
کتاب سفیدبرفی (قصه ها عوض می شوند 1)
-
انتشارات :
پرتقال
- مترجم : سارا فرازی
- تگ : قصه ها عوض می شوند
محصولات مرتبط
معرفی کتاب سفیدبرفی (قصه ها عوض می شوند 1)
ایبی و جونا با کمک آینه ی جادویی وارد قصه سفید برفی می شوند؛ پس از ضربهای که جونا به آینهی جادویی زد، او و اِیبی به داخل آینه کشیده شدند؛ وقتی دور و برشان را نگاه کردند، خود را در جنگلی پر از درخت کنار کلبه ای دیدند. بعد از نزدیک شدن به کلبه و دیدن سفید برفی و هفت کوتوله فهمیدند که وارد قصهی سفید برفی شده اند. جونا که از قبل قصه را خوانده بود و نمیخواست سفید برفی با خوردن سیبی که جادوگر به او داده بود مسموم شود، اشتباهی مرتکب شده و داستان سفید برفی را به هم می ریزد. آن ها برای این که سفید برفی طبق قصه سرانجام خوشی داشته باشد، مجبور می شوند خودشان قصه را به خوبی و خوشی به پایان برسانند. اما کار به این آسانی ها هم نیست و دردسرهای زیادی انتظارشان را می کشد.
داستان مجموعه از روزی شروع میشود که اِیبی به همراه پدر و مادر و برادرش جونا، به خانهی جدیدی در اسمیت ویل نقل مکان میکنند. اِیبی کلاس پنجم است و هنوز نتوانسته به مدرسهی جدید عادت کرده و دوستان جدیدی برای خودش پیدا کند. او هرشب خواب مدرسه و دوستان قدیمی اش را می بیند و آرزو می کند دوباره بتواند پیش آن ها برگردد. شبی برادرش جونا او را از خواب بیدار کرده و با اصرار به زیر زمین خانه می برد تا چیز عجیبی را نشانش بدهد. او ادعا می کند آینهی قدیمی توی زیر زمین تکان می خورد و صداهایی از خودش در می آورد. ایبی اول حرف جونا را به حساب خیالاتی شدنش می گذارد، اما بعد از اینکه جونا چند ضربه به آینه می زند ناگهان نور بنفشی همراه با صدای هیس هیس همه جا می پیچد و آن ها را به داخل آینه می کشد و وارد دنیای جدیدی میکند. بچه ها با دیدن شخصیتقصههای قدیمی متوجه میشوند که وارد دنیای قصهها شدهاند و طی ماجراهایی مسیر داستان هارا عوض میکنند.
خرید کتاب سفیدبرفی (قصه ها عوض می شوند 1)
کتاب سفیدبرفی از مجموعه کتاب های قصه ها عوض می شوند، نوشتهی سارا ملانسکی با ترجمهی سارا فرازی توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.
برشی از متن کتاب
بعد از این که نقشهی شیرینیهای سمی مان شکست می خورد، با جونا و سفید راه میافتیم به طرف جنگل تا رد پای خودمان و راه برگشت را پیدا کنیم. البته من هنوز برای برگشتن به خانه آماده نیستم. نمیتوانم قبل از این که راهی برای عوض کردن داستان سفید پیدا کنم، زامل را ترک کنم. سفید دختر خیلی خوبی است و لیاقت یک پایان خوب و خوش را دارد. عادلانه نیست اگر به خاطر ما به پایان خوبش نرسد. همین که داستان سفید درست بشود، من دو پا دارم، دو پای دیگر هم قرض می کنم و می زنم به چاک. فکر میکنم زمان توی اسمیت ویل ایستاده، اما اگر این طور نباشد چی؟ نمیخواهم مامان و بابا نگران بشوند. اما اول داستان سفید را درست می کنیم. باید این کار را بکنیم. اگر این کار را نکنیم، ایولینِ خبیث برمیگردد و واقعا سفید را می کشد. نمیتوانم بگذارم این اتفاق بیفتد. نباید سفید به خاطر ما بمیرد. حتی با فکر کردن به آن، حالم بد می شود و دست و پام یخ می زند. جونا میگوید: "اینجاست. این همون جاییه که ما ازش اومدیم بیرون." می گویم: "چه جوری به این نتیجه رسیدی؟ همهی درختا به نظر شکل هم میان." یوپوپا را بی خیال، برادرم یک نابغه است. نابغهی طبیعت! جونا به کتابهایی که روی هم تلنبار شده، اشاره میکند و میگوید: "اینا کتابای حقوق مامان و بابان. صندلی کامپیوتر هم پشت اون درخته." راست میگوید. سفید می پرسد: "شما از اینجا اومدین؟" یکی از کتاب های حقوق را برمی دارد و ورق میزند. میگویم: "آره. حالا باید بفهمیم چطوری میتونیم برگردیم." جونا میگوید: "من سه بار به آینه ضربه زدم تا اومدیم اینجا. اگر دوباره این کار رو بکنم چی می شه؟" سفید می گوید: "ولی اینجا که آینه نیست." جونا جواب میدهد: "نکتهی خوبی بود!" می پرسم: "اگه به یه چیزی که انعکاس داشته باشد ضربه بزنیم چی؟" جونا به جایی دورتر اشاره می کند: "نگاه کنین، یه گودال آب. آب انعکاس داره دیگه، نه؟" آره! عالیه! هرسه می دویم به طرف گودال. جونا میگوید: "من امتحان می کنم." میگویم: "وایسا! اگه کارکرد چی؟ ما الان نمی تونیم برگردیم خونه. هنوز داستان سفید رو درست نکردیم." اگر گودال ما را به طرف خودش بکشد و برگردیم به زیر زمین خانه چی؟ اگر سفید هم با ما برگردد به خانه، چی کار کنم؟ چه جوری برای مامان و بابا توضیح بدهم؟ البته آنها مشکلی با او ندارند. سفید واقعا دختر خوبی است. قبول دارم که آشپزی اش افتضاح است، اما حداقل تمیز کار می کند. حتی میتواند توی اتاق من بماند. ما دوتا می توانیم دوست های خیلی صمیمی بشویم. دوست جون جونی! سفید میتواند جای خالی یک خواهر بزرگتر را برای من پر کند. چیزی که هرگز نداشته ام؛ اما همیشه دلم می خواسته. آره! او میتواند لباس هایش را به من قرض بدهد، موهایم را مدل فرانسوی ببافد و یادم بده چطوری بالانس بزنم. البته او اجازه ندارد به جونا بگوید چه کار کند. این کار من است. او حتی به من هم نباید بگوید چه کار کنم. شاید اصلا من خواهر بزرگ تر نخواهم. جونا می گوید: "من بیشتر از دوبار ضربه نمیزنم. آینهی توی زیرزمین وقتی یه بار بهش ضربه زدم هیس هیس کرد. بعد وقتی دو باره ضربه زدم بنفش شد. اگه آب توی گودال بنفش بشه، دیگه ضربه نمیزنم." میگویم: "باشه عالیه." اما شک دارم فایده ای داشته باشد...
- یکی از پرفروش های نیویورک تایمز
- نویسنده: سارا ملانسکی
- ترجمه ی: سارا فرازی
- انتشارات: پرتقال
مشخصات
- نویسنده سارا ملانسکی
- مترجم سارا فرازی
- نوع جلد جلد نرم
- قطع رقعی
- نوبت چاپ 14
- تعداد صفحه 144
- انتشارات پرتقال
نظرات کاربران درباره کتاب سفیدبرفی (قصه ها عوض می شوند 1)
دیدگاه کاربران