درباره کتاب پندهای قندپهلو (جلد اول)
بیش از پنجاه عنوان داستان کوتاه برای آنانکه طرفدار این نوع ادبی هستند و نیز برای آنانی که در میان روزمرگیهای شلوغ زندگی، فرصت مطالعه آثار بلند و دنبالهدار را ندارند؛ اما علاقهمند به مطالعه هستند. داستانهای این اثر که البته چند جلدی از آن به چاپ رسیده و چاپهای متعدد و فراوان آن گویای استقبال از جانب مخاطبان بوده، حکایتها و داستانهایی است که در فضای بیانتهای مجازی پراکنده است ونویسنده آنها را بعد از جمعآوری، بازخوانی و ویرایش، به سبک و سیاق آثار گذشتگانی چون سعدی یا عبید زاکانی نگاشته است. مضامین و مفاهیم والای انسانی محتوای این داستانها را شامل میشوند و با به فکر فرو بردن مخاطب، عاملی میگردند در پند پذیری وی که چون با زبان بیزبانی و بیان شیرین داستانی همراهاند؛ عنوان پندهای قندپهلو به خود گرفتهاند. در پایان هر داستان، نویسنده آنچه که میتوان از آن به عنوان پند دریافت نمود را از نگاه خویش بیان داشته است که مخاطبان علاوه بر آنها میتوانند برداشت و نتیجهای از نگاه خویش را هم به آن بیفزایند. داستانها مربوط به منطقه یا قشر خاصی نبوده و همانطور که بیان شد برگرفته از فضای مجازی است و در این فضا، تمام دنیا بهسان دهکدهای کوچک گرد هم آمده، پس مطالب کتاب برگرفته از تمام دنیاست که با وجود اختلافات جغرافیایی و فرهنگی، آداب و رسوم و اعتقادات و نگرشها اما در وجوهی مشترکند که همان ارزشهای اخلاقی انسانی، مبتنی بر ادراکات عقلی بشر است و ازاینرو چون از دل برآمده لاجرم بر دلها نشسته و پر مخاطب گشته است.
برشی از متن کتاب پندهای قندپهلو (جلد اول)
تصویر ذهن: پدر و پسری مشغول قدم زدن در کوه بودند؛ که ناگهان پای پسر به سنگی گیرکرد، به زمین افتاده و ناخودآگاه فریاد کشید: - آی صدایی از دور دست آمده: - آی! پسرک با کنجکاوی فریاد زده: - که هستی؟ پاسخ شنید: - که هستی ؟ پسرک خشمگین شد و فریاد زد: - ترسو! باز پاسخ شنید: - ترسو! پسرک با تعجب از پدرش پرسید: - چه خبر است؟ پدر لبخندی زد و گفت: - پسرم، توجه کن. بعد با صدای بلند فریاد زد: - تو یک قهرمان هستی. صدا پاسخ داد: - تو یک قهرمان هستی. پسرک باز بیشتر تعجب کرد، پدر توضیح داد: - مردم میگویند که این انعکاس کوه است، ولی در حقیقت، این انعکاس زندگی است. هر چیزی که بگویی یا انجام دهی، زندگی آن را عیناً به تو برمیگرداند. اگر عشق را بخواهی، عشق بیشتری در قلبت به وجود میآید و اگر به دنبال موفقیت باشی، حتماً به دست خواهی آورد. هر چیزی را که بخواهی، زندگی همان را به تو خواهد داد. پند شماره 5: آری، خواستن تمام چیزهایی که ما انتظارش را داریم، به یک تصویر ذهنی ایدهآل بستگی دارد. این تصویر ذهنی شما است که به شما شادی، غم، موفقیت، شکست، خوشبختی و یا درد و رنج را هدیه میدهد. تصویر ذهنی شما میتواند به شما کمک کند تا آنچه را برای رسیدن به شادی و رضایت لازم دارید انجام دهید. میتواند به شما کمک کند تا از زندگی خود لذت ببرید. میتواند اسباب اعتمادبهنفس و اطمینان به کار و فعالیتهایی باشد که شما برای زمان فراغت خود انتخاب میکنید. مصمم بر شاد زیستن شوید. ازروی خیرخواهی به ارزیابی خودتان بپردازید. بهترین و طلاییترین لحظات زندگی را در ذهن مجسم کنید و با توجه به واقعیتها، نه خیالات واهی، و البته بر اساس تصویر مثبت که از واقعیات زندگی دارید، این تصویر خوشایند از خویش را تقویت کنید. مراقب باشید تصویر ذهنی خود را جایی گم نکنید تا به همراه آن انگیزه خوشبخت شدن را از دست دهید. مواظب روح و اندیشههای قشنگتان باشید. نگذارید که هیچ باد مخالفی ابرهای سیاه را مقابل پنجره رو به اقبال ذهنتان قرار دهد تا موفقیت و خوشبختی در زندگی را آن طور که میپسندید، تجربه کنید. قضاوت: عابدی جع بهای بزرگ پر از مواد غذایی و سکه و طلا را به خانه زنی با چندین بچه قد و نیم قد برد. زن خانه وقتی بستههای غذا و پول را دید خوشحال شده و شروع به بدگویی از همسرش کرده و گفت: - ای کاش همه مانند شما اهل معرفت و جوانمردی بودند. شوهر من آهنگری بود، که از روی بیعقلی دست راست و صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگری از دست داد و مدتی بعد از سوختگی علیل و از کار افتاده شد و گوشه خانه افتاد، تا درمان شود. وقتی هنوز مریض و بیحال بود، چندین بار در مورد برگشت به سر کارش با او صحبت کردم ولی به جای اینکه دوباره سرکار آهنگری برود میگفت که دیگر با این بدنش چنین کاری از او ساخته نیست و تصمیم دارد به سراغ کار دیگری برود. من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمیخورد، برادرانم را صدا زدم و با کمک آنها او را از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لااقل متحمل خرج اضافی نشویم. با رفتن او بقیه هم وقتی فهمیدند؛ وضعمان خراب شده از ما فاصله گرفتند تا اینکه امروز شما این بستههای غذا و پول را برای ما آوردید. ما به شدت به آنها نیاز داشتیم. ایکاش همه انسانها مانند شما جوانمرد و اهل معرفت بودند. مرد تبسمی کرد و گفت: - حقیقتش من این بستهها را نفرستادم. یک فروشنده دورهگرد امروز صبح به مدرسه ما آمده و از من خواست تا اینها را به شما بدهم و ببینم حال شما خوب هست یا نه؟ همین! مرد عابد این را گفت و از زن خداحافظی کرد تا برود. در آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد: - راستی یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده دورهگرد هم سوخته بود.
فهرست
- صداقت
- قابل توجه قورباغههای سبز
- عشق جوان و دختران
- فرشته بیکار
- تصویر ذهن
- قضاوت
- فداکاری
- پژوهش بسیار جالب یک دانشجو
- عذاب خداوند
- مقام انسان
- باب توبه
- عمل خیر
- محبت و بردباری
- وقتشناسی
- چاه مشکلات
- توشه اسکندر
- ارزیابی و بازاریابی
- انفاق
- هدیهای پراز محبت. راز خوشبختی
- درست یا اشتباه
- تقدیر
- انعکاس
- خطرپذیری
- فریبکار
- ماجرای تاجر و روستاییان و میمون
- دو ماهیگیر
- عجله
- احترام به نفس
- بزرگترین لطف
- عشق و دیوانگی
- عشق حقیقی
- آرزو
- دستان دعاکننده
- مردی کور
- همه چهار زن دارند
- تلفن «یک صدای آشنا»
- آن که شنید، آن که نشنید
- شکایت مداد
- حراجی شیطان
- خجالت بکش
- معجزه
- بهشت و جهنم
- عشق و ازدواج
- شام آخر
- به خاطر خودمان
- هزینه عشق
- درخت مشکلات
- عشق و ثروت و موفقیت
- شمع فرشته
- ابراز محبت (داستان واقعی)
- داستان تشکر
(مجموعه ای از 51 داستان زیبا، 51 نکته عبرت آموز) گردآورنده: حسین شکرریز انتشارات: فکر آذین
نظرات کاربران درباره کتاب پندهای قندپهلو | شکرریز (جلد 1)
دیدگاه کاربران