دربارهی کتاب ملاقات با مرگ اثر آگاتا کریستی
کتاب ملاقات با مرگ نوشتهی آگاتا کریستی با ترجمهی رویا سعیدی توسط نشر هرمس به چاپ رسیده است. کتاب "ملاقات با مرگ"، یکی از مجموعه داستانهای خواندنی و پلیسی "آگاتا کریستی" میباشد. داستان این کتاب در "اورشلیم" اتفاق میافتد.
خانم "بوینتون"، پیرزنی به شدت بداخلاق و مغرور است که در کنار فرزندانش ، ریموند، کارول، جینورا و لناکس و نادیا همسر لناکس، زندگی میکند. رفتارهای پرخاشگرانه و تحقیرآمیز خانم بوینتون، همواره موجب رنجش خاطر و ناراحتی تمامی فرزندانش میشود و آنها را از مادرشان دور میکند. این دلزدگی و ناراحتی به حدی زیاد میشود که ریموند و کارول، جهت خلاصی از شرایط اسفبار خانواده، به اتفاق یکدیگر، تصمیمی سرنوشتساز را اتخاذ میکنند. تصمیمی در رابطه با نقشهای شوم برای قتل خانم بوینتون.
درست هنگامی که این خواهر و برادر راجع به نقشهی قتل مادر خود صحبت میکنند، هرکول پوآرو صدای آنها را از پنجرهی اتاقش میشنود. وی با تصور اینکه، شاید این سخنان به متن یک رمان یا نمایشنامه مربوط است، به آنها توجهی نمیکند. اما دیری نمیگذرد که خبر قتل خانم بویتنون، به گوش هرکول پوآرو میرسد و او با پروندهی جنایی تازهای مواجه میشود.
هرکول پوآرو، شخصیت اصلی تمام داستانهای این مجموعه میباشد و اوست که به روند داستان شکل میدهد و آن را بیش از پیش جذابتر و خواندنیتر میکند. پوآرو کارآگاهی حرفهای و توانا است که با استفاده از هوش و مهارتهای سرشار خویش، معماهای پیچیده و پروندههای جنایی فراوانی را حل میکند.
بخشی از کتاب ملاقات با مرگ آگاتا کریستی
خانم وست هلد وارد اتاق شد. همانطور که یک کشتی اقیانوسپیما وادر بندر میشود! خانم پیرس، مانند قایقی کوچک، به دنبال آن کشتی غول پیکر پدیدار شد و در جایی از اتاق نشست که اندکی در پسزمینه قرار داشت.
خانم وست هلم با صدایی رعدآسا گفت:
- آقای پوآرو. مطمئن باشید که هر کاری از دستم برآید به شما میکنم. خیلی هم از کمک به شما خوشحال میشوم. من عقیده دارم که در اینطور مسائل، وظیفهی اجتماعی انسان حکم میکند که ...
بعد از اینکه خانم وست هلم دربارهی وظیفهی اجتماعی مردم چند دقیقهای سخنرانی کرد، پوآرو با مهارت در یک موقعیت مناسب وارد اصل مطلب شد و از او دربارهی آن بعدازظهر سوال کرد.
خانم وست هلم گفت:
- من وقایع آن بعدازظهر را کاملا به یاد دارم. من و خانم پیرس برای کمک به شما از هیچ کاری دریغ نمیکنیم.
خانم پیرس آهی کشید و با اندکی هیجان گفت:
- چقدر ناراحتکننده بود! در یک چشم برهم زدن از دنیا رفت!
- ممکن است به من بگویید دقیقا چه اتفاقی افتاد؟
خانم وست هلم گفت:
- البته. بعد از ناهار، من تصمیم گرفتم چرت کوتاهی بزنم. کوهپیمایی و گردش صبح کمی مرا خسته کرده بود. البته نه اینکه واقعا خسته شده باشم. من اصلا خستگی چی هست! آدم وقتی در مسائل اجتماعی فعالیت میکند باید خودش را عادت دهد که ...
پوآرو دوباره او را به مسیر اصلی بحث کشاند و او چنین گفت:
- بله، همانطور که گفتم دیدم خواب بعدازظهر میچسبد. خانم پیرس هم با من موافق بود.
در اینجا خانم پیرس به سخن درآمد:
- بله، بله. من آن روز صبح خیلی خسته شده بودم. از جاهای خطرناکی بالا رفته بودیم. البته خیلی جالب بود. ولی من حسابی خسته شده بودم. من متاسفانه مثل خانم وست هلم قوی نیستم.
پوآرو پرسید:
- پس شما بعد از ناهار رفتید توی چادرهای خودتان، بله؟
- بله.
- آنوقت، خانم بوینتون در دهانهی غار نشسته بود؟
- عروس او، قبل از اینکه دیگر اعضای خانواده از اردوگاه خارج شود، به او کمک کرد که در آنجا بنشیند.
- هر دو نفر شما میتوانستید او را ببینید؟
خانم پیرس گفت: ...
- نویسنده: آگاتا کریستی
- مترجم: رویا سعیدی
- انتشارات: هرمس
نظرات کاربران درباره کتاب ملاقات با مرگ | آگاتا کریستی
دیدگاه کاربران