درباره کتاب تالار وحشت 12 (ملاقاتکنندگان)
کتاب "ملاقاتکنندگان" رمانی ترسناک و تخیلی است که در رابطه با حضور آدمهای فضایی بر روی کرهی زمین، داستانی خواندنی را در اختیار مخاطب قرار میدهد.
شخصیت اصلی قصه، "بن شیپلی" نام دارد. او پسری نوجوان است که همراه با والدین خود و تنها برادر کوچکش، "ویل"، در "بیترلیک" زندگی میکند. بن از دوران کودکی خود تاکنون، همیشه عاشق ملاقات با آدم فضاییها بوده و هست؛ به طوری که بیشتر اوقات خود را صرف مطالعه دربارهی آنها و یافتن سرنخی از حضورشان بر روی کرهی زمین میباشد. از قضا، بیترلیک در نزدیکی "رزول" قرار دارد. منطقهای که شایعه است، آدم فضاییها یکبار در آن فرود آمدهاند.
پدر و مادر بن، از علاقهی فرزندشان به موجودات فضایی بیزارند و همواره او را از اندیشیدن به این موضوع منع میکنند. در این میان، ویل نیز، مدام بن را مورد تمسخر و آزار قرار میدهد. ولی بن، بدون توجه به این رفتارها، باز هم، دست از علاقهمندی خاص خود برنمیدارد. وی با ارائهی استدلالها و دلایل متعدد، دوستانش، "سامر" و "جف" را نیز متقاعد کرده که این موجودات واقعا حقیقت دارند.
ماجرا از یک صبح دلانگیز آغاز میگردد. ویل، مطابق عادت همیشهی خود، پیش از ترک اتاقش، وارد چترومهای موردعلاقهاش شده و سرگرم مطالعهی مطالب آن میشود. در این هنگام نظرش به اطلاعیهای عجیب جلب میگردد؛ اطلاعیهای با امضای شخصی به نام "زاندور" که خبر از حملهی حتمی آدمفضاییها به انسانها، در هفتهی آینده میدهد. اما بن، این خبر را جدی نگرفته و نگارندهاش را فردی دیوانه خطاب مینماید. درواقع، ذهن او درگیر مدرکی است که شخصا، روز قبل، یافته است؛ مدرکی که به طور حتم حضور موجودات فضایی میان انسانها را اثبات میکند؛ موضوعی که جف و سامر نیز باید از آن مطلع شوند. غافل از اینکه، با ماجراهایی جدیتر روبهرو خواهد شد.
برشی از متن کتاب تالار وحشت 12 (ملاقاتکنندگان)
2
جیغهای ویل در میان خانه طنین انداخت: «مامان! ... مامان!»
من صبر کردم تا نفسم بالا بیاید و بعد راهم را به سمت طبقهی بالا عوض کردم تا ببینم چه اتفاقی افتاده است.
ما ویل را داخل اتاقش پیدا کردیم. بیسکوییت از ترس، گوشهای دولا شده بود و دمش را بین پاهایش جمع کرده بود. مامان به سرعت ویل را بلند کرد و در آغوش گرفت: «ویل، چه اتفاقی افتاده؟ چی شده؟ موضوع چیه؟»
ویل فریاد زد: «بیسکوییت یک قاتل است!... قاتل!»
بیسکوییت گناهکارانه در گوشهای میلرزید. مامان پرسید: «دربارهی چی حرف میزنی؟ او چه کار کرده است؟»
ویل داد کشید: «او گودزیلا را خورده است.»
ویل شروع به گریه کردن کرد: «من وقتی مچش را گرفتم که پوزهاش توی ظرف بود.»
گودزیلا قورباغهی دستآموز ویل بود. او در یک ظرف ماهی زندگی میکرد که با یک تکه تور سیمی پوشیده میشد.
من و مامان ظرف ماهی را چک کردیم. تور سیمی کف ظرف افتاده بود. به نظر میآمد از ظرف جدا شده بود و قورباغه رفته بود.
مامان گفت: «سگها قورباغهها را نمیخورند.» او موهای ویل را صاف کرد و سعی کرد آراماش کند: «گودزیلا باید خودش فرار کرده باشد.»
ویل پاهایش را به زمین کوبید: «من که به شما گفتم! من بیسکوییت را دیدم که پوزهاش را توی ظرف کرده بود. او توری را برداشته و بعد گودزیلا را خورده است. درسته او را بلعیده است!»
مادر یک دستمال برداشت و اشکهای ویل را پاک کرد: «بیا عزیزم! تو و بن باید باید به مدرسه بروید.
گودزیلا یک جایی همین دوروبرها قایم شده است.
من قول میدهم همین امروز صبح دنبالش بگردم. مطمئنم پیدایش میکنم. باشد؟»
دندانهای ویل قفل شده بود. صورتش داشت سرخ میشد. به نظر میآمد که ممکن است یک اوقات تلخی حسابی شروع بشود. اما مامانم میتواند پرطاقت باشد.
حتی وقتی که با لطافت حرف میزد و آراماش میکرد میدانستم که ویل توی چشمهایش دیده که او قصد ندارد قیلوقال بیشتری به پا کند. مامان انتظار داشت که ویل به مدرسه برود.
ویل صورتش را شست و کولهپشتیاش را برداشت. من پشتسر او به طبقهی پایین رفتم.
مامان هر دوتای ما را جلوی در بوسید: «نگران نباش ویل، گودزیلا را پیدا میکنم. روز خوبی در مدرسه داشته باشید. هر دوی شما!»...
خرید کتاب تالار وحشت 12 (ملاقاتکنندگان)
کتاب ملاقاتکنندگان دوازدهمین جلد از مجموعهی تالار وحشت، به قلم آر. ال. استاین و ترجمهی نوشین پنجهدخت توسط نشر ویدا به چاپ رسیده است.
نظرات کاربران درباره کتاب تالار وحشت 12 (ملاقات کنندگان) استاین
دیدگاه کاربران