محصولات مرتبط
کتاب ترانههای توکانا اثر مریا یزدانی
ماه نوش نام دختر بچه ای نابینا می باشد که به دنبال پیدا کردن خار پُشتِ نقره ای خود وارد جنگلی مخوف و ترسناک می شود. جنگلی که در گوشه و کنار مسیرش، تابلوهایی قرار دارد که روی هر کدام عباراتی نظیرِ خطر مرگ، محدوده ی تمساح ها، خطر جادوگر، احتمال سنگ شدن، طلسم قهوه ای، لطفا برگرد! و... نوشته شده است. پرنده ها و راسوهای نارنجی با چسبیدن به لباسش و پشه ها با نیش زدن، سعی می کردند مانع رفتن او به انتهای جنگل بشوند اما دخترک هیچ توجهی به آنها نمی کرد و به مسیرش ادامه می داد. ماه نوش تا جایی پیش می رود که ناگهان با لمس کردنِ محیط اطرافش متوجه می شود، پوششِ درختیِ جنگل، ناپدید شده و به بیابانی رسیده که تمام درختان آن قطع شده اند و زمین پُر از تنه ی بریده شده؛ او با تعجب از این که چرا چنین اتفاقی افتاده؛ تکه چوبی را از زمین برمی دارد تا تنه ی بریده ی درختان زیرپایش گیر نکند اما ناگهان به سنگ خیلی بزرگی برخورد می کند که با دست کشیدن بر روی آن متوجه می شود، یک لک لکِ سنگی است. اندکی پس از آن دخترک با خرگوش، موش، مار و بسیاری از حیواناتی که تبدیل به سنگ شده اند روبرو می شود و ترس تمام وجودش را در بر می گیرد. درست در همان لحظه ای که ماه نوش تصمیم به فرار می گیرد، پیرزنی با ناخُن هایی دراز، خنده کنان به او نزدیک می شود و محکم بازوی او را می گیرد. پیرزن، همان جادوگر خبیثی است که تمام حیوانات را به سنگ تبدیل کرده است و اکنون با دیدن ماه نوش نقشه ی تازه ای به ذهنش می رسد... ترانه های توکانا جلد دوم از مجموعه ی ماه نوش و صورتک های آسمانی می باشد که جلد اول آن با عنوان جادوی ستارگان، به چاپ رسیده است. بیش تر حجم صفحات این کتاب از متن تشکیل شده البته در برخی از صفحات تصاویر سیاه و سفید زیبایی، داستان تخیلی آن را همراهی می کند.
برشی از متن کتاب
با کنجکاوی تمام و تند تند سر و کله، تنه، دم یا پر و بال شان را لمس می کرد و توانست یک موشِ سنگی، یک مارِ دم باریک، یک مرغ چاق، یک پرستو یا گنجشک لاغر مردنی و یک عقاب را ببیند. همان طور که به مجسمه ها دست می کشید، می گفت: اوه! باید بَره باشه!... دهنش رو باز کرده... آه خرگوش!... دوباره خرگوش و دوباره خرگوش... موش!... انگار نصف دُمش شکسته! دستش به بال های پهن و بازِ پرنده ای کشیده شد. پرنده ای سنگی که انگار با آخرین نیرویش بال های سنگی خود را از هم باز کرده بود تا به پرواز درآید. ماه نوش دستش را تند عقب کشید و به فکر فرو رفت. نمی دانست چرا از بال گشوده ی این پرنده بوی مردن را حس می کرد! خم شد و از روی زمین سنگ کوچکی برداشت. سنگ شبیه یک پروانه ی کوچک نازک بال بود! هیجانش جای خود را به ترس و اضطراب داد. قلبش به تپش افتاد. با خودش گفت: چرا این ها این قدر طبیعی ساخته شده اند؟ یاد حرف های پرنده دم دراز افتاد: برو تا بشی یه مجسمه ی دماغ گلابی! قلبش تند تند زد. باید برمی گشت! همین حالا و بدون ذره ای معطلی! چند بار دیگر خار پشت را صدا زد و راهش را کج کرد که برگردد. صدای پایی پشت سرش شنید. یک نفر کفشش را روی زمین می کشید تند تند دنبالش می آمد. وحشت زده سرعتش را بیش تر کرد. حالا انگار آن کفش ها پشت سرش می دویدند: کِش کِش کِش کِش! ماه نوش تند تند دوید. سرعت کفش ها بیش تر شد. ماه نوش دوید و جیغ بلندی زد. احساس کرد از جایش بلند شد، از زمین کمی فاصله گرفت و در هوا معلق ماند. دیگر نتوانست بدود! حس کرد توی هوا بالا می رود. دو دست استخوانی به ساق پاهایش چسبید و او را مثل بادکنکی پایین کشید. پاهای به زمین رسید. پیرزنی خنده کنان، همان طور که ناخن های درازش را توی بازوی او فرو کرده بود، با صدایی تیز و لوله ای گفت: چقدر تَر و فِرزی دخترجون! به نمایشگاه بزرگ من خوش اومدی!حال کجا با این عجله؟ نمی خوای با هنرمند این آثار آشنا بشی؟ هوم؟! آروغی زد و گفت: تعریف از خودم نباشه، همه ی این ها هنرِ دستِ منه. راستش از دور دورها دیدمت که چطوری به مجسمه هام توجه نشون می دادی! انگار خیلی هم چشمت رو گرفته بود. من عاشق آدم های فضولم! این بود که خواستم بیش تر باهات آشنا بشم! و غش غش خندید! چنگ هایش را بیش تر در گوشت بازویِ ماه نوش فرو برد و پچ پچ کنان گفت: خیلی لاغر مُردنیه! فایده ای نداره! او را به طرف خودش برگرداند و گفت: به من نگاه کن! چه سر و روی خوشگ مُشگلی هم داری! ببینمت! گفتم به صورتم نگاه کن ببینم! مگه کری؟ گفتم به صورتم نگاه کن دخترجون!...
نویسنده: مریا یزدانی تصویرگر: آیدین سلسبیلی انتشارات: هوپا
مشخصات
- نویسنده مریا یزدانی
- نوع جلد جلد نرم
- قطع رقعی
- نوبت چاپ 2
- سال انتشار 1401
- تعداد صفحه 283
- انتشارات هوپا
نظرات کاربران درباره کتاب ترانههای توکانا
دیدگاه کاربران