دربارهی کتاب یک نفر در برابر پنج هزار نفر
نویسندهی کتاب یک نفر در برابر پنج هزار نفر ولفگانگ لوتز به عنوان یک عامل مهم و کارآمد اطلاعاتی اسرائیل، زندگی پرماجرایی داشته است. او تحت پوشش یک آلمانی ثروتمند و پرورش دهندهی اسب که وانمود میکرد به سبب گذشتهی نظامی و وابستگی به نازیها ترجیح میدهد در خارج از آلمان زندگی کند، موفق شد در محافل مهم و سرشناس سیاسی، نظامی و اجتماعی مصر نفوذ کند. سال ها بعد که افسران عالی رتبهی مصری دریافتند " ولفگانگ لوتز " هر روز گزارشی را با مطالب محرمانهی سری به سازمان جاسوسی اسرائیل مخابره میکرده است، تازه پی بردند که در اطرافشان چه میگذشته است. چگونگی بهرهگیری از فرصتهای موجود و سودجویی از فساد موجود در مصر توسط فردی هوشمند، داستانی پدید آورده است که ضمن جذابیت، حاوی نکاتی ارزشمند برای علاقهمندان به داستانهای پلیسی و امنیتی و حقایقی تاریخی برای کسانی است که جویای دلایل شکست اعراب و کشورهای قدرتمندی همچون مصر در برابر کشوری نوخاسته اما قدرتمندی همچون اسرائیل هستند.
نویسنده
ولفگانگ لوتز متولد 1921 در آلمان است و در 1933 به همراه مادر یهودی تبار خود به اسرائیل مهاجرت کرد. این کتاب نیز داستان واقعی وی به قلم خود او است.
برشی از متن کتاب
در حالی که بدنم از فرط عرق خیس شده بود از وحشت این کابوس از رختخواب بیرون پریدم. اشعه ی خورشید از میان پرده به درون اتاق تابیده بود و از دور صدای خودروهایی که به سوی تلاویو روان بودند به گوش می رسید. زمان باید دیرتر از آنچه می پنداشتم می بود؛ چون «والتراود» در مهتابی نشسته و در حالی که قهوه می نوشید، مشغول خواندن روزنامه ی بامدادی بود و به عنوان درشت روزنامه «ازدواج جاسوسان» و عکسی که زیر آن چاپ شده بود اشاره می کرد. در این عکس من در حالی که کت و شلوار تیره رنگ به تن داشتم ایستاده بودم و تیرک خیمه ی کوچکی را که برای مراسم عروسی برپا کرده بودند بالا گرفته بودم و در کنارم خانم «گلدامایر» نخست وزیر اسرائیل، داماد و عروس - مارسل نینیو - که به تازگی آزاد شده بود، با لبخندی که حکایت از خوشحالی وی داشت به چشم می خوردیم. در حالی که مخابره ی یک پیام را تمام کرده بودم. گوشی را از سرم برداشتم و فرستنده را خاموش کردم. والتراود با صدای خواب آلود، از درون اتاق پرسید: «کارت تمام شد؟» «تقریبا. پیام را به خوبی دریافت کردم. ارتباط امروز بسیار واضح و روشن بود. تا یک ربع ساعت دیگر، کشف پیام رمز را تمام می کنم. پیام طولانی است. بگیر راحت بخواب.» در حالی که کمی خسته شده بودم، دفتر یادداشت، رمز عددی و مداد را برداشتم و به کار پرداختم. صفحه ی کاغذ را که سرتاسرش از نوشته پر شده بود نگاه کردم. مفاد آن را چند بار خواندم تا کاملا در خاطرم ماند، سپس داخل حمام رفتم، کاغذ یادداشت را سوزاندم، خاکسترش را در توالت ریختم و سیفون را کشیدم. قبلا چند بار کوشش کرده بودم، تا محل مخفی پایگاه را شناسایی کنم. ستاد مرکزی جای دقیق پایگاه مزبور را از طریق عکس های هوایی کشف کرده بود، ولی کارشناسان شک داشتند، مبادا این محل ساختگی و طرحی برای فریب اسرائیل باشد، به همین جهت ماموریت من بسیار با اهمیت می نمود و پی بردن به صحت و سقم موضوع، به هر قیمت می ارزید.
نظرات کاربران درباره کتاب یک نفر در برابر پنج هزار نفر | ولفگانگ لوتز
دیدگاه کاربران