دربارهی کتاب خاطرات یک عکاس
کتاب "خاطرات یک عکاس"، اثری است که خاطرات روزانه و همچنین گزارش کار راوی را در اختیار مخاطب قرار میدهد.
راوی کتاب، مردی امریکایی است که به شغل عکاسی میپردازد. او همواره به کشورهای مختلف سفر مینماید؛ به نقاط و مکانهای زیبای این سرزمینها رفته و سپس از سوژههای مورد نظر خویش عکسبرداری میکند.
خاطرات یک عکاس، در رابطه با یکی از همین سفرهاست؛ سفری به کشور چین که به مدت شش ماه به طول میانجامد. راوی، مطابق عادت همیشگی خویش، مدام، اتفاقات روزمرهی خود را به ثبت میرساند و در طول این نگارش، اطلاعات مفید و مختصری را از روزمرگیهای خود ارائه میکند؛ اطلاعاتی که در طول کتاب خاطرات یک عکاس نیز کاملا مشهود است.
روایت کتاب از یک ژانویه آغاز میشود؛ یعنی روزی که راوی با هیجانی وصفناشدنی، سوار بر هواپیما، از امریکا به سوی چین به راه میافتد و به واسطهی شرح خاطرات خویش، مخاطب را نیز همسفر لحظههای خود میکند.
به طور کلی این کتاب، علاوه بر ارائهی مجموعه خاطرات راوی، اطلاعاتی را نیز دربارهی کشور چین در اختیار خواننده قرار میدهد؛ اطلاعاتی دربارهی جمعیت کشور چین، نام شهرهای مختلف و وضعیت آبوهوایی آن و همچنین غذاهای متنوع و غیرقابل باور این سرزمین؛ غذاهایی که برای اکثر مردم جهان غیر قابل قبول و حتی چندشآور هستند. قابل ذکر است که شیوع ویروس کرونا نیز، دقیقا همزمان با اقامت این مرد در کشور چین اتفاق میافتد و راوی را با دردسرهای بزرگی مواجه میسازد.
بخشی از کتاب خاطرات یک عکاس
پیرمرد به قول خودش عمل کرد و من الان تو راهم، بعد از خداحافظی تلخ با پیرمرد و دخترش سوار ماشین شدم. چرا گفتم خداحافظی تلخ، دختر پیرمرد دچار اماس بود و به تازگی درمانش رو شروع کرده و الان حالش خیلی بهتره، خیلی ناراحت شدم، وقتی میبینم چه دختر و چه پسر جوان دچار بیماریهای خطرناک میشن دلم میگیره و یاد دختری میافتم که بهش علاقه داشتم و از دستش دادم.
21 آوریل
استان (گانسو) استانی بسیار زیبا با آب و هوای خوب، مرکز این استان (لانژو) نام دارد و حدود 26 میلیون جمعیت داره، جالبه که این استان هممرز با مغولستان است. الان جلوی مجسمه مادر هوانگ هه ایستادم و چند عکس زیبا ازش گرفتم.
بعد از چندتا عکس گرفتن راهی هتل شدم، هتلهای بسیار تمیزی داره، یک نفر در میزنه، میرم ببینم کیه.
26 آوریل
روز 21 آوریل وقتی توی هتل بودم، یک نفر درب اتاقم رو زد، حدود پنج نفر مرد کتوشلواری وارد اتاقم شدن، همه جا رو گشتن، دوربین و لپتاپم و دفترچه خاطراتم رو برداشتن، دستامو بستن و روی چشمام چشمبند گذاشتن و من رو با خودشون بردن. منو انداختن توی یک اتاق نه چندان بزرگی که فقط یک پنجره با حصار بالای سرم قرار داره، و یک میز وسط اتاق و یک تخت در کنار اتاق که الان روش نشستم. تمام وسایلهامو برداشتن و فقط دفتر و خودکارم رو بهم دادن و یک نفرشون که انگلیسی خوب حرف میزد بهم گفت تا زمانی که اینجایی حتما خاطرات رو ادامه بده.
من نمیدونم برای چی اینجام، دارم دیوونه میشم.
27 آوریل
دیروز وقتی داشتم مینوشتم اومدن منو بردن به یک اتاق بازجویی مانند، کلی ازم سوال کردن که اینجا چیکار میکنی؟ چرا انقدر عکس گرفتی از استانهای مختلف؟ نقشهتون چی بوده؟ سرگروهتون کجاست؟ چرا چین رو برای اهدافتون انتخاب کردین؟ وقتی این سوالها رو میپرسیدن چشمهای من بسته بود و اصلا نمیدونستم راجب چی دارن حرف میزنن، شاید اینها فکر میکنن من جاسوسم. هر سوالی که میپرسیدن من هم در جوابشون گفتم نمیدونم چی دارین میگین. دوباره من رو آوردن به سلولم. حتما یه اتفاقی افتاده اینا منو دستگیر کردن و به اینجا آوردن. روی دیوارهای اینجا یکسری نوشتهها دیده میشه، یکی از این نوشتهها رو خوندم و وقتی که خوندمش نمیدونستم چی بگم، روی دیوار نوشته بود: یادگاری از مسافران هواپیمای گمشده سال 2014...
کتاب خاطرات یک عکاس به قلم عارف ایمانی توسط انتشارات ارشدان به چاپ رسیده است.
- نویسنده: عارف ایمانی
- انتشارات: ارشدان
نظرات کاربران درباره کتاب خاطرات یک عکاس اثر عارف ایمانی
دیدگاه کاربران