
کتاب نامه های محرمانه ی راهبی که فراری اش را فروخت
-
انتشارات :
نون
- مترجم : رضا اسکندری آذر
محصولات مرتبط
دربارهی کتاب نامه های محرمانه ی راهبی که فراری اش را فروخت
کتاب نامههای محرمانهی راهبی که فراریاش را فروخت به قلم رابین شارما، بیانگر داستانی پر رمز و راز است و روایتی تاثیرگذار را در اختیار مخاطب قرار میدهد.
راوی قصه، "جاناتان" نام دارد. او مردی پرمشغله و کوشا است که تمامی وقت خود را صرف انجام وظایف شغلیاش میکند؛ همین امر نیز موجب ایجاد فاصله و دوری او از همسرش، "آنیشا" و فرزند 6 سالهاش، "آدام" میگردد.
هماکنون، ماهها از جدایی آنیشا و جاناتان میگذرد. اما جدایی نیز موجب ایجاد تغییر در روند زندگی راوی نشده و وی همچنان، تمامی لحظههای خود را با مسائل کاریاش سپری میکند. حتی روزهای پایان هفته که آدام کنار اوست، باز هم درگیر وظایفش میباشد. همین موضوع، موجب دلسردی بیشتر و بیشتر آدام نسبت به پدرش میشود. جاناتان علیرغم اطلاع از این موضوع، باز هم، ناخواسته و غیر ارادی، به کارهای همیشگیاش ادامه میدهد.
"جولین"، پسرعموی مادر جاناتان میباشد؛ مردی که سالها پیش، به عنوان وکیلی حرفهای و پرنفوذ، موفقیتهای زیادی را کسب نموده است. در طول آن دوره، او صاحب یک ماشین فراری قرمز بود؛ ماشینی که جاناتان به آن عشق میورزید. این مرد ثروتمند، مدتها بعد، پس از پشت سرگذاشتن تجربهای عجیب، تحت تاثیر قرار گرفته و به انسانی کاملا متفاوت از گذشته تبدیل میشود. به طوری که برای همیشه، از حرفهی خود کناره گرفته، ماشین فراریاش را میفروشد و زندگی سادهای را در پیش میگیرد. اتفاقی که اطرافیان او را متعجب میسازد.
اصل ماجرای کتاب پس از تماس تلفنی مادر جاناتان با راوی آغاز میشود. این زن در طول صحبت خویش، پیام مهمی را از جانب جولین به فرزندش میرساند. جولین در طی این پیام، از جاناتان درخواست میکند که هر چه زودتر به دیدارش برود و او را در انجام کاری حیاتی، یاری برساند.
جاناتان در ابتدا درخواست جولین را رد میکند. اما پس از اصرارهای مادر خود، آن را پذیرفته و به سمت "آرژانتین"، محل سکونت جولین حرکت میکند. اقدامی که او را با ماجراهایی پرفرازونشیب مواجه میسازد.
برشی از کتاب نامههای محرمانهی راهبی که فراریاش را فروخت
فصل 4
حین گشتن در استانبول، لحظاتی بود که انگار شخصیت یکی از فیلمها بودم. انگار دنیا را از لنز دوربین میدیدم و هر حرفی که از دهانم خارج میشد توسط یک نفر دیگر نوشته شده بود. حس گیجکننده و در عین حال نشاطبخشی بود، انگار دنیا پر بود از احتمالات مختلف. شبی که با وجود مهتاب بالای سر و آبهای تیرهی زیر پایم، روی بوسفور سفر کردم... گمان نکنم آن حس شگفتی را از دورهی کودکیام تجربه کرده باشم. جولین گفته بود هدف زندگی «شدن» است. کمکم داشتم معنای حرفش را حس میکردم.
اما آنجا، نشسته در فرودگاه آتاتورک، آن تصویر از استانبول به سرعت داشت در آینهی عقب محو میشد. از بعدازظهر روز قبل، موبایلم را خاموش کرده بودم و تا آن موقع یادم رفته بود روشنش کنم. موبایلم با نالهای روشن شد و میلباکسم را نمایان کرد که پر بود از ایمیلهایی با موضوعات نیمههیستریک: «درخواست ارسال فوری»، «سوال کنترل کیفی»، «خرابی محصول XD95»، «موعد سررسید حسابرسی ماهانه!»، «تو کدوم گوری هستی؟» تعدادی هم پیام از طرف ناوانگ داشتم که همانها را اول خواندم.
ظاهرا، اولین آزمونهای کنترل کیفی خوب پیش رفته بودند. بعد، رفتم سراغ پیامهای دیوید. فقط درخواست برای گزارشها و اطلاعاتی بود که قبلا به دستش رسانده بودم. چه مقدار از وقتم را صرف ارسال مجدد مدارک، تکرار حرفهایم و تولید اسناد و پیامهایی میکردم که هیچکس زحمت خواندنشان را به خود نمیداد، اما با این حال، هر ماه و هر هفته، راس موعد مقرر، آنها را تسلیم مدیران بالادست میکردم؟ چهل دقیقه گذشت تا بتوانم سراغ پیامهای آنیشا و آدام بروم. آنیشا میخواست بداند آیا به سلامت به استانبول رسیدم یا نه. لعنتی. بهتر بود به محض رسیدن، بهش اطلاع میدادم. آدام میخواست دربارهی نمایش مدرسه برایم تعریف کند. سریعا جوابها را تایپ کردم و بعد، با دفتر تماس گرفتم، به این امید که بتوانم با ناوانگ حرف بزنم.
کتاب نامههای محرمانهی راهبی که فراریاش را فروخت اثر رابین شارما با ترجمهی رضا اسکندریآذر توسط نشر نون به چاپ رسیده است.
- نویسنده: رابین شارما
- مترجم: رضا اسکندریآذر
- انتشارات: نون
مشخصات
- نویسنده رابین شارما
- مترجم رضا اسکندری آذر
- نوع جلد جلد نرم
- قطع رقعی
- نوبت چاپ 2
- سال انتشار 1399
- تعداد صفحه 220
- انتشارات نون
نظرات کاربران درباره کتاب نامه های محرمانه ی راهبی که فراری اش را فروخت
دیدگاه کاربران