درباره کتاب پدر سخاوتمند
در دنیای پر مشغله امروز، که کم کم کتابخوانی رو به فراموشی میرود، وجود داستانهایی که وقت زیادی نمیخواهند، نعمت بزرگی است. شما میتوانید در هر مکانی که کمی وقت آزاد دارید، به صرف غذای روحتان بپردازید و بدون اینکه نگران این باشید که فرصتی برای اتمام کتاب ندارید، هر بار یکی از داستانها را مطالعه نمائید. این کتاب، مجموعه داستانی است که سیزده داستان کوتاه را در بر دارد و نام کتاب با الهام از یکی از داستانها انتخاب شده است. علاقهمندان به داستانهای کوتاه، میتوانند از مطالعه این کتاب لذت ببرند و برای لحظاتی، بدون در نظر گرفتن تمام مشکلات، در مطالعه غرق شوند. هر کدام از داستانها، موضوع مشخصی را دنبال میکنند و حول محور موارد مربوط به آن موضوع میچرخند. هما ضیاییپور، داستانها را با در نظر گرفتن تمام فنون داستاننویسی نگارش کرده و کتابی سرشار از زیبایی خلق کرده است. او ساده و روان مینویسد و قلمش پیچیدگی خاصی ندارد. نثر کتاب، خودمانی و به اصطلاح کوچه بازاری است به همین دلیل خواندن آن بسیار آسان است. در میان محتوا، طنز نهفتهای وجود دارد که به زیبایی کتاب کمک کرده است و در بسیاری از قسمتها، خواننده تیزهوش، این طنز خاموش را در مییابد و از خط به خط کتاب لذت میبرد.
برشی از متن کتاب پدر سخاوتمند
من اینجام، طوری نیست، خطر از سرت گذشت. ریههایت بدجوری عفونت کرده بود، بهموقع رسوندیمت بیمارستان، شش روزه که هر کدوم به نوبت بالای سرت کشیک دادیم، بهزودی مرخص میشی و برمیگردی سر کارت. جاسم نالید: شش روزه، یعنی سه روز پیش قرعهکشی شده؟ علی در حالی که به سختی غیظشو قورت میداد گفت: نگران اون هم نباش برای جلب مشتری زمانشو تمدید کردند، فردا قرعهکشی میکنن. همراه آقای جاسم شما هستید؟ بفرمایید پای صندوق. بیمارتون فردا مرخصه. جاسم حسابی شرمنده علی شده بود و نمیدونست با چه زبونی ازش تشکر کنه. فردا صبح تو کارخونه با استقبال گرم دوستانش مواجه شد. بعد از اینکه از همشون تشکر کرد تو دلش آرزو کرد با پولهایی که از قرعهکشی نصیبش میشه محبت همشون و جبران کنه. و بیمعطلی به سمت رادیو رفت، صداشو بلند کرد؛ از شدت دلشوره فکش میلرزید؛ علی نگاه ماتش و تو صورت جاسم دوخته بود، دقایقی بعد اسامی برندگان رو میخوندن، همراه با جاسم نفسهای علی هم به شماره افتاده بود با خواندن آخرین اسامی، جاسم دوباره به زمین افتاد. بروبچهها دورش جمع شدن و بادش زدن و بهش دلداری دادن. باز شب شد، هر کدام با تن خسته تو جاشون افتادن، یکی سر لیچار و باز کرد: راست راستی بدون تو، اینجا خوابیدن همصفایی نداشت. تو نمیری مثل جنازه میافتادیم و هیشکی نبود زابرامون کنه. یکی دیگه جواب داد: تو رو خدا اینقدر لی لی به لا لاش نگذارین، باز امشب کار دستمون میده و یکی یکی صدای خر و پفشون در اومد، ولی جاسم باز هم بیخواب شده بود، از فکر هزینه بیمارستان و قرض زیادی که بالا آورده بود احساس بیچارگی میکرد: فکر کنم هشت تا حقوقم و به علی بدهکار شدم، بیچاره هر چی که داشت خرج من کرد. وای عطسهام گرفته نکنه عطسه من اونا رو از خواب بیدار کنه؛ با دو تا انگشتش محکم راه سوراخ دماغشو گرفت ولی بیفایده بود، بعد از کلی کلنجار، برای خفه کردن صدای عطسهاش سرشو زیر پتو برد و چنان عطسهای کرد که پتو از روی صورتش بلند شد و پاش محکم خورد به چهار پایه. ظرف کشک لمبل خورد و کشک از روش پاشید. در تارکای اتاق سرها یکی یکی به طرفش چرخیدند و جاسم با چشمهای از حدقه درآمده چهرههای غضبآلوده کشک خوردهشان را یکی یکی از نظر گذراند، خم شد و قطره کشک را از صورت علی برداشت و نفس جمع شده در فضای درونش را بیرون فرستاد و با خونسردی گفت: کشکه.
فهرست
- نفیر فریاد
- جاسم
- چند ساعت تا...
- سخاوت پدرم
- باز آوای فراسوها
- فرجام کنکاشها
- رویای دور از قفس خاکستری
- فراسوی فاصلهها
- نقاب بر چهره دارم
- اکنونهای فردا
- سحاب اوراد
- ضیافت خرچنگ ها
- مدفن تنگ
(مجموعه داستان کوتاه) نویسنده: هما ضیایی پور انتشارات: اوحدی
نظرات کاربران درباره کتاب پدر سخاوتمند | ضیایی پور
دیدگاه کاربران