دربارهی کتاب رادیو سکوت
کتاب "رادیو سکوت" روایت پرماجرایی را از زندگی یک دختر جوان، برای مخاطب تشریح میکند.
شخصیت اصلی قصه "فرانسیس ژانویه"، نام دارد. او دختری بسیار باهوش میباشد که به درس و تحصیل اهمیت فراوانی قائل میشود. وی همیشه شاگرد اول مدرسه است و به عنوان دانشآموزی محبوب، مورد توجه مدیر و ناظم و کلیهی معلمان مدرسه قرار میگیرد. این موضوع حسادت بسیاری از همکلاسیهای فرانسیس را برمیانگیزد و او را به شخصیتی نفرتانگیز در مدرسه مبدل میسازد.
تنها رقیب فرانسیس، "دانیل یون" میباشد؛ ارشد دانشآموزان پسرها که همچون فرانسیس از دانشآموزان برتر مدرسه بهشمار میآید. دانیل نیز همچون بسیاری دیگر، از دختر قصه تنفر دارد و همواره درصدد رقابت با او است. اما فرانسیس به هیچ یک از این موارد اهمیتی نمیدهد و تنها به آیندهی درخشان خود و ساختن زندگیای سرشار از موفقیت فکر میکند.
فرانسیس، با وجود تمامی این ویژگیها، علاقهی خاصی نیز به داستان "یونیورسسیتی" دارد؛ داستانی که قسمتهای دنبالهدار آن، در یک پادکست، بر روی یوتیوب پخش میشود. این پادکست توسط شخصی ناشناس تهیه میگردد. دختر قصه، همواره، با لذت هرچه تمام، اوقات بیکاری خود را صرف شنیدن ماجرای یونیورسسیتی مینماید. او گاهی نیز تصاویری متناسب با این داستان را طراحی کرده و آن را در یوتیوب منتشر میکند.
اصل ماجرا از روزهای پایانی سال تحصیلی آغاز میگردد؛ روزهایی که تمامی دانشآموزان باید خود را برای امتحانات ورودی به دانشگاه آماده سازند. در طی همین ایام، فرانسیس پیامی را از جانب شخصی تحت عنوان "رادیو" دریافت میکند؛ شخصی که خود را تهیهکنندهی پادکست یونیورسسیتی معرفی مینماید. وی در طی این پیام از فرانسیس، جهت تصویرسازیهای پادکست خویش، درخواست همکاری میکند. فرانسیس، از این موضوع به شدت هیجانزده شده و با پذیرش این درخواست، آینده و سرنوشتی متفاوت را برای خود رقم میزند.
بخشی از کتاب رادیو سکوت
به جرئت میتوانم بگویم دوچرخهاش شکوهمند است. سه تا چرخ دارد و فسفرسانس است و برق میزند. و البته، خیلی خوب است اگر کسی را داشته باشید که بتواند با دستهای برهنهاش کار کند. نمیتوانم برایتان بگویم چقدر دردناک است که همیشه باید دستکش به دست داشته باشم.
خودم هم هنوز نمیدانم چرا از او خواستم به من کمک کند. من که این همه مدت تنهایی دوام آورده بودم. اما از وقتی با تو حرف میزنم، فکر کنم... فکر کنم در تصمیمم تردید کردم.
اگر بخواهم از اینجا بزنم بیرون، مجبورم گهگاه با آدمهای شهر دست به یکی کنم. چیزهایی در یونیورسسیتی هست که حتی نمیتوانی در دنیای واقعی تصورشان کنی؛ چیزهایی که زیر گردوغبار متالیک اینجا میخزند. هیولاها و شیاطین و چیزهای مشمئزکنندهی مصنوعی.
هر روز دربارهی آخرین مرگومیرها میشنوی – گوشهگیری بیچاره که تنهایی از یک سخنرانی دانشگاهی برمیگشته، با یک خرخوان خسته در گوشهای از کتابخانه، با دختری بختبرگشته و تنها در تختخوابش...
و من کمکم متوجه میشوم، رفیق قدیمی:
به این نتیجه رسیدم که امکان ندارد تنهایی در یونیورسسیتی دوام بیاوری. [...]
آنلاین
من و مامان داشتیم پیتزا میخوردیم و فیلم عنصر پنجم را میدیدم که صدای گوشی تلفن همراهم بلند شد و بهم خبر داد کسی در فیسبوک به من پیام داده. گوشی را برداشتم. انتظار داشتم یکی از دوستانم باشد، اما وقتی چشمم به اسم روی صفحه افتاد، کم مانده بود پیتزا بپرد گلویم و خفه بشوم.
آلد لست (19:31)
سلام فرانسیس، فقط خواستم دوباره ازت تشکر کنم که دیشب من رو آوردی خونه. متوجه شدم که احتمالا گند زدم به شبت... خیلی خیلی متاسفم.
فرانسیس یژانویر (19:34)
سلام. اشکالی نداره. نگران نباش.
راستش رو بخوای، من خودم هم هییییچ دلم نمیخواست اونجا بمونم. و یک جوووورهایی از تو بهعنوان بهانهی برگشتن به خونه استفاده کردم. دروغ نمیگم.
آلد لست (19:36)
آه، پس همه چی مرتبه.
فکر کردم خوبه یهکم سرم گرم بشه، چون خیلی نگران رفتن به جانی آر بودم، اما فکر کنم تواناییهای خودم رو زیادی دست بالا گرفته بودم.
تا حالا اینقدر اوضاع از دستم خارج نشده بود.
فرانسیس ژانویر (19:37)
بیخیال. دانیل هم همراهت بود، بنابراین جای نگرانی نیست. وقتی پیدات کردم، دانیل رفته بود برات آب بیاره.
کتاب رادیو سکوت به قلم آلیس آزمن و ترجمهی ثمین نبیپور در نشر نون به چاپ رسیده است.
- نویسنده: آلیس آزمن
- مترجم: ثمین نبیپور
- انتشارات: نون
نظرات کاربران درباره کتاب رادیو سکوت اثر آلیس آزمن
دیدگاه کاربران