کتاب عدالت فریدریش دورنمات
کتاب عدالت روایتگر داستانی جنایی است که توسط شخصیتی صاحبمنسب صورت میگیرد.
شخصیت اصلی قصه و نیز راوی آن، "اشمیت" نام دارد. او مردی جوان و باانگیزه میباشد که بدون داشتن هیچ شناختی از والدین خود، در یتیمخانه پرورش یافته است. اشمیت، در رشتهی حقوق تحصیل کرده و زندگی فقیرانهای را سپری میکند. وی در دفتر وکیل دادگستری مشهور، "اشتوسی-لویپین" فعالیت مینماید. اشمیت، مسئولیت انجام کارهای ساده، رساندن نامهها و حکمهای مختلف به اشتوسی را، برعهده دارد. او جهت انجام یکی از همین وظایف، به رستورن معروف و محبوب شهر، یعنی "دُتئاتر"، میرود. در همین مکان، برای اولین بار با دکتر "ایزاک کوهلر"، ملاقات میکند؛ پیرمردی شناختهشده که نمایندهی مجلس ایالتی میباشد.
در همان دیدار اولیه، نظر ایزاک کوهلر، به اشمیت جلب میشود و به گفتوگو و صحبت طولانی، با این وکیل بیتجربه میپردازد. اما اشمیت با بیمیلی و تنها از روی اجبار و ادب، به سخنان این پیرمرد، گوش فرا داده و به معاشرت با او میپردازد. در این هنگام، شخصیتهای برجسته و مهم دیگری نیز در رستوران به چشم میخورند؛ شخصیتهایی که برای اشمیت کاملا آشنا هستند. دکتر "بنو"، قهرمان المپیک سابق و پروفسور "آدولف وینتر"، از جملهی این افراد میباشند که کوهلر آنها را به بازی بیلیارد دعوت میکند.
سه سال بعد از این دیدار کوتاه، کوهلر به رستوران دُتئاتر میرود، در مقابل دیدگان شاهدان فراوانی، به پروفسور وینتر شلیک کرده و او را به قتل میرساند. سپس در نهایت خونسردی، صحنهی جرم را ترک میکند. وی پس از دستگیری، با اشمیت تماس میگیرد و از وکیل بیتجربهی قصه میخواهد که در مقابل دریافت مبلغی قابل توجه، او را از ارتکاب به جرم حتمی و غیر قابل انکارش، مبرا سازد؛ درخواستی که مسیر زندگی اشمیت را به کلی تغییر میدهد.
برشی از متن کتاب عدالت
شروع بررسیها: زندگی بهترم شروع پرشوری داشت. همان روز بعد بالاخره صاحب دفتر جدیدم شدم و صاحب پورشه – گرچه معلوم شد اتومبیل قدیمیتر از آن است که فکر کرده بودم و خود اتومبیل هم در وضعیتی بود که قیمت درخواستی لینههارد کمی بیانصافی بود. دفتر مال دکتر بنو بود – قهرمان سابق المپیک در رشتهی شمشیربازی و قهرمان ملی سوئیس در رشتهی تیراندازی با هفتتیر – که مدتی بود افتاده بود توی سراشیبی سقوط. هاینتس خوشقیافهی المپیکی خودش برای گفتوگو نیامد. به گفتهی فریدلی آرشیتکت که اول صبح آمده بود دنبالم و رفته بودیم، دکتر بنو حاضر بود دفتر را به من بدهد در ازای ماهی دوهزارتا، چهارهزارتا هم ودیعه، مبلغی که من نمیدانستم به جیب چه کسی میرفت، اما میتوانستم فورا نقل مکان کنم و بنو نه فقط اسباب و اثاثهی دفتر، بلکه منشیاش را هم برایم گذاشته بود: زنی کمی خوابآلود، اهل مرکز سوئیس با اسمی مال خارج از مرکز سوئیس، ایلزه فرویده، که ظاهرش مثل زنهای بارهای فرانسه بود، مدام رنگ موهایش را تغییر میداد، اما عجیب زبروزرنگ بود – به هر حال یک گاوبندی صورت گرفته بود که من از آن سر درنمیآوردم.
در عوض، اتاق منشی و دفتر کنار خیابان تسلتوگ با چشمانداز به راهبندانهای معمول فراخور حرفهام بود، میزتحریر جلب اعتماد میکرد، مبل و صندلیها مرتب، سمت حیاطخلوت آشپزخانهای و اتاقی که کاناپهام را از آپارتمان خیابان فرای آوردم و گذاشتم آنجا – نمیتوانستم از مبل و اثاثهی سابقم دل بکنم. یکدفعه انگار کسبوکار رونق گرفت. احتمال میرفت پروندهی یک طلاق پردرآمد را بگیرم، و قرارداد با یکی از صاحبان بزرگ صنایع (کوهلر من را توصیه کرده بود) شاید همراه میشد با سفری به کاراکاس، اختلافاتی بر سر ارث و میراث که باید حل و فصل میکردم، دفاع از یک تاجر مبلمان در برابر دادگاه، تنظیم اظهارنامههای مالیاتی پولساز. حالم آنقدر خوش بود و خودم آنقدر بیمبالات که اصلا فکر کارآگاه خصوصی و کاری که خواسته بودم و گزارشی که قبل از اقدام به پیگیری قرارداد کوهلر منتظرش بودم، پاک از ذهنم پریده بود. در صورتی که باید لینهارد من را بدگمانتر از آن میکرد که همیشه هستم: این مرد سابقهدار بود و قصد و نیتش نامعلوم، کوهلر به من توصیهاش کرده بود و خودش...
کتاب عدالت اثر فریدریش دورنمات با ترجمهی محمود حسینیزاد توسط نشر برج به چاپ رسیده است.
- نویسنده: فریدریش دورنمات
- مترجم: محمود حسینیزاد
- انتشارات: برج
نظرات کاربران درباره کتاب عدالت | فریدریش دورنمات
دیدگاه کاربران