دربارهی کتاب یانکا و افسانهی جنگل سفید
کتاب "یانکا" از دسته کتابهای رمان کودک و نوجوان روایتگر داستانی جذاب از دختری نوجوان با نام یانکا است.
یانکا، به دلیل برخورداری از قد و هیکلی بسیار درشت و نیروی بدنی قوی، "یانکا خرسه" لقب گرفته است. یانکا، در کنار دایهاش، "ماموشکا"، در دهکدهای کوچک، حوالی جنگل سفید، روزگار میگذراند؛ زنی مهربان و باهوش که در درمان انواع بیماریها و تهیهی داروهای متعدد و معجزهگر تبحر فراوانی دارد. ماموشکا در گذشتههای دور، جهت تامین گیاههای درمانی مورد نیاز، به اعماق جنگل میرفت. اما هماکنون، همهی این گیاهان را در باغچهی خانهاش پرورش داده و دیگر وارد جنگل نمیشود.
یانکا و حتی ماموشکا، از هویت واقعی دختر قصه و پدر و مادرش، هیچ اطلاعی ندارند؛ موضوعی که همواره ذهن یانکا را به خود معطوف میسازد. درواقع، ماموشکا او را ده سال پیش، در یک زمستان سرد، درون جنگل و نزدیک یک غار، برهنه و تنها پیدا میکند؛ غاری که درون آن، خرس مادهی بزرگی در خواب عمیق زمستانی فرورفته بود. وقتی ماموشکا از تنهایی یانکا مطمئن میشود، او را همراه با خود به کلبهاش میبرد. از آن زمان تا کنون، یانکا تحت سرپرستی ماموشکا پرورش مییابد.
اما حالا، دختر قصه، مدام به هویت واقعی خود، خرس ماده و والدینش میاندیشد. او همواره، صداهایی از جنگل میشنود که او را به سوی خود فرا میخوانند. تا اینکه، روزی از روزها، با یک اتفاق عجیب و باورنکردنیای مواجه میگردد. پرندهای با یانکا سخن گفته و از او میخواهد که به جنگل بازگردد. این اتفاق، مسیر تازهای را مقابل دختر قصه قرار داده و او را وارد ماجراهایی هیجانانگیز میکند.
بخشی از کتاب یانکا و افسانهی جنگل سفید
من هم میروم به سمت باغچهی خانهی خودمان و مدتی زیر درختان کاج و صنوبر اطراف خانه این پا و آن پا میکنم تا چند دقیقه بیشتر در کنار جنگل و درختان باشم.
باغچهی خانهی ما، مثل باغچهی خانهی ساشا، مستقیم تا دل جنگل ادامه دارد و هیچ پرچین یا نردهای ندارد که جنگل را از باغچه جدا کند. فعلا که در این وقت سال، یک لایهی ضخیم از برف روی باغچهمان نشسته است، اما به محض فرا رسیدن فصل ذوب شدن برف و یخها دوباره زمین باغچه را آماده میکنیم تا در آن دانه بکاریم. روزهای بلند تابستان که از راه برسند باغچهی ما رنگووارنگ و از همه رنگ میشود: همهجور گل و گیاه و میوه؛ و یک عالم پروانه و زنبورهای قشنگ که میرقصند و از روی این گل به روی آن گل پرواز میکنند.
ماموشکا از پرورش همین گل و گیاهها خرج خودش را درمیآورد. انواع و اقسام گیاهان و علفهای دارویی را میکارد، برگهایشان را خشک میکند، آسیابشان میکند و از آنها هر جور ضماد و دارویی که فکرش را بکنید میسازد. هر وقت سرحال نباشم، ماموشکا یک جور چای مخصوص با دمنوش ترکیبی برایم درست میکند تا حالم بهتر بشود. زمستان امسال، وقتی از درد پاهایم بهخاطر بزرگ شدن بیش از حدشان شکایت کردم، یکجور پماد مخصوص درست کرد، اما فقط برای خود خود من.
اهالی دهکده باور دارند که ماموشکا میتواند هرجور بیماری و مرضی را درمان کند – آنقدر او را قبول دارند که میگویند حتی میتواند خونریزی آسمان، وقت غروب را هم بند بیاورد – اهالی میگویند که ماموشکا حکمت و خردمندی جنگل سفید را در خود دارد. او نه تنها خردمندی جنگل را در خود دارد، بلکه اخلاق و خصوصیاتش هم مثل جنگل سفید است. یک لحظه آرام و مهربان است و یک لحظهی بعد حسابی جوش میآورد و بدقلق میشود. پوست دستانش نرم است اما زور دستش خیلی زیاد است، و میتواند دست خالی ساقهها و شاخههای گیاهان را پوست بکند. رنگ موهایش درست مثل سایهی تاریک بین درختان صنوبر، سیاه و تیره است. همیشه یکجور بوی شیرین میدهد، بویی مثل شکوفههای نارنج.
ماموشکا جوانتر که بود عادت داشت به اعماق جنگل برود تا علفهای وحشی و انواع توت جمع کند تا با آنها پماد و دارو درست کند....
کتاب یانکا و افسانهی جنگل سفید اثر سوفی اندرسون و ترجمهی پریا لطیفیخواه از انتشارات پرتقال منتشر گردیده است.
- نویسنده: سوفی اندرسون
- مترجم: پریا لطیفیخواه
- انتشارات: پرتقال
نظرات کاربران درباره کتاب یانکا و افسانهی جنگل سفید | انتشارات پرتقال
دیدگاه کاربران