کتاب مردی که از دنیای دیگر برگشته بود

معرفی کتاب مردی که از دنیای دیگر برگشته بود 

این کتاب از مجموعه کتاب های " خواندنی ها کم نیست " بوده و هدف از نگارش آن ارتقاء سواد خواندن است. این کتاب شامل دو داستان به نام مردی که از دنیای دیگر بازگشته و بابای امانتی می باشد. داستان اول درباره مرد روستایی و همسر ساده دلش اوست.

آن ها به سختی کار می کنند و فرزندی ندارند تا به آن ها کمک کند. یک روز، وقتی مرد کشاورز برای آب دادن به اسبشان کنار چشمه رفته بود و همسرش زیر سایه ی درختان استراحت می کرد، مرد جوانی به زن نزدیک شد و به او گفت از دنیای دیگری آمده و خبرهایی از آشنایان او دارد. زن به یاد برادر جوان تازه فوت شده اش افتاد و وقتی مرد جوان به او گفت برادرش در آن دنیا نیاز به پول دارد، او سکه های طلایی که از فروش محصول بدست آورده بودند به همراه گردنبند طلایش به مرد داد.

مرد به او قول داد پول را به " مویو " برادر زن بدهد تا او بتواند شکلات و قهوه تهیه کند. مرد رفت و کشاورز به مزرعه بازگشت و وقتی فهمید چه اتفاقی افتاده سوار اسبش شد و به دنبال مرد رفت. او ...داستان دوم بابای امانتی، درباره رابطه پسری به نام ژوزف و پدرش است. مادر ژوزف به علت جراحی آپاندیس در بیمارستان بستری است. پدر ژوزف یک پدر معمولی است که گاهی یادش می رود خرید کند و به تکالیف ژوزف رسیدگی کند.

یک روز ژوزف از,دست پدرش عصبانی می شود و تصمیم می گیرد پدرش را تعویض کند و برای این کار به کتابخانه ی پدرها می رود. او سه روز با سه پدر متفاوت زندگی می کند. هر کدام از پدرها یک خصیصه دارد ولی ژوزف از هیچ کدام از آن ها راضی نیست و فقط پدر خودش را می خواهد.

یک روز صبح ... در پایان هر داستان تمرین هایی برای بهتر شدن سطح سواد خواندن طراحی شده است. تمرین ها سطح هوش کودک را سنجیده و نگارش صحیح جمله ها را به کودک می آموزد. کتاب مصور بوده و برای گروه سنی " ب " و " ج " مناسب می باشد.

برشی از متن کتاب مردی که از دنیای دیگر برگشته بود

بابای امانتی ژوزف فرم رزرو پدر عادی را پر کرد و از خانم کتابدار پرسید که چه ساعتی کتابخانه را تعطیل می کنند. - ما هیچ وقت تعطیل نیستیم. شبانه روزی باز هستیم، حتی در تعطیلات کریسمس. حالا اگر پدر ژوزف تا قبل از ساعت پایان بیمارستان برنگردد، چه؟ آن وقت پسرک مجبور می شود کاری که دوست ندارد را انجام دهد و همه چیز را درباره ی کتاب خانه ی پدر ها به مادرش بگوید. حتی اگر پدرش قبل از ساعت ملاقات هم برگردانده شود، تا هجده ماه دیگر نمی تواند او را به امانت بگیرد. ثانیه ها و دقیقه ها و ساعت ها یکی پس از دیگری می گذشت و انواع و اقسام پدرها به کتابخانه برگردانده می شدند، اما خبری از پدر نبود. کتاب خانه بسیار گرم و ساکت بود. ژوزف که بعد از کابوس دیشب خوابش نبرده بود، احساس خستگی شدیدی می کرد. خمیازه ای کشید و چشم هایش را بست. چیزی نگذشت که ناگهان با شنیدن صدایی چشم هایش را باز کرد. هوا تاریک شده بود. دختری مو قرمز باصدایی بلند در حال جر و بحث کردن با خانم کتابداربود. کتابدار با صبر و حوصله به او گفت: " تو نمی توانی تاریخ تحویل این پدر را تمدید کنی چون خیلی از بچه های دیگر هم در لیست رزرو اسم نوشته اند و میخواهند او را به امانت بگیرند. " ولی دختر کوچولو با جیغ و داد گفت: " این چیز ها به من ربطی ندارد. " سپس روز زمین ولو شد و شروع کرد به هق هق گریه کردن. - او بهترین پدر دنیا است. ژوزف سرک کشید تا ببیند آن ها درباره چه کسی جر و بحث می کنند که در کمال تعجب دید آن شخص کسی نیست جز پدر واقعی خودش! خود خودش بود. خانم کتابدار قوانین به امانت گرفتن پدر ها را برای دختر کوچولو توضیح می داد که ژوزف از فرصت استفاده کرد و یواشکی به طرف پدرش رفت...

از مجموعه کتاب های، "خواندنی ها کم نیست". نویسنده: نادا چورچیا پردانویچ ترجمه ی: داریوش هفت برادران - معصومه سمیعی تصویرگران: فرناز منصوری - هاله قربانی انتشارات: فردای علم