درباره کتاب پرنده من|فریبا وفی
داستان از زبان زن متاهلی که درگیر زندگی زناشویی و بچه دای است حکایت می شود. امیر، شوهر او مردی بلند پرواز است که اولویت اول زندگی اش خودش است. او شاید مردی بی وفا یا بی مسئولیت نباشد، اما همراه هم نیست. داستان با توضیح جالب نویسنده در مورد خانه و محل زندگی جدیدشان که چندان هم جای خوبی نیست، شروع می شود. راوی سعی دارد اوضاع نابه سامان را با بیانی طنزگونه و شیرین بیان کند. او احساسی که در هر موقعیت دارد را به خوبی و روان و قابل درک بیان می کند. پرنده من روایت زندگی عادی و روزمرگی های یک زن است با نثری روان و دلنشین که جوایز زیادی را به دست آورده است.
کتاب پرنده من به قلم فریبا وفی در نشر مرکز به چاپ رسیده است.
نویسنده
فریبا وفی متولد اول بهمن ماه سال 41 است . او در تبریز متولد شد و از همان اول نوجوانی به نوشتن پرداخت و داستان های مختلفی برای محلات نوشت. پرنده من اولین رمان از این نویسنده است که با استقبال خوانندگان روبرو شد. پرنده من، ترلان و رویای تبت از جمله آثار این نویسنده خوش قلم است.
برشی از متن کتاب
مامان بدون خداحافظی از خانه ما رفت. یا آنقدر ناخوش بود که یادش رفت خداحافظی بکند یا اینکه یادش بود و عمدا بی اعتنایی کرد. درست دک در آینه مستطیل شکلی به دیوار چسبانده ام که از توی آن نگاه پر از تحقیر امیر را دیدم. او مامان را دوست ندارد و در اینجور مواقع از او بدش هم می آید. مامان این را می فهمد. می دانم که با این فهم از خانه ما می رود.
امشب مامان در عرض یک سااعت بیش از ده بار به دستشویی رفت و زاری کرد.
«نباید کشک قاطی آش می کردی فشارم بالا رفته».
لرزید و پتو را تا بالای شانه اش کشید.
«اگر در خانه بودم نعناع دم می کردم. شاید سردی ام شده.»
بی حرف از اتاق به آشپزخانه می رفتم و بر می گشتم. ولی در واقع به نعناع فکر می کردم و به بالا بودن فشارش. چیزی نمی گفتم همان لحظه به سکوتم فکر کردم. حالت لباس عاریه ای را داشت که یک دفعه متوجهش شده بودم.
فکر کردم سکوت من گذشته دارد. به خاطر آن بارها تشویق شده ام.
هفت هشت ساله بودم که دانستم هر بچه ای آن را ندارد.سکوت من اولین دارایی ام به حساب می آمد. یک روز آقا جان مرا به زیر زمین برد و پرسید:
|«دیروز با خاله محبوب کجا رفته بودید؟»
لال شدم نه از سر عقل که از ترس. غریزه ام به من گفت سوالی که در زیر زمین بدون روشن کردن چراغ از آدم بکنند، جوابش فاجعه بار می آورد. آقا جان مشکوک نگاهم کرد. هیچ شباهتی به دختر بچه آتش پاره و آب زیر کاه نداشتم و از آنجایی که او در هیچ کاری آدم سمجی نبود، خیلی زود ناامید شد و از زیرزمین بیرون رفت. پاداشی که یک ساعت بعد از لحن نرم مادرم گرفتم کلید شدن ساده و بزدلانه دندان هایم را به سکوت معنا دار و پر از دانایی بدل کرد.
- نویسنده: فریبا وفی
- انتشارات: مرکز
نظرات کاربران درباره کتاب پرنده ی من - فریبا وفی
دیدگاه کاربران