دربارهی کتاب ماه پنهان است جان استاین بک
کتاب "ماه پنهان است" داستانی با موضوع جنگ تحمیلی و آثار مخرب آن بر مردم جهان است که روایتی خواندنی را در اختیار مخاطب قرار میدهد.
شخصیتهای رمان، شهروندان یک شهر کوچک و آرام میباشند؛ مردمانی ساده و صلحطلب که سالهاست در هیچ جنگ و آشوبی شرکت نکردهاند. آنها زندگی بسیار آرامی را پشت سر میگذارند. شهر به وسیلهی تعداد کمی ماموران پلیس و همچنین نیروهای محلی محافظت میشود؛ نیروهایی که تنها از دوازده نفر تشکیل میگردد.
"جورج کورل"، یکی از مغازهداران محبوب شهر میباشد؛ وی همواره، خدمات زیادی را به جامعهی خود و مردم آن میکند؛ اقداماتی که موجب جلب اعتماد شهروندان نسبت به او میشود. غافل از اینکه، کورل، جاسوس نیروهای بیگانه میباشد و تمامی رفتارها و خدماتش، با قصد و هدفی بدخواهانه انجام میپذیرد. در واقع، وی به جاسوسی و جمعآوری اطلاعات در رابطه با این شهر پرداخته و تمامی آنها را در اختیار متحدین خود قرار میدهد.
ماجرا از جایی آغاز میگردد که کورل نقشههای شوم خود را تحقق میسازد. وی قایقش را در اختیار مامور پلیس قرار میدهد و او را از شهر دور میسازد. در سویی دیگر نیز، در ملک شخصی خود، مسابقهی تیراندازیای را برای نیروهای محلی تدارک میبیند؛ مسابقهای که تمام تشریفاتش توسط همین مرد آماده میشود. تحت چنین شرایطی، نیروهای متخاصم، به راحتی وارد شهر شده و خیلی سرعت آن را اشغال میکند. ماموران پلیس و نیروهای محلی به محض آگاهی از این موضوع، به مقابله با نیروهای دشمن میپردازند. اما متاسفانه نمیتوانند در برابر آنها ایستادگی نمایند. در نتیجه عدهای از آنها، کشته شده و برخی دیگر نیز مجروح و فراری میشوند.
هماکنون شهر به طور کامل در اشغال نیروهای بیگانه میباشد. مردم از وقوع این حادثه، به شدت متحیر شدهاند و هیچ واکنشی از خود بروز نمیدهند. ساعاتی بعد، سرهنگ "لنسر"، فرماندهی نیروهای مهاجم در طی درخواستی رسمی، از آقای "اوردن"، شهردار پیر شهر، درخواست ملاقات میکند. در نتیجه، شهردار در ساعت مقرر خود را برای دیدار با سرهنگ آماده میکند. اوردن، جهت شرکت در این جلسه، از دوست قدیمی خود و پزشک شناختهشدهی شهر، دکتر "وینتر"، نیز میخواهد که او را همراهی نماید. با ورود سرهنگ به منزل شهردار و ملاقات این افراد با یکدیگر، ماجراهایی پرکشش و خواندنی به وجود میآید..
برشی از متن کتاب ماه پنهان است
در نزدیکی میدان شهر، خیابان کوچکی بود با بامهای کوتاه نوک تیز و مغازههای کوچک بههم فشرده. برف خیابان و پیادهروها لگدکوب رهگذران شده بود، اما هنوز کپههای برف بر پشت پنجرههای کرکرهدار خانههای کوچک روی هم تلنبار شده بود. در داخل حیاطها، از میان برف مسیری باز کرده بودند. شب تاریک و سرد بود و هیچ چراغی از پشت پنجرهها نمیتابید تا توجه بمبافکنها را جلب کند. کسی در خیابانها رفتوآمد نمیکرد و مقررات منع عبورومرو بر هر گوشه و کناری حکمفرما بود. خانهها بر بستر سفید برف به لکههای سیاهی میمانستند. گهگاه دستهی شش نفرهای از گشتیها از خیابان میگذشت و به اطراف سرک میکشید. هر کدام چراغقوهی درازی در دست داشتند. صدای خفهی گامهای سنگینشان در خیابان میپیچید و جیرجیر چکمههایشان بر انبوه برف به گوش میرسید. اشباحی بودند سخت پیچیده در پالتوهای ضخیمشان. زیر کلاهخودهاشان کلاه بافتنی بر سر داشتند که تا روی گوشهایشان میآمد و چانه و دهانشان را میپوشاند. برف ریزی میبارید، ریز مثل دانههای برنج.
گشتیها راه میرفتند و حرف میزدند. از آرزوهایشان میگفتند، از گوشت و سوپ داغ، از پرملاتی کره و خوشگلی دختران، از لبخندها، لبها و چشمهای زیبارویان. از اینها میگفتند و گاه نیز از نفرتی که نسبت به کار خود و تنهایی خود در دل داشتند.
کنار مغازهی آهنفروشی، خانهای کوچک بود با سقفی نوکتیز که مانند خانههای دیگر کلاهی از برف به سر داشت. نوری از پنجرههای کرکرهدارش بیرون نمیآمد و درهای توفانبندش کاملا بسته بود. اما در اتاقنشیمن کوچک خانه چراغی روشن بود. دری که به اتاق خواب میرسید باز بود و دری که به آشپزخانه راه داشت هم همینطور. در بخاری آهنی کنار دیوار پشتی، شعلهی خردی از زغالسنگ برمیخاست. اتاقی بود گرم، محقر و دنج. فرش کهنهای بر کف اتاق گسترده بود. کاغذ دیواری اتاق رنگ قهوهای سیری داشت مزین به طرح از مدافتادهی زنبق طلایی. دو تابلو به دیوار پشتی آویخته بود. یکی از آنها ماهی مردهای را بر سطحی پوشیده از سرخس نشان میداد و دیگری سیاهخروس مردهای را بر شاخهی صنوبر. روی دیوار سمت راست، تصویری از مسیح دیده میشد که بر امواج گام برمیداشت و به سوی ماهیگیران نومید میرفت. دو صندلی بیدسته...
کتاب ماه پنهان است اثر جان اشتاین بک با ترجمهی شهرزاد بیات موحد توسط نشر ماهی به چاپ رسیده است.
- نویسنده: جان استاین بک
- مترجم: شهرزاد بیات موحد
- انتشارات: ماهی
نظرات کاربران درباره کتاب ماه پنهان است | جان استاین بک
دیدگاه کاربران