loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب مدرسه عهد بوق 3 (خوب، بد، حقه‌باز)

5 / -
موجود شد خبرم کن

درباره‌ی کتاب مدرسه عهد بوق 3 (خوب، بد، حقه‌باز)

کتاب خوب، بد، حقه‌باز سومین جلد از مجموعه‌ی مدرسه عهد بوق، اثر آر. ال. استاین با ترجمه‌ی مسعود ملک‌یاری توسط  نشر ویدا به چاپ رسیده است. برنی هر جا که باشد دردسر جلوتر از او آنجاست؛ به همین دلیل دختر مورد علاقه‌اش جون، تمایلی به صحبت کردن و یا هم گروه شدن با او را ندارد. زیرا او فوق‌العاده دختر باهوش، زرنگ و البته کمی هم مغرور است؛ بنابراین محال است پسری مثل برنی، شانسی برای دوستی با او داشته باشد.

جون پشتِ میز پینگ پنگ مشغول بازی حرفه ای خود می باشد درست در همین لحظه برنی از راه می رسد و سعی دارد با چاپلوسی جایی در دل این دختر برای خود باز کند اما جون، بدون کم ترین توجه به پسرِ دردسر ساز،که  حالا توپ آنها را گرفته می خواهد، توپشان را پس بدهد.

برنی به او پیشنهاد می دهد تا برای شرکت در مسابقه همراه او باشد ولی دختر نمی پذیرد و این کا را از محالات می داند. پس از کلی صحبت و بحث پیرامون این موضوع جون، یک شرط برای او می گذارد آن هم اینکه اگر تنها به مدت یک هفته رفتار خود را تغییر بدهد و دردسر تازه ای در مدرسه درست نکند؛ پیشنهادش را می پذیرد و همراه او به مسابقه می رود. آیا برنی می تواند دردسر تازه ای درست نکند و بر سر حرف خود بماند؟

" برنی بریجیز " پسر بچه ی چهارده ساله ای است که به همراه جمعی از دوستان خود در خوابگاه مدرسه ای با عنوان، مدرسه ی عهد بوق، زندگی می کند. هر قسمت از این کتاب ها، به یکی از ماجراهای که برای برنی و دوستانش اتفاق می افتد اختصاص دارد؛ او هر بار دردسر تازه ای را درست می کند. خوب، بد، حقه باز جلد سوم از مجموعه مدرسه عهد بوق می باشد که در چندین جلد از جمله جنگ دام دیدی ها، در مقابل دوربین مخفی، گنده ترین تخم مرغ، زغال اخته ی گندیده و... به زبانی طنز آمیز برای کودکان و نوجوانان به چاپ رسیده است.

بخشی از کتاب مدرسه عهد بوق 3 (خوب، بد، حقه‌باز)

جون مدام پشت میز پینگ پنگ جا به جا می شد و توپ ها را می زد. موهای طلایی اش روی کمرش تکان می خورد. دوستش شاروندا دیویس سرویس می زد. یک قدم به میز نزدیک شدم توپ را در هوا گرفتم و فریاد زدم: وقت استراحت! شما دو تا عین قهرمان های حرفه ای بازی می کنید؟ قبلا شما رو تو مسابقات حرفه ای دسته یک ندیدم؟ جون دستش را دراز کرد و گفت: برنی توپ رو رد کن بیاد. گفتم: پسر شما محشرید. حرف ندارید.

بعد از آن لبخندهای قشنگ و چال گونه هایم را نثارش کردم و ادامه دادم: می بینم چنان فعالیت کردید که عرق تون دراومده. بی معطلی دستمال پارچه ایم را درآوردم و پیشانی جون را خشک کردم. جون چشم غره ای به من رفت و گفت: برنی بهت گفتم توپ مون رو بده. شاروندا از من پرسید: تو هم بازی می کنی؟ جواب دادم: بله ولی بک هندام خیلی معروفند چون هیچکس نمی تونه جواب شون رو بده. هر دو زدند زیر خنده. گفتم: نشون تون می دم و در حالی که جون را کناری می کشیدم گفتم: ولی اول باید با جون خصوصی صحبت کنم. جون باز هم دستش را دراز کرد و گفت: برنی... توپ!

گفتم: من می دونم که دلت می خواد باهم بریم مسابقه ولی خجالت می کشی بگی، درسته؟ جون دست دراز کرد تا توپ را بقاپد و گفت: برنی... توپ رو بده... ولی دستم را کشیدم تا دستش به توپ نرسد. گفتم: خجالت که عیب نداره. ناراحت نباش جواب من مثبته. باهم می ریم. جون گفت: برنی توپ رو بده! توپ را طوری گرفتم که دستش به آن نرسد. پرسیدم: پس جواب مثبته. ها؟ با من میای؟ جون جواب داد: محاله! پرسیدم: یعنی شاید؟ شاروندا با پا لگدی به میز زد و گفت: بالاخره بازی می کنیم یا نه؟ عجب آدم بی ملاحظه ای. جون گفت: محاله با تو مسابقه بیام.

تو همه اش دردسر درست می کنی. نمی تونم با یک آدم شر برم مسابقه. تته پته کنان گفتم: ها؟ شوخی می کنی؟ من دردسر درست می کنم؟ می دونی از کی دیگه دردسر درست نکردم ها؟ نگاهی به ساعتم کردم و گفتم: از... ساعت چهار تا حالا! جون سری تکان داد و گفت: متاسفم برنی، تو هیچ اهمیتی به قوانین مدرسه نمی دهی و فقط به خودت فکر می کنی و همه رو فقط اسکناس می بینی. پول، پول، پول! جون چشمان آبی زیبایش را مثل دو تکه یخ به من دوخته بود.

دوباره گفت من به کسی احتیاج دارم که بتوانم روش حساب کنم. یکی مثل شرمن اوکس. ععععععععععععق. فریاد زدم: ولی نباید با اون بچه مایه دار بری مسابقه. کیف پولش اندازه ی خورجینه و اونقدر بزرگه که نمی ذاره تکون بخوره. جون گفت: عوضش دنبال شر نمی گرده. تازه نمره هاشم خوبه. پولدار هم هست. این که بد نیست. ولی تو چی، برنی؟ یه آدم به درد نخوری. هر لحظه ممکنه با لگد از مدرسه بندازنت بیرون. من می دونم که خانم هینی مدام زاغت رو چوب می زنه.

قدمی به عقب برداشتم و سینه ام را چنگ زدم و گفتم: من؟ به... درد... نخور؟ به عمرم چنیت چیزی نشنیده ام. از خودت درآوردی؟ دوباره دستش را دراز کرد و گفت: توپ رو بده برنی. گفتم: بهم بگو اگه... بهم بگو اگه! بله. همین سه کلمه زندگی مرا زیر و رو کرد. از همین جا بود که همه چیز شروع شد؛ لحظه ی جادویی تولد برنی جدید....



  • نویسنده: آر. ال. استاین
  • مترجم: مسعود ملک‌یاری
  • انتشارات: ویدا

آر. ال. استاین

درباره آر. ال. استاین نویسنده کتاب کتاب مدرسه عهد بوق 3 (خوب، بد، حقه‌باز)

رابرت لارنس استاین ملقب R.L. Stine، نویسنده پرفروش کتاب کودکان در 8 اکتبر 1943 واقع در «ایالت اوهایو» متولد شد. تمام مخاطبان کتاب، این نویسنده مشهور را با رمان کودک و نوجوان، آن هم از نوع دلهره‌آورش، می‌شناسند؛ البته می‌توان چند آثار نیز برای بزرگسالان در میان نوشته‌های او مشاهده کرد. ...

نظرات کاربران درباره کتاب مدرسه عهد بوق 3 (خوب، بد، حقه‌باز)


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب مدرسه عهد بوق 3 (خوب، بد، حقه‌باز)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل