایی ببرد. بعد از بازدیدِ قسمت های مختلف باغ وحش بچه ها به دستور خانم هینی (معلم)، در یک صف، آماده ی برگشتن می شوند؛ جو عسلی معروف به جو لندهور، یکی از بزن بهادرترین، پُر زورترین و وحشی ترین دانش آموزان، با کنار زدن کسانی که سرِ راهش قرار دارند خود را به اول صف می رساند تا در مقابلِ سنجاب، ترسوترین و خجالتی ترین بچه ی مدرسه، قرار می گیرد.
او که مشغول نوشیدن آب سیب می باشد، با دیدنِ جو از ترس پاکت آب میوه را فشار می دهد و یک دفعه تمام محتویات داخل آن به صورت جو می پاشد. اکنون می توانید چهره ی وحشتناک و عصبانی او را تصور کنید. چه بلایی بر سر سنجاب خواهد آمد؟ چه ارتباطی بین این اتفاق و شبح مدرسه وجود دارد؟ با برنی و بچه های عهد بوق همراه شوید... شبح مدرسه عهد بوق جلد هفتم از مجموعه مدرسه عهد بوق می باشد که در چندین جلد از جمله خوب بد حقه باز، در مقابل دوربین مخفی، گنده ترین تخم مرغ، زغال اخته ی گندیده و... به زبانی طنز آمیز برای کودکان و نوجوانان به چاپ رسیده است.
بخشی از کتاب مدرسه عهد بوق 7 (شبح مدرسه عهد بوق)
من و کرنچ و فین من رفتیم سراغ خانه ی پانداها. اول خیال کردیم پانداها خوابیده اند. بعد فهمیدیم آن قدر خورده اند که نمی توانند تکان بخورند. گفتم: بچه ها بیاین بریم سراغ خونه ی پرنده ها. اون جا باید جالب تر باشه. پرندگانی از سراسر دنیا. تابلوی آن جا این را می گفت: توی قفس اول بوقلمون بود.
توی دومی هم یک قناری کوچک مریض که روی چوبش لم داده و رفته بود توی لک. دوست ما، وحشی، کنار قفس ایستاده بود و زل زده بود به قناری . چیز کرکدار سفیدی را هم پرت می کرد توی دهانش. کرنچ ازش پرسید: وحشی، پاپ کورن را از کجا گرفتی؟ جواب داد: پاپ کورن نیست. اینا رو از ته قفس اون پرنده جمع کردم. یک مشت از آنها را برداشت و تعارف کرد: یه کم می خوای؟ کرنچ گفت: عقققققق. نه... ممنون...
من باید برم اون گوشه یه کم بالا بیاورم. فین من غرولندی کرد و گفت: این بوی گند چیه؟ اُه اُه. فکر کنم روی یه گند و کثافتی پا گذاشتم. و بنا کرد به مالیدن کف کفشش به قفس پرنده ها. زدم پشت رفقام و گفتم: خیلی داره خوش می گذره نه؟ شاید خیال کنید که ما از باغ وحش شهر شپشو بدمان می آمد ولی کاملا اشتباه می کنید.
هر وقت خانم هینی تصمیم می گیرد بچه های کلاس چهارم را به باغ وحش ببرد، ما از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیم؛ نه کلاسی، نه درس و نه مشقی. رفتن به شهر برای ما خیلی سرگرم کننده است. چون آدم توی مدرسه عهد بوق حوصله اش سر می رود. ما در مدرسه زندگی می کنیم و حق خارج شدن از مدرسه را نداریم مگر آن که کسی ما را با خودش ببرد. به همین خاطر اوقاتی که در باغ وحش بودیم خیلی به ما خوش می گذشت. برای همین وقتی خانم هینی دستش را بالا می آورد و علامت می داد که وقت رفتن است.
حسابی دمغ می شدیم. رو کردم به وحشی و گفتم: هی، اون قناری کوش؟ نیشش را تا بناگوش باز کرد و پرهای قناری بیچاره را از لای دندان هایش بیرون زد. وحشی عاشق سفرهای علمی است. ولی باید برمی گشتیم به طرف اتوبوس زرد مدرسه رفتیم. من کنار دوستم سنجاب راه می رفتم. سرش را پایین انداخته بود و کنارش را نگاه می کرد. سنجاب ترسوترین و خجالتی ترین بچه ی مدرسه است. آن قدر خجالتی است. که به زورسرش را بالا می آورد.
تمام روز به کفش هایش نگاه می کند. ازش پرسیدم: چطوری جوجو؟ باغ وحش خوش گذشت؟ لرزید و گفت: از سنجاب ها خیلی ترسیدم برنی. بهش خیره شدم و گفتم: ها؟ از سنجاب ها هم می ترسی؟ سرش را پایین تر انداخت و جواب داد: آره. بعضی هاشون از سر و کول آدم بالا می رن. بعد یک آب میوه ی قرمز و زرد از کیفش درآورد، نی اش را در آن فرو کرد ودیوانه وار بنا کرد به مک زدن. در همان لحظه صدایی شبیه بمب از پشت سرمان آمد: تکون بخورید!
صدای جو عسلی بود. دوباره نعره زد: از سر راهم برید کنار. چند لحظه بعد به من و سنجاب رسید. عسلی دوباره غرید: برید کنار! سنجاب چنان ترسید که آب میوه اش را فشار داد و به این ترتیب آب سیب فراوانی ریخت روی صورت جو عسلی. و باورتون بشود یا نه درست از همین جا داستان اشباح ما آغاز شد...
- نویسنده: آر. ال. استاین
- مترجم: مسعود ملکیاری
- انتشارات: ویدا
مشخصات
- نویسنده آر. ال. استاین
- مترجم مسعود ملک یاری
- نوع جلد جلد نرم
- قطع رقعی
- نوبت چاپ 2
- تعداد صفحه 115
- انتشارات ویدا
نظرات کاربران درباره کتاب مدرسه عهد بوق 7 (شبح مدرسه عهد بوق)
دیدگاه کاربران