loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب او؛ یک زن | چیستا یثربی

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

درباره‌ی کتاب او؛ یک زن اثر چیستا یثربی

امروزه موضوع بسیاری از نویسندگان، ذکر مشکلاتی است که زنان در دوره‌های مختلف با آن دست و پنجه نرم می‌کنند. از نویسندگانی که به خوبی توانسته است این مشکلات را بازگو کند، چیستا یثربی است. او از نویسندگانی است که به دغدغه‌های زنان، در قالب‌های مختلف اشاره می‌کند. داستان "او؛ یک زن" سیر شرایط زنان در جامعه، قبل از انقلاب و  همزمان با آن، و در دهه‌ی هفتاد را به تصویر می‌کشد.

داستان درباره ی دختری است در دهه ی هفتاد که درگیر ماجرای عاشقانه شده است. مضمون داستان، مضمونی اجتماعی_ عاشقانه با محوریت عشق است که در آن نویسنده با دیدگاهی روان شناسانه شرایط اجتماعی را بازگو کرده و در قالب داستان، ویژگی های آن را ذکر کرده است. به علاوه این که نویسنده درباره برخی عقاید و تفکرات رایج در جامعه سخن گفته است.

ساختار داستان، علی رغم این که از شخصیت های متعدد و اتفاقات بسیاری تشکیل شده است، به شکلی است که در پایان، تمامی شخصیت ها و حوادث به هم مرتبط می شود و خواننده در عین غافلگیری، انسجام داستان را درک خواهد کرد. نکته حائز اهمیت این است که نویسنده، خود عشق را تجربه کرده و برای نوشتن داستان، مدتی با شرایط دختران دهه ی هفتاد آشنایی پیدا کرده و با آن ها زندگی کرده است، لذا عاشقانه هایی که از زبان نویسنده در کتاب نقل شده، برای خواننده قابل درک است و می تواند با آن ها هم دردی داشته باشد.

ماجرای" او یک زن" از جایی آغاز می شود که دختری که در سن 16 سالگی، ازدواج کرده و جدا شده و به ایران بازگشته است، اکنون بعد از دوسال، برای مصاحبه شغلی وارد یک شرکت می شود و به رئیس شرکت دل می بندد. این دلبستگی سرآغازی است برای ایجاد حوادثی برای این دختر جوان.


بخشی از کتاب او؛ یک زن

هجده سالم که بود، عاشق رئیسم شدم... خیلی ساده اعتراف می کنم... چون خیلی زیاد عاشقش شدم .... روز مصاحبه چند نفر رو گلچین کرد که خودش ازشون مصاحبه بگیره.... همه شون زیبا به نظر می سیدن. کلی به خودشون رسیده بودن. من ساده بودم، ب همون مانتوی کتون و شلوار جین همیشگیم . نمی دونم چرا منم بین اونا انتخاب کرد !... نوبت من که رسید کمی استرس داشتم . بچه نبودم. مصاحبه های شغلی زیادی داده بودم...

سرش روی کاغذ بود. موهایش خرمایی. بدون اینکه سرش را بلند کند، گفت: مجرد یا متاهل؟ گزینه ی سومی نبود؟ نفس عمیقی کشیدم و با قاطعیت گفتم : «مطلقه!» سرش را از روی کاغذ بلند کرد، گفت: «خیلی جوانید!» تازه فهمیدم چشمانش بین سبز و خاکستری ست و چقدر آشناست! جوان بود. شاید هفت هشت سالی بزرگ تر از من ! گفتم : جوان؟ ممکنه! در فرم نوشت: مطلقه!

بچه نبودم. شانزده سالگی ؛ از راه دور ، مرا به عقد یکی از اقوام پولدار پدری در آورده بودند و بعد، شوتم کرده بودند استرالیا پیش او ... وقتی فهمیدند بیمار است و به حد مرگ ، زنش را کتک می زند و کارهای دیگری هم می کند ؛ به کمک وکیل استرالیایی طلاقم را از او گرفتند و برم گرداندند ایران! یک خانواده ی پنج نفره بودیم. پدر، مادر، برادر بزرگتر، خواهر کوچک تر، و من که وسطی بودم . قوم و خویش مقیم استرالیای ما از عکسم خوشش آمده بود و مرا بدون دیپلم، ندیده خواستگاری کرد! توی عکس ها جنتلمن، پولدار و خوش تیپ بود.

پدر می گفت:«دیگر بهتر از او پیدا نمی کنی»یک سال بعد که برگشتم، در فرصت کوتاهی صبح تا شب درس خواندم و دیپلمم را گرفتم. پدرم همیشه می گفت: «اراده ی نلی را کسی ندارد... خدا نکند تصمیمی بگیرد.» دیپلم تجربی ام را گرفتم. حالا در اتاق این اقا نشسته بودم و دلم از استرسی ناگهانی و بیهوده، چنان دردی گرفته بود که تمام وسایل کیفم را روی صندلی کنارم خالی کردم که یک قرص پیدا کنم ! مرد با تعجب به من خیره شد: « دنبال چیزی می گردید؟» گفتم: ببخشید قرص دارید؟ گفت: چه قرصی؟!

هر چی برای دل درد...

کدئین خوبه! زنگ زد . منشی اش با موهای شرابی و قدی بلند وارد شد. رنگ شرابی انتهای موهای بلندش را سوزانده    بد... حتی من خنگ متوجه شدم! گفت: یه کدئین برای خانم بیار ! بعد رو به من کرد و گفت: چیز دیگه ای احتیاج ندارید؟ مطمئنید؟ گفتم مثلا چی؟ کمی سرخ شد. گفتم: همون کدئین کافیه جناب! ...بخشید به جای آب اگه دلستر باشه بهتره . لیمویی لطفا! منشی مو شرابی با چنان نفرتی نگاهم کرد که گفتم الان مرا از پنجره بیرون می اندازد... اما نینداخت!... فقط رفت. تازه فهمیدم مرد را کجا دیده ام. چقدر خنگم! ببخشید شما بازیگرید، درسته ؟!

گفت یعنی نمی دونستین کجا میاین؟ گفتم نه والله! از بس آگهی روزنامه خوندم خودمم روزنامه شدم!... گمانم نوشته بودین برای کارهای تایپی و ویرایشی. گفت : بله . فیلم نامه و طرح زیاد میاد اینجا... گفتم: چه خوب! من همیشه انشام 20 بود. فیلم دوست دارم...زبانمم بد نیست... گفت: خوبه ... اما رقیب زیاد دارید. گفتم: من جوونم ... فقط هجده سالمه. انرژیمم زیاده. من رو نترسونین! به کار حتیاج دارم. واقعا! گفت: همه ی این دخترایی که اومدن به کار احتیاج دارن...

کتاب او؛ یک زن اثر چیستا یثربی می‌باشد، که توسط انتشارات کتاب کوله پشتی به چاپ رسیده است.


نویسنده


درباره‌ی چیستا یثربی

چیستا یثربی، نویسنده، نمایش نامه نویس، مدرس دانشگاه و منتقد متولد سال 1347 می باشد. او دارای مدرک فوق لیسانس روان شناسی از دانشگاه الزهرا و دکترای خود از دانشگاه تورنتوی کانادا است. فعالیت های او در زمینه تئاتر از سال 1368 آغاز شده و بیش از 26 نمایش نامه به قلم او نگاشته شده است. وی جایزه های متعددی را از جشنواره های داخلی و خارجی مختلف دریافت کرده است و دارای بیشترین تعداد جایزه متن اول از جشنواره بین المللی فجر است. وی به دلیل انتشار داستان" پستچی" در فضای مجازی، به محبوبیت رسیده است. او همچنین سابقه کارگردانی نمایش نامه هایی همچون " مهمان سرزمین خواب" را در کارنامه خود دارد. از آثار او عبارتند از: 1- دعوت. 2- عکس دسته جمعی با خانم بزرگ. 3- بانو و مرد مرده. 4- کوتاه کردن موی مرده. 5- زنان مهتابی، مرد آفتابی، و دو مرغ آخر عشق. 6- از خواب تا مهتاب و ... .

  • نویسنده: چیستا یثربی
  • انتشارات: کتاب کوله پشتی


چیستا یثربی

درباره چیستا یثربی نویسنده کتاب کتاب او؛ یک زن | چیستا یثربی

«چیستا یثربی»، نویسنده محبوب در حوزه رمان های ایرانی، اهل تهران است؛ آثار ادبیِ او به دلیل تلفیق جذابی از ادبیات، هنر و روانشناسی با یک‌دیگر، شهرت قابل‌توجهی دارند. بهترین کتاب او با عنوان «پستچی» به چاپ رسیده است. ...

نظرات کاربران درباره کتاب او؛ یک زن | چیستا یثربی


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب او؛ یک زن | چیستا یثربی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل