درباره کتاب کوتوله نوشته پر لاگرکویست
این کتاب که برای اولین بار در سال 1944، در دوران جنگ جهانی دوم منتشر شد، بازتابی از نظریات نویسنده درباره روزگار پر فراز و نشیب آن زمان است. داستان کتاب درباره یک کوتوله می باشد که درون دربار یکی از سلاطین قرون وسطای ایتالیا زندگی می کند. موضوع این رمان با یادداشت های روزانه ای که این کوتوله مکتوب می کند پیش می رود و داستان از زبان اول شخص مفرد، افکار ضمنی و برداشت های او را از جزئیات امور به تصویر می کشد. نویسنده، این کوتوله را شخصیتی منفور معرفی می کند و او را می توان تجسمی از خباثت دانست؛ چرا که با دلی پر از نفرت، از هر چیزی که رنگ و بوی عشق دارد، فرار می کند و مقوله هایی مانند محبت، شادی و خنده را نوعی دروغ کثیف می شمارد. کوتوله ی داستان جنگ طلب است و از ریختن خون دشمنان لذت می برد. لاگرکویست اوج پلیدی را در شخصیت این کوتوله گنجانده است اما با همه این ها افکار و نظرات بی رحمانه ی این کاراکتر به گونه ای است که مخاطب درد عمیق او را حس کرده و در خیلی از موارد با او همذات پنداری می کند. رفتار این کوتوله بوی خون می دهد و باعث می شود که بسیاری از مردم از او بترسند. اما قصه از جایی جالب می شود که این مردم متوجه می شوند کوتوله ی خبیث در درون خودشان است که آن ها را می ترساند.
برشی از متن کتاب کوتوله نوشته پر لاگرکویست
درست روبه رویم بر روی دیوار کوتاه تالار، نقاشی بزرگش دیده میشد. اثری که گفته می شود شاهکار بزرگی خواهد شد. هنوز کار زیادی بر روی آن انجام نگرفته بود. ظاهرا آخرین شام مسیح را نشان می داد. آخرین شام عاشقانه او و حواریونش را. با خشم به آنها می نگریستم که چگونه با چهرهه ای پاکیزه و موقر نشسته بودند و خیال می کردند که از همه برترند؛ اطراف خدای آسمانی شان که هاله ای از نور مقدس دور سرش می درخشید گرد آمده بودند. با خوشحالی با خود می گفتم که به زودی وی نیز گرفتار شده و یهودا که در گوشه ای کز کرده و نشسته بود به او خیانت خواهد کرد. با خودم فکر می کردم که او همچنان محبوب و محترم بر سر میز عاشقانه اش نشسته است و من در وضعیتی بی شرمانه گرفتار. اما به زودی نوبت رسوایی وی نیز خواهد رسید و دیری نخواهد پایید که دیگر نزد پیروانش نباشد؛ بلکه به سبب خیانت همانها تنهای تنها بر صلیبی آویخته و به حال خود رها شود. او مثل من که اینجا برهنه ایستاده ام عریان بر صلیبی آویزان می ماند و به اندازه من به خواری و ذلت و بدنامی و تحقیر کشیده می شود و در معرض نگاه دیگران قرار می گیرد. چرا که نه! و چرا همان رنج و بی آبرویی که من می کشم او نکشد؟ او همواره با عشق درخور بوده و از آن تغذیه کرده است، در حالی که خورد و خوراک من همیشه کینه و نفرت بوده است. اولین قطره شیر را که چشیدم شراب تلخ نفرت بود و دهان بر پستان مادری نهادم که از زهر آب پر بود؛ در حالی که او ازپستان مریم مقدس مهربان شیر خورده است، زنی که از نرم خوترین زنان عالم است. او گواراترین شیر مادری را نوشیده که تاکنون موجود زنده ای چشیده است و آنچنان پاک و بی آلایش نشسته است که گویی کسی پیدا نخواهد شد که از او نفرت داشته باشد و نسبت به او خیال شومی در سر بپروراند. چرا که نه؟ و چرا در حق او نه؟ به این خیال است که چون از پدری آسمانی به وجود آمده تمام عالمیان به وی عشق می ورزند.
سرگرم تماشای تابلوی نقاشی اش بودم که بالاخره از آن تحقیر وحشتناک خلاص شدم. کنار در این اتاق شیطانی ایستاده بودم، اتاقی که در آن نسبت به من عمیق ترین تحقیرات صورت گرفته بود. با خود می اندیشیدم که دیری نمی گذرد که او را هم مثل من به بهای چند اسکودی به نجیب زادگان عالیمقام بفروشند. با عصبانیت در را روی مسیح مصلوب و استاد بزرگ برناردو که سخت غرق تماشای شاهکارش بود کوبیدم و خارج شدم، به نظرم آمد کسی که به خاطرش چنین عذابی را تحمل کرده بودم، حضورم را پاک فراموش کرده است. ترجیح می دهم دیگر هرگز خاطرات سانتا کروچه را به یاد نیاورم و سعی می کنم که آن روز را کاملا به فراموشی بسپارم، اما در این میان موضوعی است که نمی توانم به آن فکر نکنم. هنگامی که مشغول پوشیدن لباس بودم نتوانستم از دیدن طرح هایی که اینجا و آنجا پراکنده بودند خودداری کنم.
- برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات 1951
- نویسنده: پر لاگرکویست
- مترجم: حسین گلابیان
- انتشارات: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب کوتوله | پر لاگرکویست
دیدگاه کاربران