دربارهی کتاب الهه ناز
الهه ناز رمان ایرانی دو جلدی است که خواننده را با نامش بیشتر مجذوب خود می کند و مخاطب را یاد آهنگ الهه ناز استاد بنان می اندازد. این رمان داستان زندگی دو خواهر دوقلوی همسان به نام های گیتی و گیسو را تعریف می کند که از شیراز به تهران آمده و دنبال کار می گردند. جلد اول کتاب خاطرات گیتی را می گوید. گیتی لیسانس روانشناسی دارد و به دلیل گشتن های مداوم برای کار و پیدا نکردن شغل مناسب، در منزل مهندس منصور متین برای پرستاری از مادرش استخدام می شود. مادر مهندس متین، زن بسیار زیبایی است و هیچ مشکلی ندارد، به جز این که پس از مرگ همسر و فرزندش هرگز حرفی نزده و به شدت افسرده شده است. گیتی با کمک گرفتن از روانشناسی رنگ ها، محبت و برخورد درست و همچنین ایجاد روابط خانوادگی پر رنگ تر، به او کمک کرده و او را به زندگی امیدوار می کند و در این بین به ناچار رو در روی مهندس متین قرار گرفته و حرفش را به کرسی نشانده، کاری که هیچکدام از پرستارها از پسش بر نمی آمدند. منصور عاشق نواختن موسیقی است و با ویولون خود شب ها آهنگ الهه ناز را می زد و اهالی خانه را به یاد رویاهایشان می انداخت. از طرفی مهندس متین کارهای شرکت را به خانه می آورد و گیتی در کارهای شرکت هم به او کمک می کرد. پس از مدتی که حال مادر مهندس بهتر شده بود، منصور از او درخواست کرد که به شرکت هم بیاید و در آنجا هم روزهایی مشغول به کار شود. در شرکت دوست صمیمی مهندس متین، فرهان از او خوشش آمده و از او خواستگاری می کند اما…
برشی از متن کتاب الهه ناز
” با لبخند از منزل خارج شدم. بسم اللهی گفتم و راهی شدم. به منزل متین که رسیدم، تو پله ها مهندس را دیدم که پایین میآمد: کت و شلوار کرم، پیراهن قهوه ای و کراوات شیری قهوه ای. کیفش را به آن دستش داد. "سلام مهندس. صبح بخیر." "سلام خانم رادمنش، صبح شما هم بخیر." و تغییر مسیر داد و با من بالا آمد. "مادرم صبحانه خوردن ولی داروهاشون رو شما بدین." " حالا شدین فرزند صالح. البته اگه ایشون رو بوسیده باشین که دیگه جاتون توی بهشته." سری تکان داد و لبخند زد و گفت: "پس حتما جام طبقه اول بهشته، چون هم ایشون رو بوسیدم، هم با هم صبحونه خوردیم." "خیلی عالیه. خوشحالم کردین. دیشب خوش گذشت؟" " جدا جاتون خالی بود. اون جا یادتون بودم." نگاهی با خجالت به او انداختم و تشکر کردم. در زدیم و وارد اتاق مادر شدیم. " سلام مادر جون. صبحتون به خیر." با لبخند و نگاه عمیقی از من پذیرایی کرد. جلو رفتم او را بوسیدم. او هم مرا بوسید. "این یکی دو روز اینجا بوسه بارون شده." با خنده گفتم: "مگه بده مهندس؟" " نه خانم کاش همه بارون ها، بارون بوسه باشه، نه بدبختی. با من کاری ندارین؟" "نه بفرمایین." "خداحافظ." " خدانگهدار." مادر لبخند زد. " خب مادرجون حالتون چطوره؟ اجازه بدین کمی پنجره رو باز کنم که هوای خوب بیرون رو تنفس کنین." داروهای مادر را دادم، پنجره را بستم و بعد خواندن کتاب را از سر گرفتیم. صفورا آمد ملحفه ها را عوض کرد و رفت. یک ساعت بعد به مادر گفتم: "مادر جون؟" نگاهم کرد. " شما رنگ مو تو منزل دارین؟" مادر بلند شد به طرف کشو میز توالتش رفت و با دو سه تا جعبه رنگ مو برگشت. " چه عالی! قهوه ایه. این رنگ ها رو خیلی وقته دارین؟" دو انگشتش را به من نشان داد. " دو ساله؟ شاید فاسد شده باشن. ولی فکر نمیکنم. حالا امتحان می کنیم. اگر رنگ نگرفت، می ریم می خریم." مادر هنوز نمی دانست من رنگ مو را برای کی می خواهم. گفتم: "می خوام موهای شما رو رنگ کنم." مثل این که بدش نیامد. "اجازه می دین؟" لبخند رضایت بر لبانش نشست. " پس من برم از ثریا خانم پلاستیک بگیرم بیام." پایین که رفتم دیدم دو نفر برای رنگ کردن در و پنجره ها آمده اند و میخواهند کار را شروع کنند. با خودم گفتم امروز همه رنگ کاری دارند. وقتی برگشتم مادر یک کیسه روی میز گذاشته بود. آن را باز کردم. لوازم کامل رنگ مو در آن بود: کلاه، فرچه، اکسیدان و شانه های مختلف. خلاصه موهای مادر را رنگ کردم. . . مهندس وارد سالن شد. جلو رفتم و سلام کردم: "سلام مهندس، خسته نباشین." " سلام خانم، ممنونم." بعد وقتی خانمی را دید که موهای قهوه ای طلایی بلند و سشوار کشیده ای داشت، آهسته پرسید: " مهمان داریم؟" " مهمون که نیستن، صابخونه اند." به مادر سپرده بودم که برنگردد و نگاه نکند تا کمی سر به سر پسرش بگذاریم. مهندس با تعجب جلو رفت. کنار خانم متین که رسید گفت: " سلام خانم." مادر جون برگشت و به مهندس نگاه کرد و لبخند زد و سرش را برای جواب تکان داد. قیافه مهندس دیدنی بود. من و ثریا از خنده غش کرده بودیم. کمکم قیافه بهت زده اش خندان شد و گفت: "ماشاالله! مامان شمایین؟ من فکر کردم مهمان داریم، خیلی قشنگ شدین، چقدر فرق کردین. شماها هم که به ریش من ساده می خندین. خانم رادمنش، جدا خیلی شیطونید.""
نظرات کاربران درباره کتاب الهه ناز | مریم اولیایی (2 جلدی)
دیدگاه کاربران