دربارهی کتاب موجسواری اثر آگاتا کریستی
کتاب موجسواری، یکی دیگر از مجموعه داستانهای خواندنی و پرکشش، "آگاتا کریستی" میباشد. ماجرای این کتاب یکی از پروندههای پر رمز و راز هرکول پوآرو شخصیت اصلی این مجموعه میباشد و چگونگی پردهبرداری از اسرار آن را برای مخاطب تشریح میکند.
"روزالین"، زنی جوان و زیباست که به تازگی همسر خود، آقای "روبرت آندرهی" را از دست داده و بیوه شده است. وی به تنهایی در امریکا روزگار میگذارند. "گوردون کلود" نیز، مردی ثروتمند و میانسال میباشد که جهت انجام امور شغلی خویش، به امریکا سفر میکند. وی در طی این سفر، با روزالین جوان آشنا گشته و به او دل میبازد. مدت کوتاهی بعد نیز با این زن ازدواج میکند. آندرهی زن را همراه با خود به کشور و محل زندگیاش میبرد؛ کشوری که در حال جنگ با نیروهای بیگانه میباشد.
دو هفته پس از این ماجرا، نیروهای هوایی دشمن، منزل شخصی آقای گوردون کلود را بمباران میکنند. در نتیجهی این واقعهی شوم، آقای کلود جان میسپارد. اما خانم روزالین، فقط زخمی شده و از مرگ نجات مییابد. در نتیجه، تمام ثروت و اموال شوهرش، به او تعلق پیدا میکند.
تحت چنین شرایطی، زمزمههایی از احتمال زنده بودن همسر اول روزالین، یعنی روبرت آندرهی به گوش میرسد. در صورت صحت این موضوع، روزالین مالک اموال به جامانده از ثروت کلود نخواهد بود و همهی آنها به دکتر "لیونل کلود"، برادر گوردون، تعلق خواهد یافت. در این میان، همسر لیونل، به دور از چشم شوهرش، نزد پوآرو رفته و از او برای حل این معما درخواست کمک میکند.
بخشی از کتاب موجسواری آگاتا کریستی
تلفن زنگ زد و لین رفت گوشی را برداشت.
صدای راولی بود.
- لین؟
- سلام، راولی.
صدای خفه و محزونی داشت. راولی گفت:
- معلوم هست چهکار میکنی؟ چند روز است ندیدمت.
- هیچی. کارهای خانه. سبد دستم بگیرم و راه بیفتم توی خیابان دنبال ماهی، دنبال یک تکه کیک آشغال. تو صف بایستم. اینجور چیزها. کارهای خانه.
- باید ببینمت. خبر مهمی دارم.
- چه خبری؟
راولی هرهر خندید و گفت:
- خبر خوب. قرار ملاقاتمان رولاند کوپس. داریم آنجا زمینها را شخم میزنیم.
لین گوشی را گذاشت. خبر خوب؟ خبر خوب از نظر راولی چه خبری است؟ چند پنی بیشتر گیرش آمده؟ گاوش را با قیمت بیشتری از آنچه تصور میکرده فروخته؟
باز با خودش گفت: «نه قضیه مهمتر از این است.» پیاده از وسط میدان گذشت تا رسید به رولان کوپس. راولی از تراکتور پایین آمد و به استقبالش رفت.
- سلام، لین.
- چی شده، راولی؟ امروز خیلی فرق کردهای.
راولی خندید و گفت:
- همینطور است. بخت به ما رو آورده.
- منظورت چیه؟
- یادت هست جرمی از یک آقایی به نام هرکول پوآرو صحبت میکرد؟
لین اخم کرد و گفت:
- هرکول پوآرو؟ بله یک چیزهایی یادم میآید.
- خیلی وقت پیش، زمان جنگ، این آقا توی باشگاه بوده و همان موقع حملهی هوایی شده.
لین بیصبرانه گفت:
- خب؟
- یارو سر و وضع عجیبی دارد. فرانسوی یا بلژیکی است. کلا آدم عجیبی است. ولی کارش حرف ندارد.
لین ابروهایش را چین انداخت و گفت:
- چه کاره است؟ کارآگاه؟
- بله. کارآگاه است. جریان این یارو رو که در مسافرخانهی استاگ به قتل رسیده میدانی. چیزی به تو نگفتم. ولی حدس میزنم که این آقا شوهر اول روزالین است.
لین خندید و گفت:
- فقط چون خودش را اینوک آردن معرفی کرده؟ تو چقدر سادهای بچه.
- نه ساده نیستم. اسپنس دختر رو برده که در صورت امکان او را شناسایی کند. روزالین هم قسم خورده که شوهرش نیست.
- پس قضیه منتفی شده.
- شاید. ولی برای من منتفی نشد.
- برای تو؟ یعنی چهکار کردی؟
- رفتم پیش این آقای هرکول پوآرو. بهش گفتم ما دنبال تحقیقات بیشتری هستیم. میتواند یک نفر را پیدا کند که روبرت آندرهی را بشناسد؟ باور نمیکنی یارو چقدر زرنگ است...
کتاب موجسواری اثر آگاتا کریستی با ترجمهی مجتبی عبداللهنژاد توسط انتشارات هرمس به چاپ رسیده است.
- نویسنده: آگاتا کریستی
- مترجم: مجتبی عبداللهنژاد
- انتشارات: هرمس
نظرات کاربران درباره کتاب موجسواری | آگاتا کریستی
دیدگاه کاربران