کتاب دست پنهان | آگاتا کریستی - 0
کتاب دست پنهان | آگاتا کریستی - 1
کتاب دست پنهان | آگاتا کریستی - 2

کتاب دست پنهان | آگاتا کریستی

5 / _
star offstar offstar offstar offstar off
5 / _
star offstar offstar offstar offstar off
comment
like
share
bookmark
ناموجود
این کالا فعلا موجود نیست اما می‌توانید زنگوله را بزنید تا به محض موجود شدن، به شما خبر دهیم.
موجود شد باخبرم کن
توضیحات محصول
مشخصات
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران

درباره‌ی کتاب دست پنهان اثر آگاتا کریستی

کتاب "دست پنهان"، روایت‌گر رمانی معمایی و پلیسی است. خانم "آگاتا کریستی" با استفاده از توانایی سرشار خویش در خلق داستان‌های جنایی و پلیسی، ماجرایی پرکشش و مهیجی را در اختیار مخاطب قرار داده و او را تا پایان رمان، با شخصیت‌های قصه همراه می‌سازد.

شخصیت‌های اصلی داستان، یک خواهر و برادر صمیمی، با نام‌های "جری" و "جوآنا" هستند. جری، یک خلبان است و به شغل خود علاقه‌ی فراوانی دارد. جوآنا نیز دختری جوان و شیک‌پوش می‌باشد که بارها با شکست عشقی مواجه شده است. آن‌ها سال‌ها پیش والدین خود را از دست داده‌اند و در تمام این مدت، در کنار یک‌دیگر زندگی آرامی را سپری کرده‌اند.

اصل ماجرای داستان پس از وقوع یک سانحه‌ی هوایی آغاز می‌شود. سانحه‌ای که در طی آن جری آسیب دیده و برای مدتی تحت معالجه قرار می‌گیرد. پس از گذشت ماه‌ها، پزشک متخصص جری، به او توصیه می‌کند که برای حداقل شش ماه به یک ناحیه‌ی خوش آب و هوا و روستایی مهاجرت کند و فقط غذاهای گیاهی مصرف نماید. در همین راستا، جوآنا و مری فرصت پیش آمده را غنیمت شمرده و با اشتیاقی وصف‌ناشدنی به دهکده‌ی کوچک "لیمستوک" نقل مکان می‌کنند. آن‌ها در قبال پرداخت مبلغی به عنوان اجاره، در "عمارت لیتل فرز"، ساکن می‌شوند.

در همان روزهای ابتدایی ورود جری و جوآنا به لیمستوک، ساکنان دهکده با رویی گشاده از آن‌ها استقبال می‌کنند. همین امر نیز موجب خوش‌حالی و رضایت خاطر خواهر و برادر داستان می‌شود. غافل از اینکه، این رضایت عمری طولانی نخواهد داشت و آن‌ها در آینده‌ای نه چندان دور، با اتفاقاتی غیرمنتظره و دردسرساز مواجه خواهند شد.

بخشی از کتاب دست پنهان آگاتا کریستی

باید اعتراف کنم که از رفتن ناگهانی مگان دمغ شدم. فکر کردم لابد حوصله‌اش از ما سر رفته است.

به هر حال خانه‌ی ما برای دختری مثل او زیاد جالب نبود. تو خانه‌ی خودش لااقل بچه‌ها و الزی هالند که بودند.

شنیدم که جوآنا دارد برمی‌گردد و فوری در رفتم. ترسیدم نکند دوباره بخواهد آن حرف‌های بی‌مزه را در مورد ساعت آفتابی بزند.

قبل از ناهار، آون گریفیث با ماشینش از راه رسید. باغبان چیزهای لازم را از قبل حاضر کرده بود و منتظرش بود.

وقتی آدامز داشت سبزی‌ها را توی ماشین می‌گذاشت، آون را بردم تو خانه و تعارفش کردم که نوشیدنی بخورد. گفت برای ناهار نمی‌ماند. وقتی با لیوان برگشتم، دیدم جوآنا کارش را شروع کرده.

اثری از دشمنی دیده نمی‌شد. جوآنا گوشه‌ی کاناپه کز داده بود و داشت وراجی می‌کرد. از آون در مورد کارش سوال می‌کرد و می‌پرسید می‌خواهد همیشه پزشک عمومی باشد یا قصد دارد بعدا تخصص بگیرد. میگ‌فت به نظرش پزشکی از بهترین کارهای دنیاست.

جوآنا هر عیبی داشته باشد، شنونده‌ی خیلی خوبی است. برای او که عادت داشت حرف‌های نوابغ آینده را بشنود که از این‌که مردم قدر آن‌ها را نمی‌دانند، گله و شکایت میکرد‌ه‌اند، گوش کردن به حرف‌های آون گریفیث مثل آب خوردن بود. به لیوان سوم که رسیدیم، آون داشت درباره‌ی تاثیرات ناشناخته‌ی نوعی بیماری توضیح می‌داد. ولی آن‌قدر اصطلاحات علمی و تخصصی بهکار می‌برد که کسی جز دانشجویان پزشکی از حرف‌هایش سر درنمی‌آورد.

جوآنا قیافه‌ی عالمانه‌ای گرفته بود و خودش را علاقه‌مند نشان می‌داد. یک لحظه دچار عذاب وجدان شدم. گریفیث آدم خیلی خوبی بود و جوآنا نباید او را بازی می‌داد. با خودم گفتم این زن‌ها واقعا دست شیطان را از پشت بسته‌اند.

بعد از گوشه‌ی چشم نگاهم افتاد به گریفیث و آن چانه‌ی محکم و لب‌های فشرده‌اش و به خودم گفتم بعید است جوآنا بتواند این آدم را بازی بدهد. بگذریم که تقصیر خودش بود. هیچ مردی نباید اجازه بدهد زنی دستش بیندازد. باید مراقب باشد.

بعد جوآنا گفت:

- تصمیم‌تان را عوض کنید، دکتر گریفیث. ناهار پیش ما بمانید.

گریفیث گفت دوست دارد بماند ولی خواهرش منتظر است برگردد.

جوانا فوری گفت:

- زنگ می‌زنیم بهش خبر می‌دهیم...

کتاب دست پنهان به قلم آگاتا کریستی و ترجمه‌ی مجتبی عبدالله‌نژاد از انتشارات هرمس به چاپ رسیده است.



  • نویسنده: آگاتا کریستی
  • مترجم: مجتبی عبدالله‌نژاد
  • انتشارات: هرمس

مشخصات























نظرات کاربران درباره کتاب دست پنهان | آگاتا کریستی