دربارهی کتاب قتل در خوابگاه دانشجویی اثر آگاتا کریستی
کتاب "قتل در خوابگاه دانشجویی" روایتگر رمانی جنایی و پلیسی از مجموعه کتاب های هرکول پوآرو است که داستانی مهیج و پر رمز و راز را برای مخاطب تشریح میکند. خانم "آگاتا کریستی"، نویسندهی صاحبنام انگلیسی، با بهرهگیری از ذوق و هنر خویش در خلق قصههای معماگونه، این اثر را به رشتهی تحریر درآورده است.
شخصیت اصلی داستان، "هرکول پوآرو"، میباشد. وی مردی سخت کوش، زیرک و تیزبین است که به عنوان کارآگاه خصوصی، مهارت زیادی در حل پروندههای پلیسی و جنایی دارد. پوآرو، به نظم و ترتیب در کارهای شخصی و شغلی خویش، اهمیت بسیار فراوانی قائل میباشد. از همین روی خانم "فلیسیتی لمون"، را به عنوان منشی دفتر کارش، استخدام کرده است. زنی بسیار منظم، دقیق که همچون یک ماشین، تمامی وظایف خود را به درستی و بدون کوچکترین نقصی، انجام میدهد.
داستان از جایی آغاز میشود که نظم و ترتیب معمول برنامههای پوآرو، به طرز ناگهانی و غیر قابلباوری از بین میرود. در واقع این اتفاق ناگهانی، از جانب خانم لمون و پس از تایپ اشتباه برخی لغات در یک نامهی اداری توسط این زن، صورت میگیرد. پوآرو از این رویداد غیرمعمول متعجب گشته و جهت آگاهی از اصل موضوع، با خانم لمون صحبت میکند. وی در طی این صحبتها، متوجه نگرانی لمون برای خواهرش، خانم "هابارد" میشود. در نتیجه، کارآگاه داستان تصمیم میگیرد که جهت برقراری نظم و ترتیب مجدد در امور کاری خود، مشکلات منشیاش را برطرف نماید. همین موضوع او را وارد ماجراهایی پرکشش و خواندنی میکند.
بخشی از کتاب قتل در خوابگاه دانشجویی آگاتا کریستی
فصل سیزدهم
هرکول پوآرو جلو پلاک 26 خیابان هیکری از تاکسی پیاده شد.
جرونیمو در را باز کرد و مثل دوستی قدیمی از او استقبال کرد. پلیسی جلو در ایستاده بود. جرونیمو پوآرو را برد داخل اتاق نشیمن و در را بست. پالتو پوآرو را گرفت و یواش گفت:
- وضع خیلی خراب است آقا. پلیس آمده اینجا و از همه بازجویی میکند. همهجا را میگردد. کمدها، گنجهها، کشوها، حتی آشپزخانهی ماریا را. ماریا خیلی عصبانی است. کارد بزنی خونش درنمیآید. میگفت دلش میخواهد بزند با آن وردنه مغز یارو را خرد کند. ولی بهش گفتم بهتر است آرام باشد. پلیس خوشش نمیاید کسی با وردنه توی سرش بزند و اگر این کار را بکند، برایمان مشکلات بیشتری ایجاد میشود.
پوآرو با لحن ستایشآمیزی گفت:
- کار خوبی کردی. خانم هابارد وقتش آزاد است؟
- طبقهی بالاست. الان شما را میبرم پیشش.
پوآرو نگهش داشت.
- یک لحظه صبر کن. یادت میآید یک روز چندتا از لامپهای اینجا ناپدید شد.
- بله آقا. یادم میآید. مال خیلی وقت پیش است. فکر کنم دو سه ماه پیش.
- دقیقا کدام لامپها گم شدند؟
- لامپ توی هال و لامپ توی اتاق اجتماعات. فکر کنم یک نفر خواسته شوخی کند همهی لامپها را برداشته بود.
- یادت نمیآید چه روزی بود؟
جرونیمو ژست گرفت و به فکر فرو فت.
- نه یادم نمیآید. فکر کنم روزی بود که یک مامور پلیس آمده بود اینجا. فوریه بود...
- مامور پلیس؟ مامور پلیس برای چی آمده بود؟
- آمده بود با خانم هابارد دربارهی یکی از دانشجوها صحبت کند که آدم بدی بود. از افریقا آمده بود. کار نمیکرد. اول رفته بود مرکز اشتغال و کمک هزینهی دولتی میگرفت. بعد زنی را پیدا کرد که برایش کار میکرد. آن زن با مردها رابطه برقرار میکرد و بخشی از پولش را به او میداد. خب این کار زشتی است. پلیس از این کارها خوشش نمیآید. البته همهی اینها در منچستر یا شفیلد بوده. بعد فرار کرد آمد اینجا. ولی پلیس فهمید و با خانم هابارد در مورد او صحبت کرد. خانم هابارد هم گفت اخراجش میکند. دوست ندارد اینطور آدمی توی خوابگاه باشد و حتما عذرش را میخواهد...
کتاب قتل در خوابگاه دانشجویی اثر آگاتا کریستی با ترجمهی مجتبی عبداللهنژاد توسط انتشارات هرمس به چاپ رسیده است.
- نویسنده: آگاتا کریستی
- مترجم: مجتبی عبداللهنژاد
- انتشارات: هرمس
نظرات کاربران درباره کتاب قتل در خوابگاه دانشجویی | آگاتا کریستی
دیدگاه کاربران