معرفی کتاب وسپرها برمی خیزند
وسپر ها از سال 1507 دشمنی شان را با کاهیل ها شروع کرده بودند. این دشمنی با "لرد دمین وسپر" از خانواده ی وسپر ها و "گیدئون کاهیل" از خانواده ی کاهیل ها شروع شده بود.
جاه طلبی و ظلم وسپر ها همواره از همان زمان باعث شده بود که کاهیل ها را در مقابل آنها قرار دهد. وسپرها زیرک، خطرناک و فرصت طلب بودند و از همان لحظه اول در کمین کاهیل ها. حالا فرصتی دوباره برای وسپرها به وجود آمده بود تا بتوانند دشمنی خود را به کاهیل ها نشان دهند.
در پی اشتباه این دو کاهیل نوجوان یعنی ایمی و دن، این فرصت برای لرد وسپر که نتوانسته بود در برابر گیدئون بایستد فراهم می شود. آیا ایمی و دن این اجازه را به لرد وسپر می دهند که نقشه ی خویش را عملی کند؟ ادامه ماجرا را در این کتاب دنبال کنید.
برشی از متن کتاب وسپرها برمی خیزند
در اتوبوسی به سمت برلین، آلمان دن کاهیل گفت: " بلوتوث گوشی های تلفن خیلی معرکه ان." آتیکوس در حالی که یک گاز گنده از کیکسیب می زد، گفت: " اما دستت رو برای وبگردی، دزدی جواهرات نفیس و خوردن شیرینی آزاد می ذارن." دن افزود: " همینطور برای اینکه بتونم تو دماغت انگشت کنم"، این حرف باعث شد آتیکوس تمام کیک سیبی که دهانش را پر کرده بود روی صندلی جلویی بریزد که ایمی، خواهر دن، روی آن نشسته بود و تلاش می کرد بخوابد. ایمی تمام حرف هایی را که بین آنها رد و بدل شده بود شنیده بود و تکه های نیمه جویده شیرینی را که به پشت سرش پاشیده شده بود احساس کرد.
نظرات کاربران درباره کتاب وسپرها بر می خیزند
دیدگاه کاربران