درباره کتاب روزی که قرار بود برادرم به دنیا بیاید (مرغدانی پرماجرا)
کتاب روزی که قرار بود برادرم به دنیا بیاید از دسته کتاب داستان کودکان در مورد یک مرغدانی و اتفاقات پرماجرایی است که در آن اتفاق میافتد. روزی مرغها و خروسها دور هم جمع شدند و برای جوجههایی که تازه به دنیا آمدهاند، جشن گرفتند یکی از آنها به نام نوک دراز کمی ناراحت است، او دوست دارد مانند بقیه جوجه ها یک برادر داشته باشد.
نوک دراز با خودش فکر میکند اگر یک برادر داشت میتوانست با او بازی کند. او از دوستش شش انگشتی میخواهد تا جوجهاش را به او قرض بدهد ولی شش انگشتی قبول نمیکند و به نوک دراز میگوید که این داداش من است. نوک دراز خیلی ناراحت میشود و دنبال راهی میگردد که بتواند یک برادر داشته باشد.
او پیش پدر و مادرش میرود و از آنها میخواهد یک برادر برایش بیاورند، اما آنها به او میگویند که این قضیه امکان پذیر نیست، چون کشاورز همهی تخمهای آنها را میبرد. نوک دراز خیلی ناراحت شد و پیش خودش فکر کرد، هیچ وقت برادری نخواهد داشت، تا اینکه پرآبی یکی از مرغهای مزرعه پیشنهاد خوبی به او میدهد.
پر آبی به آنها میگوید: تخمتان را به من بدهید تا در بشکهام نگهداری کنم، کشاورز به فکرش هم نمیرسد که آنجا را بگردد و من یواشکی روی تخمها میخوابم. نوک دراز خیلی خوشحال شد و تخمها را به پر آبی داد...
در این کتاب، در حین روایت ماجرای مرغهای مرغدانی پرماجرا به داستان معروف هنسل و گرتل که در فارسی به پروین و پرتو ترجمه شده اشاره می کند. تصاویر این کتاب را کریستیان هاینریش به تصویر کشیده است. مرغداری پرماجرا نام مجموعهای است به زبان فرانسوی که به فارسی ترجمه شده است. این سلسله کتابها برای کودکان گروه سنی دبستان نوشته شده است، ضمن روایت یک داستان تازه که در یک مرغداری اتفاق می افتد با یک اشاره کوتاه کودکان را با یکی از شخصیتهای علمی، ادبی یا حتی افسانهای آشنا میکند. از ویژگیهای دیگر این کتاب میتوان به تصاویر رنگی و نقاشیهای جذاب در کنار داستان شیرین آن اشاره کرد.
بخشی از کتاب روزی که قرار بود برادرم به دنیا بیاید (مرغدانی پرماجرا)
جوجه ها به دنیا آمده اند. مرغ ها و خروس ها برای آنها جشن تولد گرفته اند. همه شادند. فقط نوک دراز کمی ناراحت است. او با حسرت به دوستانش نگاه می کند و میگوید: «من داداش ندارم!
او به شش انگشتی گفت: «جوجه ات را به من قرض می دهی؟!» شش انگشتی با عصبانیت گفت: «نه حرفش را هم نزن این داداش من است!»
نوک دراز پیش پدر و مادرش رفت و پرسید: «مامان! بابا! جوجه ها چطوری به دنیا می آیند؟» سفید پر با مهربانی جوجه اش را روی زانوهایش نشان و راز بزرگ زندگی را برایش گفت: « نوک دراز جان! یک مرغ باید سه هفته روی تخم بخوابد تا جوجه از آن بیرون بیاید.»
پرآبی که حرف های آنها را می شنید، پیشنهاد جالبی داد: «دوستان! تخم مرغ خود را به من بدهید کشاورز به فکرش هم نمی رسد توی بشکه من، دنبال تخم مرغ شما بگردد.
هرشب نوک دراز از لانه بیرون می آمد. به آرامی در بشکه پرآبی را می زد و می گفت: «هی پر آبی می توانم داداشم را ببینم؟»
به زودی جوجه از تخم بیرون می آمد. نوک دراز می خواست برای برادر کوچکش هدیه ای درست کند. این هدیه یک چوبدستی زیبا بود. کمی دور از آن ها، دو جوجه تیغی گرسنه دنبال غذا می گشتند تا شکمشان را سیر کنند. برای همین، تصمیم گرفتند به مرغدانی بروند. چون آنجا همیشه چیزی برای خوردن پیدا می شد.
نوک دراز گفت: «آنجا را نگاه کنید آن جوجه تیغی ها دارند با داداش کوچولوی من بازی می کنند! داداش کوچولو را دزدیدند!…
کتاب روزی که قرار بود برادرم به دنیا بیاید از مجموعه مرغدانی پرماجرا نوشته کریستیان ژولی بوآ و ترجمه سید محمد مهدی شجاعی توسط نشر چکه به چاپ رسیده است.
نویسنده: کریستیان ژولی بوآتصویرگر: کریستیان هاینریشترجمه ی: سیدمحمد مهدی شجاعیانتشارات: چکه
نظرات کاربران درباره کتاب روزی که قرار بود برادرم به دنیا بیاید (مرغدانی پرماجرا)
دیدگاه کاربران