loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
49,000 تومان
افزودن به سبد خرید

کتاب من، آمبر براون

(آمبر براون 8)

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
49,000 تومان
* تنها 1 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید

معرفی کتاب من آمبر براون 

این کتاب، داستان اتفاقات و ماجراهای زندگی " آمبر " دختر شلخته، باهوش و شیطونی را روایت می کند که قدرت تفکر و خلاقیت بالایی دارد. او معمولا به خاطر اسمش مورد تمسخر بچه های مدرسه  قرار می گیرد، چون هم نام و نام خانوادگی اش در زبان انگلیسی،  دو رنگ نزدیک به هم است  و به همین دلیل به او می گویند " مداد شمعی " اما این اصلا برای او ناراحت کننده نیست.

تنها مشکل جدی آمبر در زندگی اش جدا شدن پدر و مادرش می باشد. او و عروسک بامزه اش " گوریل " و بهترین دوست صمیمی اش " جاستین " همیشه با هم بازی می کنند و در کنار هم وقت می گذرانند. تنها چیزی که در این روز ها باعث می شود آمبر کمتر به رفتارهای آزار دهنده ی مادرش و سختی های دوری پدرش فکر کند، وقت گذراندان با جاستین و گوریل می باشد. فقط چهارده روز دیگر به جشن کریسمس مانده و آمبر، مکس و مامان از خرید برای جشن و هدیه ها خسته و از پا افتاده به خانه برگشتند.

طبق تصمیمات پدر و مامان از وقتی که پدر از پاریس برگشته قرار شده برای تعطیلات آمبر پیش او بماند. این یک جورهایی هم خوب است که پدر برگشته و یک جور هایی هم بد که قرار است آمبر چند روز پیش پدر و چند روز پیش مامان باشد. این یعنی آمبر بخش بخش می شود و یعنی آمبر نمی تواند برای خودش بماند و یعنی دو تا خانواده مختلف، اما حالا آمبر همه این فکرها را کنار گذاشته و به مراسم جشن کریسمس و هدیه هایی که باید به همه بدهد فکر می کند تا این که...

 

برشی از متن کتاب من آمبر براون 


" ساوانا " توی ماشین را نگاه کرد و زُل زد به من. بعد به پدرم نگاه کرد. بعد دوباره به من نگاه کرد و گفت: « حالت خوب است؟ » فین فین کردم. خوشحالم که هوا تاریک شده و او نمی تواند چشم های قرمز و پف کرده و صورت قرمزم را ببیند. فکر کردم تمرکز کنم روی این که صورتم قرمز و چشم هایم پف کرده نباشد ولی در هر حال، شاید این ترکز عمل نکند، گفتم: « حساسیت است. حساسیت دارم. » با نگرانی نگاهم کرد و گفت: « به چی؟ » می خواستم بگویم به پدر بی توجه، اما در عوض گفتم: « به خیلی چیز ها... اما نگران نباش. خوب می شوم. » پدرم سر پا ایستاد و دستش را به طرفم دراز کرد تا در پیاده شدن کمکم کند. کمی فکر کردم و تصمیمم را گرفتم. گفتم: « نه، متشکرم. خودم می توانم پیاده شوم. » پدر دستش را عقب کشید. از ماشین پیاده شدم. من، آمبربراون، می روم توی خانه. به هر حال او این جا را اجاره کرده و دیگر کاری از دست من بر نمی آید. اگر از این جا خوشم نیاید، دیگر پایم را توی این خانه نمی گذارم. ساوانا به من لبخند زد و با هم به طرف خانه قدم برداشتیم. به پدرم که همراهی ام می کند اعتنایی نکردم. به نوعی سر صحبت را باز کردم و همچنین سوالی و غیر سوالی گفتم: « تو توی کلاس آقای کوهن هستی. » او سری تکان داد و لبخند زد. گفتم: « خوش به حالت. او بهترین معلم دنیاست. » ساوانا گفت: « می دانم. » پدر کنار من می آمد، اما من حتی نگاهش هم نمی کردم و باهاش حرف هم نمی زدم. به در جلو خانه رسیدیم و رفتیم تو. در که باز می شد، جلوش پله بود. سمت چپ پله ها، کمی دور تر، یک در بود. پدر زد روی شانه ام و گفت: « آمبر، عزیزم...این جا، جایی است که قرار است زندگی کنیم. » به طرف ساوانا برگشتم و گفتم: « الان خانه ما در خیابان چست نت است. » ساوانا گفت: « اسم این خیابان الم است... پس تو توی دو خیابانی زندگی می کنی که اسم درخت دارند. » نمی دانم یعنی من باید توی خانه های درختی زندگی کنم؟ همین فکر به خنده انداختم و بعد به این فکر کردم که چقدر زندگی ام تغییر می کند...

(از سری کتابهای فندق) نویسنده: پائولا دانزیگر ترجمه: فرمهر منجزی انتشارات: افق  

 



درباره پائولا دانزیگر نویسنده کتاب کتاب من، آمبر براون


نظرات کاربران درباره کتاب من، آمبر براون


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب من، آمبر براون" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل