محصولات مرتبط
دربارهی کتاب پدرو پارامو؛ نشر ماهی
داستان کتاب پدرو پارامو نوشتهی خوآن رولفو در مورد پسری به نام "خوان پرسیادو" میباشد. او به مادرش که لحظات آخر زندگیاش را سپری میکند قول میدهد که پدر گمشدهاش "پدرو پالرمو" را پیدا کند و میراث خود را از او بگیرد. این پسر در راستای وصیت مادر برای گشتن دنبال پدری که هرگز او را ندیده است، راهیِ سفر به دهکدهای ویران و متروک میشود که ارواحی در آن سرگردان هستند.
"خوان پرسیادو" با دهکده ای رو به رو می شود که پدرش با گناه و آلودگی آن را به نابودی کشانده و با شیادی و کلاه برداریِ غیر قابل وصف، هر چیزی که در زندگی می خواسته را به دست آورده است.
"خوان رولفو" نویسنده ی مکزیکی این اثر، به سبب آشفتگی هایی که در عالم ارواح و در این دهکده موجود است، شیوه روایت عجیب و پیچیده ای را برای داستان خود خلق کرده که باعث می شود خواننده این آشفتگی ها را در بسیاری از خطوط داستان احساس کند و به شیوه ی نویسندگیِ "رولفو" ایمان بیاورد. او با شخصیت پردازی و توصیفات فوق العاده اش، این پیچیدگی ها را در روند داستان به یک سبک شیرین و دوست داشتنی تبدیل می کند که لذت نبردن از آن، کار سختی به نظر می رسد.
این کتاب که اولین بار در سال 1955 منتشر شد، توانست توجه بسیاری از منتقدان سخت گیر را به خود جلب کند و نام رولفو را بیش از پیش بر سر زبان ها بیندازد. یکی دیگر از ویژگیهای بارز این کتاب ترجمهی دلنشین کاوه میرعباسی، مترجم و نویسندهی پرآوازهی کشورمان میباشد.
بخشی از کتاب پدرو پارامو؛ ترجمهی کاوه میرعباسی
از بیرون و از توی حیاط صدای قدم های کسانی به گوش رسید که انگار داشتند گشت می زدند. همهمههای خفه. و این جا آن زن، ایستاده در آستانه ی در. پیکرش راه را بر روز می بست، فقط اجازه می داد تکه هایی از آسمان از میان بازوانش سرک بکشند و بارقه هایی از نور، نوری کم سو، از پایین پاهایش. انگار بر زمینی پوشیده از اشک ایستاده بود. و سپس شیون، باز هم همان ضجه ی ملایم اما نافذ، و غصه ای که اندامش را به پیچ و تاب می انداخت.
«پدرت رو کشته اند.»
«تورو چه کسی کشت، مامان؟»
«باد است و آفتاب. ابرها هم هستند. آن بالا، آسمانی است آبی و در پس آن جا چه بسا آوازهایی، چه بسا صداهایی خوش تر... در یک کلام، امیدی هست برای ما، امیدی در بربر غفلت و اندوهمان. اما نه برای تو، میگل پارامو، که بدون آمرزش مرده ای و ذره ای از رحمت خداوند هم نصیب نمی شود.»
پدر روحانی رنتریا دور جسد زد و برای متوفی دعا خواند. بعد با عجله مراسم را به پایان برد و بیرون رفت، بی آنکه آخرین دعای خیرش را نثار انبوه مردمی کند که داخل کلیسا جمع شده بودند.
« پدر روحانی، ما ازتون می خوایم دعای خیرتون رو نثارش کنید!»
پدر به نشانه ی نفی سر جنباند: « نه! همچین کاری نمی کنم. اون آدم بدی بود و به ملکوت پروردگار راهش نمی دن. اگه وساطتش رو بکنم، در چشم پروردگار خوار و خفیف می شم.»
سعی می کرد موقع حرف زدن بر دست هایش مسلط باشد تا لرزششان آشکار نشود. اما نشد.
آن جنازه سخت بر روح همه سنگینی می کرد. وسط کلیسا روی یک طارمی گذاشته شده بود، دور تا دورش شمع های نو و گل های تازه و باطراوت. کشیشی تنها بالای سرش ایستاده و منتظر بود شب بیداری به پایان برسد.
پدر روحانی رنتریا از کنار پدرو پارامو گذشت و کوشید شانه اش به شانه ی او نخورد. با حرکاتی ملایم آب افشان را بالا برد و بر سراپایش آب متبرک پاشید. حین این کار، کلماتی را زمزمه کرد که می شد آن ها را دعا محسوب کرد. سپس زانو زد و همگی همراه با او زانو زدند: « پروردگارا، بر بنده ات رحمت فرما.»
و حضار در پاسخش یکصدا گفتند: « آرامش ابدی بر او ارزانی باد.»
سراسر وجود پدر روحانیدوباره از خشم لبریز شد. دید حضار دسته جمعی از کلیسا خارج می شوند و جنازه ی میگل پارامو را همراه خود می برند.
پدرو پارامو جلو آمد و کنارش زانو زد: « خودم می دونم که ازش بیزار بودین. حق هم داشتین. قتل برادرتون که شایعه شد کار پسرم بوده، قضیه ی برادرزاده تون آنا که تصور می کنید اون بهش تعرض کرده، آزارها و بی حرمتی هاش به شخص شما...همین ها برای توجیه احساستون کافیه. اما حالا دیگه فراموششون کنین، پدر روحانی. شرایط رو در نظر بگیرین و اون رو ببخشین، همون طور که شاید خدا هم از سر تقصیراتش گذشته باشه.»
بعد یک مشت سکه ی طلا روی چارپایه ی مخصوص دعا گذاشت و از جا برخاست: « این صدقه ی ناقابل رو قبول کنین، برای کلیساتون.»
کتاب پدرو پارامو اثر خوان رولفو با ترجمهی کاوه میرعباسی توسط نشر ماهی به چاپ رسیده است.
- نویسنده: خوآن رولفو
- مترجم: کاوه میرعباسی
- انتشارات: ماهی
مشخصات
- نویسنده خوان رولفو
- مترجم کاوه میرعباسی
- نوع جلد جلد نرم
- قطع جیبی
- نوبت چاپ 5
- تعداد صفحه 196
- انتشارات ماهی
نظرات کاربران درباره کتاب پدرو پارامو | خوآن رولفو؛ نشر ماهی
دیدگاه کاربران