loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب موهای معلق، چشم‌های چرخان

(کاموا 1)

5 / -
موجود شد خبرم کن

معرفی کتاب موهای معلق چشم‌های چرخان

در داستان این جلد نیلوفر دوست جدیدش، بهاران را به خانه شان دعوت کرده است و کاموا گربه ی نیلوفر با وجود قرار هایی که با هم گذاشته اند تا در مقابل دوست نیلوفر صحبت نکند، به ناگهان قولش را فراموش می کند و در مقابل چشمان بهاران شروع به حرف زدن می کند و نیلوفر مجبور می شود رازش را برای بهاران فاش کند و از وجود چنین گربه ی سخنگویی برای دوستش بگوید.

کاموا که یک گربه ی معمولی نیست متوجه تفاوت های ظاهری عجیب بهاران می شود، در چشمان او گویی ماده ای رنگی در حال چرخش است و موهای عجیبی دارد. پدر و مادر بهاران، تهمتن و پریدخت نام دارند که در واقع غول چراغ جادو و پری هستند. بهاران از هویت واقعی خودش و والدین اش بی خبر است، اما ظاهر عجیب آن ها و این که هرگز پیر نمی شوند و بسیار جوان تر از سن واقعی شان نشان می دهند باعث می شود کسی باور نکند که آن ها پدر و مادر بهاران باشند و این مسائل برای خود بهاران هم جای سوال دارد.

تهمتن و پریدخت پس از به دنیا آمدن فرزندشان در دنیای انسان ها زندگی می کنند و سعی کرده اند بهاران را همانند یک انسان بزرگ کنند. روزی نیلوفر و پسر عمویش نیما همراه بهاران به کتاب فروشی نزدیک خانه شان می روند، جاوید صاحب کتاب فروشی با دیدن بهاران متوجه می شود او فرزند برادرش تهمتن و پریدخت است و سعی می کند به برادرش که سال ها از او بی خبر بوده نزدیک شود. بهاران 15 ساله است و باید به سرعت برای ورود به قصر پریان آماده شود اما ... .

مجموعه ی کاموا مجموعه ای داستانی ویژه نوجوانان است که در زمان حال اتفاق می افتد، اما مملو از شخصیت هایی که است که آگاهانه و یا غیر آگاهانه به دنیاهای دیگری مانند دنیای پریان و غول ها ارتباط دارند. کاموا نام گربه ای سخنگو است که از پیوند گربه ی ایرانی و انگلیسی به وجود آمده است و این توانایی را دارد که مانند انسانها حرف بزند و علاقه ی وافری به خواندن کتاب های ادبیات کلاسیک جهان دارد.

صاحب کاموا دختری به نام نیلوفر است، نیلوفر هم توانایی عجیبی دارد و می تواند از میان دیوارها عبور کند. او و خانواده اش در همسایگی خانه ی عمویش زندگی می کنند و پسر عموی او نیما هم بدن عجیبی دارد، به طوری که زخم های بدنش به سرعت و خود به خود ترمیم می شوند. آن ها به همراه بهاران که دوست نیلوفر و پری زاد است و شخیصت های دیگر داستان درگیر ماجراهایی باور نکردنی می شوند.

 

برشی از متن کتاب موهای معلق چشم‌های چرخان


جاوید به مشتری های نوجوانش خیره شد که چند لحظه ای این پا و آن پا کردند. با نگاهش دنبال گربه گشت که با آن ها نبود. بعد به پریچه نگاه کرد و منتظر شد او هم در جواب نگاه من - هم - فهمیدم - که - تو - غولی راتحویلش بدهد، اما رفتار دختر کاملاً آدم وار بود. قیافه اش برا یجاوید بیش از حد آشنا بود، اما پیش از اینکه فکرش را جمع و جور کند و یادش بیاید که او شبیه کیست. صاحب گربه پرسید: «ببخشید، صد سال تنهایی رو دارید؟» جاوید که مطمئن بود این بار هم کتاب برای گربه است نه خودش سر تکان داد و رفت سراغ قفسه ی مربوط و یک جلد صد سال تنهایی داد دست دختر که بلافاصله ردش کرد و گفت: «نه، ترجمه ی بهمن فرزانه رو می خوام.» عجب ... پس گربه ی واردی هم بود. جاوید رفت که ترجمه ی بهمن فرزانه را بیاورد و زیر چشمی به دو نفر دیگر نگاه کرد. پسر گردن کشیده بود تا قفسه ی کتاب های شعر را بهتر ببیند و پریچه ... جاوید چند لحظه سرجایش متوقف شد. دختر کار عجیبی کرد، یعنی برای او که یکپری بودکاری عجیبی محسوب می شد، بین قفسه ها پس و پیش می رفت، بعضی وقت ها دست هایش را به یک سری از کتاب ها دور و نزدیک می کرد. بعضی وقت ها هم می ایستاد.چشم هایش رامی بست و بو می کشید. جاوید دوباره رویش را برگرداند سمت قفسه و یک جلد صد سال تنهایی با ترجمه ی بهمن فرزانه پیدا کرد. این رفتار کاملاً غولانه بود. فقط غول ها، فقط غول های مونث، وقتی دنبال چیزی می گشتند این کار را انجام می دادند، اما حتی بین زن های غول هم این رفتار شخص به شخص فرق می کرد و جاوید فقط یک زن غول دیگر دیده بود که این طوری دنبال چیزی بگردد: مهپاره، زن برادرش. همان طور که پا به پا شدن پری و حرکات سبکبالش بین قفسه ها را نگاه می کرد به وضوح آخرین روزی که مهپاره را در همین حال دیده بود به یاد آورد. سه روز از مصادره ی چراغ توسط دولت پریان می گذشتو جهانگیر نزدیک یک ماه بود که غیبش زده بود. مهپاره بال بال می زد که چراغ را با جان و دل حفظ کند و وقتی که چراغ مصادره شد دیگر از خواب وخوراک افتاد. ان وقت بود که آمد سراغ جاوید. می خواست ازش کمک بگیرد تا با هم بروند توی قصر شاه نریمان و چراغ را برگردانند. مسلم بود که جاوید موافقت کرد. مهم نبود قدرت دست کیست. چراغ جادو همیشه متعلق به آن ها بود. نشان قدرت و آبرویشان بود. البته جاوید اول سعی کرد مهپاره را قانع کند که از در مذاکره نریمان و زربانو را راضی کند که چراغ را پس بدهند. اما مهپاره اصلاً زیر بار نرفت و گفت برنامه اش این است که چراغ را برگرداند و بعد از آنهم تمام روابط را با سرزمین پریان قطع کند. گفت به هر قیمتی که شده این کار را می کند. آن روزها نفرتش از خانواده ی سلطنتی پریان به آخرین حد خودش رسیده بود.  

نویسنده: راحیل ذبیحی تصویرگر: فاطمه محمد علی پور انتشارات: هوپا  

 


درباره راحیل ذبیحی نویسنده کتاب کتاب موهای معلق، چشم‌های چرخان


نظرات کاربران درباره کتاب موهای معلق، چشم‌های چرخان


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب موهای معلق، چشم‌های چرخان" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل