
محصولات مرتبط
کتاب زمان زوال
کتاب "زمان زوال" روایتگر سرنوشت خاندانی اصیل است و رمانی خواندنی و پرکشش را در اختیار مخاطب قرار میدهد.
شخصیت اصلی قصه، "اطلس" نام دارد. او دختری جوان، از نوادگان "خاندان نایبی" است؛ خاندانی اصیل که مالک عمارت زیبا و قدیمی "فرحآباد" هستند. هماکنون بزرگ نایبیها، "وزیره نایبی" است؛ پیرزنی جسور و بااراده که از شیوهها و قوانین خاصی در زندگی پیروی میکند.
اطلس، نوهی پسری وزیره میباشد؛ پدر این دختر، "کیومرث" نام دارد. مردی که سالها پیش از دنیا رفته است. مدتی پس از فوت کیومرث، مادر اطلس نیز، این دختر را برای همیشه ترک میکند. بنابراین وزیره، مسئولیت نگهداری از نوهاش را برعهده میگیرد و او را با روشهای تربیتی خاص خویش، پرورش میدهد.
اطلس، سالهای بسیار خوبی را در کنار وزیره، سپری مینماید. وی، مادربزرگ خود را از صمیم قلب دوست میدارد اما همیشه از عمهاش "سودابه"، و شوهر او، "منصور"، متنفر است؛ حسی دو طرفه که موجب دوری این اشخاص از یکدیگر میشود.
وزیره، جهت تامین هزینههای زندگی خود و اطلس، عمارت فرحآباد را به یک هتل تبدیل میکند؛ هتلی تحت عنوان "نایبیه" که اغلب میزبان جهانگردان خارجی است. گذشت زمان، و سکونت افراد مختلف در این ساختمان، موجب فرسوده شدن عمارت میشود و هزینههای زیادی را به وجود میآورد؛ هزینههایی که اغلب از درآمد هتل نیز بیشتر است.
اصل ماجرای کتاب، از جایی آغاز میگردد که وزیره پس از هفتهها دستوپنجه نرم کردن با بیماری، چشم از جهان فرو میبندد. با مرگ این زن، مسیر زندگی اطلس به کلی تغییر یافته و ماجراهایی خواندنی خلق میشود.
برشی از متن کتاب زمان زوال
عید
باز آن دخمه را دیدم. اتاقی که با سیونه نفر چند سال توش زندگی کردم. توی اردوگاه زیر دوش ایستاده بودم، آب سرد شد، یخ کرد، از حمام فرار کردم به بند. لخت، همه میلرزیدیم، همه لخت بودیم. از صدای دندانها از خواب پریدم. دیگر نشد بخوابم. لرز تو استخوانهام بود. از خوابیدن هم میترسم. سیگاری آتش زدم و زل زدم به دور تا دور اتاق که با نور چراغبرق خیابان روشن بود.
شبها بیشتر یاد آقاجون میکنم. بعد از مرگش تنها شدم. این جا کسی نیست. من هستم و نیکی که ول است بین خیابان و هتل مامان وزیره.
جمعهها صبح خانهاند، مامان وزیره دارد برای نیکی خاطره میبافد. یکی زیر، یکی رو. یک رج زیر، یک رج زیر، یک رج زیر... هما هم میبافت. چیزهایی که مامان وزیره میگوید توهم است. مامان وزیره دوست دارد اینطور باشد. اینطور بوده باشد. دوست دارد نایب را برساند به درجهی خدایی. چطور میتواند این همه کسی را دوست داشته باشد که هیچوقت ندیده بود؟ این همه سال زل زد به عکسهای سیاه و سفید تیره و تار و هی قصه بافت یکی زیر، یکی زیر... خیلی وقت است مردهاند.
همه توی کانالاند. آنجا میخوابند، نماز میخوانند، غذا میخورند. آقاجون را هم گذاشتند توی یک کانال تنگ و کوتاه.
مامان وزیره فقط کورش را دید. سالها دل به دل کورش و آرزوهایش بوده. تا دید خبری از من نیست، هما را به نفع کورش مصادره کرد.
نمیدانم اینها که مینویسم کابوس شبهاست یا نه. سالهاست این حرفها روی دلم تلنبار شده. پایم که به خانه رسید، دخترکی دیدم که در به در و بی پدر و مادر بود. من هیچکس را نمیبخشم. نمیبخشم نه به خاطر خودم، به خاطر نیکی. سالهاست سکوت کردم تا روزی برایش بنویسم. سرفههای شبانه و خونابههایی که از ته جگرم بیرون میآیند، میگویند چیزی به پایان نمانده است. چقدر خوب.
کلاغهای باغچه بیشتر از هر روزند، صداشان درنمیآید. حناق گرفتهاند. خرده نانشان را میخورند و میپرند، میروند سر پشتبام و برمیگردند توی باغچه. مثل من که بین رختخواب و سفره میچرخم.
خستهام. کاش جرات صولت را داشتم، همان زنی که توی عکسهای مامان وزیره قطار فشنگ بسته و ایستاده کنار نایب...
کتاب زمان زوال به قلم شهره احدیت توسط نشر نیماژ به چاپ رسیده است.
- نویسنده: شهره احدیت
- انتشارات: نیماژ
مشخصات
- نویسنده شهره احدیت
- نوع جلد جلد نرم
- قطع رقعی
- نوبت چاپ 1
- سال انتشار 1395
- تعداد صفحه 205
- انتشارات نیماژ
نظرات کاربران درباره کتاب زمان زوال | شهره احدیت
دیدگاه کاربران