محصولات مرتبط
معرفی کتاب آب نبات چوبی و هویجهای سرگردان
این کتاب مجموعه ای از هشت داستان نسبتا کوتاه است که شخصیت اصلی قصه های آن پسربچه ای به نام علیرضا می باشد و در هر قسمت با ماجرایی تازه رو به رو می شود. پله برقی ها هیچ وقت خسته نمی شوند، عنوان یکی از داستان های آمده در آن می باشد که در ادامه به توضیح مختصری پیرامون آن اشاره می کنیم.
آن روز علیرضا به همراه مادرش برای خرید کردن به فروشگاه بزرگی می روند؛ آن جا پُر است از خوراکی های رنگارنگ، لباس های جورواجور، بادکنک های صورتی و خلاصه هر چیزی که شما فکرش را بکنید، اما تنها چیزی که توجه این پسر بچه را به خودش جلب می کند؛ پله های برقی هستند که به دنبال هم بالا و پایین می روند و زیر یک محفظه ی فلزی غیب می شوند.
همین موضوع باعث می شود علیرضا دست مادر خود را رها کرده و به سراغ پله های عجیب برود؛ با تعجب به آنها نگاه می کند و سوالات بسیاری در ذهنش نقش می بندد. بعد از مدتی خیره شدن، او تصمیم می گیرد تمام تلاش خود را بکند، تا از پله هایی که رو به بالا می آیند؛ پایین برود. اما هر چه قدر او رو به پایین می رود تنها به اندازه ی یکی دو پله جا به جا می شود.
درست در همین لحظه، خانمی در بلندگوی فروشگاه مشخصات پسر بچه ای را اعلام می کند که گم شده است و از حضار داخل فروشگاه می خواهد اگر از او اطلاعی دارند، سریعا به نگهبانی مراجعه کنند. علیرضا حتی پس از شنیدن این صدا بدون کم ترین توجهی به کار خودش ادامه می دهد.
برشی از متن کتاب آب نبات چوبی و هویجهای سرگردان
آن جا فروشگاه بزرگ چند طبقه ای بود که همه چیز تویش پیدا می شد. از اسمارتیزهای خوشمزه گرفته تا مایع دست شویی با بوی لیمو. از بادکنک های کشی صورتی گرفته تا پیتزای آماده، تا ماتیک های رنگ و وارنگ. از جوراب های راه راه ساق بلند گرفته تا مسواک برقی سبز، تا جاروبرقی سبز، تا ماشین برقی سبز، از پفک هندی گرفته تا بادام زمینی شور،بادام زمینی ترش، بادام زمینی تند، بادام زمینی تلخ. از لیوان های کمر باریک قرتی گرفته تا شلوارهای آبی پاچه کوتاه، شلوارهای آبی پاره پوره، شلوارهای آبی هشت جیب، شلوارهای آبی خط خطی، شلوارهای آبی چروک... آن جا همه چیز پیدا می شد اما علیرضا از همه ی آن فروشگاه بزرگ و چند طبقه فقط و فقط از یک چیزش بیش تر از همه خوشش می آمد، پله برقی ها... علیرضا کنار یک پله برقی خلوت ایستاده بود و به پله ها نگاه می کرد. پله ها دانه دانه بالا می آمدند و می خزیدند زیر آهن ها و گم می شدند. پله ها کجا می رفتند؟ کجا غیبشان می زد؟ مگر آن زیر، آن تو، چند تا پله بود که هر چه می آمدند و می رفتند تمام نمی شدند؟ این همه پله را از کجا می آوردند؟ پله هایی که کارشان تمام می شد، کجا می رفتند؟ دیگر به درد نمی خوردند؟ علیرضا به پله ها نگاه می کرد، خیلی دوست شان داشت. چه موجودات عجیبی بودند این پله ها... هیچ وقت خسته نمی شدند. همه همین طور، پشت کله ی هم قطاری می آمدند بالا و گم می شدند. بلندگوی فروشگاه گفت: پسر کوچک هفت ساله ای با شلوار آبی و بلوز لیمویی گم شده است. خواهشمند است چنان چه از این پسر بچه اطلاعی دارید هر چه سریع تر به نگهبانی فروشگاه اطلاع دهید. صدای یک خانم بود مثل آدم آهنی ها حرف می زد. انگار از یک سیاره ی دیگر آمده بود. علیرضا شست پایش را توی کفشش تکان داد. انگار سنگریزه ای توی کفشش گیر کرده بود. اما حوصله نداشت درش بیاورد. سعی کرد با انگشت شست پا سنگ ریزه را این ورتر ببرد جایی که پایش درد نیاید. پایش را روی پله ها گذاشت، پله ها پایش را می کشیدند و سر جایش برمی گرداند. علیرضا روی پله ها رفت و پله ها را تند تند یکی یکی پایین رفت، پله ها بالا می آمدند و علیرضا پایین می رفت. پله ها بالا می آمدند و علیرضا پایین می رفت. خیلی کم پایین می رفت. همان اول های بالا مانده بود. هرچه زور می زد نمی توانست پایین برود. پله ها بالا می آمدند و او را با خودشان می بردند. علیرضا خسته شد و ایستاد. پله ها او را دوباره بالا آوردند. همان جایی که خودشان گم می شدند زیر آهنها و می مردند. مامان طبقه ی پایین بود توی کفش فروشی. می خواست برای عروسی هنگامه کفش پاشنه بلند بخرد. علیرضا باید می رفت پایین اما دلش نمی خواست از آن یکی پله که پایین می رفت، برود. بلندگوی فروشگاه گفت: پسر بچه ی کوچک هفت ساله ای با موهای سیاه بلند که روی پیشانی اش ریخته گم شده است، چنانچه اطلاعی از این پسر بچه دارید، هرچه سریع تر به نگهبانی فروشگاه اطلاع دهید...
فهرست کتاب آب نبات چوبی و هویجهای سرگردان
- چوب
- پشتِ پوستِ پلنگ
- پله برقی ها هیچ وقت خسته نمی شوند
- آب نبات چوبی آویزان
- پسری که شبیه خودش بود
- کفش های بلوری سیندرلا
- پسری نشسته بود توی تاریکی و...
- همه جا را علیرضایی می کردیم
نویسنده: نوید سید علی اکبر تصویرگر: مریم طباطباییانتشارات: هوپا
مشخصات
- نویسنده سید نوید سید علی اکبر
- نوع جلد جلد نرم
- قطع رقعی
- نوبت چاپ 2
- سال انتشار 1399
- تعداد صفحه 100
- انتشارات هوپا
نظرات کاربران درباره کتاب آب نبات چوبی آویزان و هویجهای سرگردان
دیدگاه کاربران