دربارهی کتاب سگ اثر اریک امانوئل اشمیت
کتاب سگ اثر اریک امانوئل اشمیت داستانی مهیج و پرکشش؛ که رابطههای بین انسانها و سگها را روایت میکند. پزشک روستای انو که ساموئل هی من نام دارد، بر خلاف نظر اهالی روستا در 70 سالگی قصد دارد خود را بازنشسته کند. اهالی دهکده از سالهای بسیار دور او را میشناختند اما چیز زیادی از زندگی شخصی او نمیدانستند. او همسرش را سالها پیش از دست داده است و با سگ خود تنها زندگی میکند و دختری به نام میراندا دارد که رئیس یک دفتر حقوقی در شهر نامور است.
"ساموئل" علاقه ی شدیدی به نژاد سگ های بوسرون دارد و پس از مرگ هر کدام از سگ هایش مجددا سگی با همین نژاد را به سرپرستی گرفته و یگانه نام آرگوس را بر آنها می گذارد. او از ابتدای زندگیش همیشه ارتباطی بسیار صمیمی با سگ های خود بر قرار می کرد و ترجیح می داد تمام لحظه های زندگیش را در کنار آن ها به سر کند. در یکی از روزها هنگامی که مطابق روال عادی با آرگوس در حال قدم زدن بود کامیونی با سگش تصادف کرده و جانش را می گیرد.
پنج روز پس از کشته شدن آرگوس، خدمتکار دکتر، جسد بی جان ساموئل را در خانه اش پیدا می کند که بنا بر تشخیص پلیس، خودکشی کرده است. مردم روستا معتقدند که او از غم فراق سگش این کار را کرده است. حال، یگانه دخترش که خودکشی پدر را باور ندارد، برای بررسی این موضوع به دهکده باز می گردد و برای یافتن علت مرگ پدرش پیش نویسنده ای (از اهالی همان روستا) می رود که در اواخر عمر پدرش با او ارتباط نزدیکی داشت. میراندا با هم فکری او به دنبال یافتن پاسخی برای علت مرگ پدر می گردد و به تحقیق در مورد رازهای سر به مهر زندگی گذشته ی پدرش می پردازد. در طی این تحقیقات با حقایقی روبه رو می شود که برایش غیر قابل تصور و باور نکردنی است.
بخشی از کتاب سگ؛ ترجمهی سروش حبیبی
تابستان گذشته چند سفر به خارج ناگزیر مرا چند ماهی از کشور دور داشت. شب پیش از حرکتم با لحن شوخی تمسخرآمیزی به این بیان با من وداع کرد « برای جناب نویسنده ی پرگوی کم نویس، سفر خوشی آرزو می کنم.» من در جواب به او وعده دادم که چند کتاب ارزشمند و چند بطری شهد دل پذیر بر سبیل ره آورد برایش بیاورم، تا شب های زمستانمان را گرم کند.
وقتی از سفر برگشتم خبری در انتظارم بود که پاک خرابم کرد.
یک هفته پیش از آن روز آرگوس در تصادف با کامیونی سقط شده بود و پنج روز بعد از آن ساموئل خودکشی کرده بود.
این ضربه دهکده را تکان داده بود. هنوز به خانه نرسیده بودم که خواربارفروشی با صدایی به گریه آمیخته خبر را به من داد. گفت:
-خدمتکار آقای دکتر آقایش را در آشپزخانه نقش زمین پیدا کرده است، با پاره های مخش غرق در خون بر کاشی های دیوار پاشیده. بنا به تشخیص پلیس دکتر با تفنگ تیری که در حلق خود خالی کرده بود.
با خود گفتم:مرحبا! چه عالی!
واکنش اشخاص نسبت به مرگ هرگز آن طور نیست که انتظار می رود. احساس دلم به جای اندوه تحسین بود.
واکنش طبیعی من نسبت به این سرانجام حیرت انگیز و شکوهمند و منطقی احترامی عمیق بود. می دیدم که پیوند محبت ساموئل با سگش بسیار استوار بوده و تا پایان کار برقرار بود. در این مرگ دوگانه شرح اشتیاقی مجنون وار می دیدم. شکی نبود که نابودی یکی مرگ دیگری را در پی داشته بود و آن دو در این ماجرا هم مثل گذشته بر یکدیگر اثر گذاشته و همراهی کرده بودند و می شود گفت که زندگی را با مرگی سخت خشونت بار به اتفاق بدرود گفته بودند.
اما به خود آمدم و از این قضاوت شرمسار ماندم.
با خود گفتم: عاقل باش! هیچ وقت دیده نشده که کسی به خاطر سگی که زیر کامیون له شده خود کشی کرده باشد. چه بسا که ساموئل از مدت ها خیال خودکشی داشته و هر روز اجرای خیال خود را به فردا می انداخته زیرا نمی خواسته که همدمش را بی صاحب و سرگردان بگذارد و وقتی که این همدم از میان رفته، او قصد خود را عملی کرده است. یا شاید درست بعد از مرگ آرگوس مطلع شده که به بیماری وخیم و بی علاجی مبتلاست و به این شکل خواسته است که از احتضار دراز و دردناکی آسوده شود ... بله، بله، علت انتحار او باید چیزی از این قبیل بوده باشد... یک رشته تصادف های نا منتظر! می گویند از غصه خودکشی کرده. هیچ وقت کسی برای سگش که زیر کامیون رفته خودکشی نکرده است.
اما هر قدر بیش تر این احتمال را انکار می کردم فکر در ذهنم ریشه گیرتر می شد و بدیهی تر به نظر می رسید.
افکارم پریشان و ذهنم خسته بود. این بود که به جای رفتن به خانه به کافه پترل رفتم، به احترام دوستم ساموئل و زنده داشتن یادش همراه اهل قریه.
افسوس حرف های مردم پر طنین تر از خیال پردازی های من بود...
کتاب سگ اثر اریک امانوئل اشمیت با سروش حبیبی توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.
- نویسنده: اریک امانوئل اشمیت
- مترجم: سروش حبیبی
- انتشارات: نیلوفر
نظرات کاربران درباره کتاب سگ | اریک امانوئل اشمیت
دیدگاه کاربران