دربارهی کتاب قصههای مجید اثر هوشنگ مرادی کرمانی
کتاب "قصه های مجید"، روایتگر داستانهایی جذاب و خواندنی در رابطه با پسری بازیگوش میباشد که مطالعهی آن برای مخاطب کودک و نوجوان و حتی بزرگسالان، لحظاتی شیرین را خلق میکند.
شخصیت اصلی قصه، "مجید" نام دارد. او پسری نوجوان میباشد که سالها پیش، پدر و مادرش را از دست داده است. از همین روی، در کنار مادربزرگش، "بیبی" زندگی میکند؛ پیرزنی مهربان و صبور که نوهاش را به شدت دوست میدارد. مکان زندگی مجید و بیبی، یکی از محلههای فقیرنشین شهر "کرمان" میباشد.
مجید، پسری کنجکاو و پرشیطنت است که در نتیجهی همین خصیصههای اخلاقی نیز، همیشه دردسرها و ماجراهایی خواندنی را به وجود میآورد. به عنوان مثال در داستان "گربه"، سرنوشت گربهای کوچک را میخوانیم که تحت تاثیر رفتارها و اقدامات مجید قرار میگیرد.
بیبی، به نگهداری از حیوانات علاقهی زیادی دارد و همچون مادری دلسوز، از آنها مراقبت میکند. یک بلبل و بچه گربه، از جمله حیوانات تحت حمایت پیرزن قصه هستند. گربه "ملوس" نام دارد و توسط مجید و مادربزرگش، به لهجهی کرمانی "مٌلوسٌو" تلفظ میگردد. ملوس، روزبهروز بزرگ و بزرگتر میشود؛ در نتیجه، بنا به غریزهی حیوانی خود، گاهی با هدف شکار، به قفس بلبل نزدیک میشود. اما هر بار بیبی مانع او گشته، ملوس را به شدت سرزنش نموده و حیوان زبانبسته را از این کار منع میکند.
در یکی از همین روزها، مجید به دور از چشم مادربزرگ، قفس بلبل را از روی دیوار برداشته و سرگرم بازی با آن میشود. دقایقی بعد، اتفاقی ناگوار برای بلبل رخ داده و ماجرایی پرکشش خلق میشود.
برشی از متن کتاب قصههای مجید
شهرت
پالتوی پدربزرگم تنم بود. یقهاش را زده بودم بالا که گردن دراز و لاغرم را بپوشاند. سرم را انداخته بودم پایین. کجکی نشسته بودم روی چهارپایه. نور تند و داغ نورافکن افتاده رو صورتم، جوری که داشت کبابم میکرد. به چیزهای غمگین دنیا فکر میکردم. غم و غصههای حال و آینده را آورده بودم پیش چشمم. دلم میخواست فلاکت از چشم و چار و پیشانی و لب و لوچهام بزند بیرون، و چه بهتر که قطرهی اشکی بنشیند گوشهی چشمم، و همهی این حال و اوضاع بیفتد تو عکس.
مرتضی عکاس، که از لب و لوچه ناجور و غم زورکیام خندهاش گرفته بود، گفت:
- اخمهات رو واکن. درست بشین. عکست خراب میشه، ها.
بلند شدم و گفتم:
- میخوام تو عکس غمگین باشم. اگر نمیتونی عکس یه آدم غمگین رو بگیری، برم یه جای دیگه.
- خودت میدونی، عکست خندهدار میشه.
- کاری کن که خندهدار نشه. جوری باشه که هر کی نگاه کنه بگه، غم زندگیشو سیاه کرده.
- فایدهش چیه؟
- میخوام عکسمو با شعرم بفرستم برای مجلهها.
- شعر چه ربط داره به عکس؟
- شعرم غمگینه، میشه که شعر از غم و درد حرف بزنه، اونوقت شاعر تو عکسش هرهر بخنده؟
- نه نمیشه. ولی تو وقتی شعر میگفتی غمگین بودی. همیشه که غمگین نیستی.
- حقش بود تو اونجا باشی، همون موقع که شعر میگفتم ازم عکس بگیری. حالا که نبودی من مجبورم اینجا غمگین باشم. تازه کلی تو آینهی خودمان تمرین کردم تا تونستم خودمو اینجوری بسازم. خیال کردی الکیه؟
عکاس که حریف من نشده بود، شانه بالا انداخت و گفت:
- هر جور خواستی بشین، به من مربوط نیست. پسفردا نیای بگی، عکسمو خراب کردی.
- باشه.
باز نشستم روی چهارپایه. قیافهی غمگینی گرفتم. عکاس هم کمی اینور آنورم کرد. عکس را گرفت و خودش را خلاص کرد.
پالتو را درآوردم. عرق پیشانیام را پاک کردم. تابستان بود و هوا گرم. پالتو فقط مال عکس گرفتن بود، که هیکل لاجوون وگل و گردن باریک و لاغرم را بپوشاند.
***
عکس که آماده شد، به هیچکس نشان ندادم. فکر کردم پیش از چاپ مزهاش میرود. حتی نشان بیبی هم ندادمش.
کارم شده بود فرستادن شعر و عکس برای مجلهها. اینقدر شعر و...
کتاب قصه های مجید اثر هوشنگ مرادیکرمانی توسط انتشارات معین به چاپ رسیده است.
فهرست
مقدمه
عاشق کتاب
گربه
ژاکت پشمی
طبل
دعوت
سلمانی سوم
سماور
سفر
عکس یادگاری
آرزوها
دوچرخه
انشا نویس
توپ
سفرنامهی اصفهان
تسبیح
اسکناس صد تومانی
طفل معصوم
عیدی
زبان بستهها
ناف بچه
ماهی
خوابنما
یابو
تشویق
طلبکار
ناظم
هندوانه
شهرت
اردو
بیل (اردوی 1)
آبگوشت (اردوی 2)
کراوات
خیاط
کتابخوان
نان
سبیل
نمره
دعوا
آینهی قلبها
- نویسنده: هوشنگ مرادی کرمانی
- انتشارات: معین
نظرات کاربران درباره کتاب قصههای مجید | هوشنگ مرادی کرمانی
دیدگاه کاربران