کتاب آمبر براون به کلاس چهارم می رود (آمبر براون 3)
کتاب آمبر براون به کلاس چهارم می رود، داستان اتفاقات و ماجراهای زندگی " آمبر " دختر شلخته، باهوش و شیطونی را روایت می کند که قدرت تفکر و خلاقیت بالایی دارد. او معمولا به خاطر اسمش مورد تمسخر بچه های مدرسه قرار می گیرد، چون هم نام و نام خانوادگی اش در زبان انگلیسی، دو رنگ نزدیک به هم است و به همین دلیل به او می گویند " مداد شمعی " اما این اصلا برای او ناراحت کننده نیست.
تنها مشکل جدی آمبر در زندگی اش جدا شدن پدر و مادرش می باشد. او و عروسک بامزه اش " گوریل " و بهترین دوست صمیمی اش " جاستین " همیشه با هم بازی می کنند و در کنار هم وقت می گذرانند. تنها چیزی که در این روز ها باعث می شود آمبر کمتر به رفتارهای آزار دهنده ی مادرش و سختی های دوری پدرش فکر کند، وقت گذراندان با جاستین و گوریل می باشد.
حالا هم که تابستان تمام شده و آمبر می خواهد برای سال جدید تحصیلی کفش نو بخرد، آقای فروشنده خوب او را می شناسد آخر یک دفعه سر این که ابتدا کفش پای چپش را داده بود تا بپوشد همچین الم شنگه ای بر پا کرده بود که نزدیک بود از فروشنده شکایت کند. حالا فروشنده به او گفته بود یادش میاید با خانواده ی دیگری که یک پسر همسن و سال خودت داشت این جا آمدی که این حرف یکدفعه جای خالی جاستین را بدجوری به رخ آمبر کشید آخر آن ها از این شهر رفته اند و این اولین بار در زندگی آمبر است که قرار است رفتن به مدرسه را بدون داشتن دوست صمیمی تجربه کند. اما در روز اول مدرسه یک اتفاق جدید افتاد. اتفاقی که در لیست آرزوهای آمبر بود...
کتاب آمبر براون به کلاس چهارم می رود جلد سوم مجموعه ی آمبربراون نوشته ی پائولا دانزیگر توسط نشر افق به چاپ رسیده است.
برشی از متن کتاب
چهارمین روز از کلاس چهارم است و من، آمبربروان، نمی خواهم به کلاس چهارم بروم. فقط می خواهم توی خانه بمانم. بنابراین اخم می کنم، سرخک می گیرم، گرفتار نوع دیگری از آبله مرغان می شوم، گلو دردی به سراغم می آید که تا نوک انگشت پایم هم می رسد، بعد هم یک حمله قلبی و سر درد و مسمومیت غذایی. اما هر طوری بوده ، تا حالا که مادرم مجبورم کرده به مدرسه بروم. مادرم آدم زورگویی نیست. فقط من نمی خواهم بروم مدرسه. این حرف ها به این معنی نیست که اوضاع خیلی بد است. خانم هالت معلم خوبی است. عیبش این است که آقای کوهن نیست. بچه های کلاس هم خوبند... همه، به جز هانا بارتون، اما او هم مثل سال گذشته است و تغیری نکرده است. و من برندی را دوست دارم، هر چند فکر نمی کنم او خیلی دوستم داشته باشد. فقط دلم برای جاستین تنگ شده است. من، آمبربراون، فکر می کنم همه ی آدم هایی که توی این دنیا زندگی می کنند باید یک دوست صمیمی داشته باشند. زنگ تفریح به زمین بازی رفتم و آرام و بی صدا یک گردش جاستینی راه انداختم. از کنار تاب که رد می شدم به این فکر کردم وقتی کلاس اول بودیم چه قدر تاب سواری می کردیم. هر بار به نوبت هم دیگر را هل می دادیم و موقع بالا رفتن وانمود می کردیم پرنده ایم. بعد فریاد می زدیم: ما دودو هستیم... دودو. پرنده ای که دیگر وجود ندارد.
- نویسنده: پائولا دانزیگر
- مترجم: فرمهر منجزی
- انتشارات: افق
نظرات کاربران درباره کتاب آمبر براون به کلاس چهارم می رود (آمبر براون 3)
دیدگاه کاربران