کتاب پشم های طلایی ام کو؟

معرفی کتاب پشم های طلایی ام کو؟ (مرغدانی پرماجرا)

فصل پشم چینی شروع شده است، چوپان ها از طرف پادشاه دستور دارند پشم گوسفندان را بچینند و از آن ها یک شلوار گرم برای پادشاه تهیه کنند تا در فصل سرما آن را بپوشد. " فرفری " پشم های بسیار نرمی دارد اما دلش نمی خواهد این اتفاق برای او بیفتد و آنها را ازدست بدهد، " حنایی " و " نوک دراز " دوستان مرغی فرفری او را خیلی دوست دارند به همین خاطر نمی توانند ناراحتی اَش را ببینند و تصمیم می گیرند به گوسفند ناراحت کمک کنند.

آنها به کمک نقشه ای که می کشند، فرفری را از گله ی گوسفندان خارج کرده و به جایی می برند تا مخفی اَش کنند؛ اما آنها نمی دانستند جایی که برای مخفی شدن انتخاب کرده اند محل رفت و آمد غول های بی شاخ و دم است که از قضا آن ها هم به دنبال پشم طلایی گوسفند می گردند... چه بلایی بر سر گوسفند بیچاره و پشم هایش خواهد آمد؟" پشم های طلایی ام کو؟ " جلد دیگری از مجموعه ی " مرغدانی پر ماجرا " می باشد که در چند جلد با عناوینی از جمله مرغکی که می خواست دریا را ببیند، روزی که قرار بود برادرم به دنیا بیاید، مرغ هایی که طلسم شدند، نوک دراز عاشق می شود، گربه ی سیاه بدشانسی نمی آورد، جوجه ای که می خواست فضا نورد شود، روباه ها با مرغ ها کاری ندارند، چه کسی جانشین موش قصه گو می شود و ای وای خورشید را دزدیدند تهیه و چاپ شده اند.

شما می توانید در انتهای داستان اشاره ی کوتاهی به " لوئی چهاردهم " شده است و شما می توانید با کمک گرفتن از قسمت " سخنی با مادرها و پدرها " توضیحاتی درباره این شخصیت مهم تاریخی به کودک خود بدهید. " حنایی "، " نوک دراز " و " فرفری " سه شخصیت اصلی این قصه ها می باشند.

هر جلد از این مجموعه با کمک گرفتن از زبان طنز و تصاویر شاد کودکانه علاوه بر سرگرم کودکان، آن ها را با افسانه های قدیمی و شخصیت علمی - ادبی مهمی آشنا می کند؛ گالیله، لوئی چهاردهم، ازوپ، آخرین تک شاخ، افسانه ی غول شاخ دار و ... از جمله شخصیت های مهم و داستان هایی هستند که در این کتاب ها به آن ها اشاره شده است.

برشی از متن معرفی کتاب پشم های طلایی ام کو؟ (مرغدانی پرماجرا)

در مزرعه زمان پشم چینی است. جوجه ها، ببعی ها را مسخره می کنند. چوپان ها با قیچی های بزرگ شان، به جان پشم گوسفندها افتاده اند و با صدای بلند آواز می خوانند: ببعی ها، ببعی ها باید کچل شوید. بیایید جلو! بیایید جلو! خوش آمدید! پشمالوها! پشمالوها! چه قدر خوشگل هستید. لخت، که هستید، چه زشت می شوید. حالا نوبت فرفری است. او می گوید: نه! من نمی خواهم! نمی خواهم پشم هایم را بچینند. برای حنایی و نوک دراز، کاری ندارد دوست شان را از این دردسر نجات بدهند: هیس! فرفری! بیا! از این جا زود باش! بعدی! هنوز از نرده رد نشده، بره کوچولو مثل خرگوش شروع به دویدن کرد. حنایی گفت: صبر کن ما هم بیاییم! سر و صدا، توجه جوجه ها را جلب کرد. خروسک گفت: چی شده؟ گرگ دیده؟ حنایی گفت: نه بابا! پشم چین ها آمده اند. می دانید که فرفری هم نرم ترین پشم گله را دارد. نوک دراز اضافه کرد: چوپان ها می خواهند از پشم های فرفری، برای پادشاه یک شلوار خیلی گرم ببافند! پر آبی با خوشحالی گفت: چه افتخار بزرگی! شلوار گرم برای پادشاه! خروسک و نوک دراز می خندیدند و فرفری را مسخره می کردند: حالا دیگر پادشاه با پشم های فرفری جان سردش نمی شود! ناگهان یکی از جوجه ها فریاد کشید: آهای! چوپان ها دارند می آیند! دیگر طاقت فرفری سر آمد و گریه کنان گفت: آخر چرا من این قدر پشم نرم دارم!؟ نوک دراز گفت: فرفری، تو بهترین دوست منی! نمی گذارم کسی تو را اذیت کند. دنبال من بیا! جایی را می شناسم که کسی دستش به ما نمی رسد... پشم چین ها هم جرئت ندارند به آن جا بیایند. حنایی گفت: من هم با شما می آیم. برویم! برویم!...

نویسنده: کریستیان ژولی بوآ تصویرگر: کریستیان هاینریش ترجمه ی: سیدمحمد مهدی شجاعی انتشارات: چکه