دربارهی کتاب جنایتهای میهنپرستانه اثر آگاتا کریستی
کتاب "جنایتهای میهنپرستانه" روایتگر رمانی معمایی و پلیسی میباشد که توسط داستاننویس جنایی مشهور، خانم "آگاتا کریستی" به نگارش درآمده است. شخصیت اصلی این قصه، کارآگاه مشهور کتابهای کریستی، یعنی "هرکول پوآرو" میباشد. او مردی بسیار باهوش و تیزبین است که به طور حرفهای به شغل خود میپردازد و پرده از معمای جنایتهای بزرگ و اتفاقات پیچیده برمیدارد.
"مورلی"، دندانپزشک هرکول پورآرو میباشد. او مردی مجرد است که در کنار خواهرش، دوشیزه "جورجیانا" زندگی میکند. مورلی وظیفهی شغلی خویش را به بهترین نحو ممکن انجام میدهد و مراجعهکنندگان زیادی دارد. بیمارانی که علیرغم پیشنهادهای او نیز، حاضر نیستند برای معالجه نزد دندانپزشک دیگری بروند. دندانپزشک قصه، به طور معمول، جهت انجام کارهای روزانهی شغلی خود، از دستیارش، دوشیزه "گلدیس نویل" کمک میگیرد و با دستیاری او، مراجعهکنندگان را تحت درمان قرار میدهد.
داستان از یک روز پرمشغلهی کاری برای آقای مورلی آغاز میشود. روزی که نویل، به بهانهی بیماری عمهی خود، از آمدن به مطب خودداری میکند. این عمل منشی، موجب بروز خشم و ناراحتی دندانپزشک میشود. زیرا ناچار است مراجعهکنندگان زیادی را در این روز، به تنهایی معالجه نماید.
از قضا، پوآرو نیز، مطابق برنامههای خویش، در همین روز جهت معاینهی سالانه، نزد مورلی میرود و با او دیدار میکند. اما ساعاتی پس از ترک مطب، کارآگاه داستان از مطلبی شوکبرانگیز مطلع میشود؛ مطلبی که خبر از خودکشی غیرقابل باور آقای مورلی میدهد.
بخشی از کتاب جنایتهای میهنپرستانه آگاتا کریستی
فصل ششم
پوآرو پس از گذراندن یک شب سخت و طولانی، صبح روز بعد تقریبا خیلی زود از خواب بیدار شد. روز بسیار خوبی بود و او دوباره در همان جادهای که شب گذشته رفته بود به راه افتاد. باغچههای مرز دو طرف جاده فوقالعاده زیبا بودند. و گرچه به آن شکیلی و منطمی که او دلش میخواست (نظیر باغچههای شمعدانی با گلهای قرمز در اوستند) نبودند، با اینحال به نظر او اینها یکی از زیباترین و کاملترین باغچهها از نوع انگلیسیاش بودند.
او از میان یک باغ گل سرخ که از طرح زیبای باغچههای آن لذت میبرد به راه خود ادامه داد، راه پرپیچ و خم درون یک باغ مرتفع سنگلاخی را پشت سر گذاشت و بالاخره به باغ دیوارکشی شدهی آشپزخانه رسید.
در آنجا او یک زن درشت هیکل با کت و دامن سبز رنگ، ابروهای مشکی و موهای کوتاه مشکی را دید که داشت با یک نفر که ظاهرا سرکارگر باغ بود آهسته به لهجهی غلیظ اسکاتلندی صحبت میکرد. اینطور که پوآرو متوجه شد سرکارگر از حرفهای این زن خوشش نمیآمد. بعد پوآرو با شنیدن یک کلمهی نیشدار بین حرفهای هلن مانترسور و تغییر آهنگ صدای او، فورا وارد یک جادهی فرعی شد و بسرعت آنجا را ترک کرد.
یک باغبان که پوآرو فکر کرد باید آدم مشکوکی باشد، و به بیلش تکیه داده بود و مشغول استراحت بود با حرارت شروع به کندن زمین کرد. پوآرو نزدیکتر رفت. کارگر جوان در حالیکه پشتش به او بود با تمام نیرو داشت زمین را میکند. پوارو هم ایستاد و مشغول تماشای او شد. بعد با خوشرویی گفت:
- صبح بخیر.
آن مرد، زیر لب گفت:
- صبح بخیر قربان.
اما کارش را متوقف نکرد.
پوآرو عجب کرد، چون تا آنجا که او میدانست، وقتی یک باغبان ببیند یک نفر نزدیک شده و مستقیم او را خطاب میکند، هر قدر هم دوست داشته باشد آدم پرکاری به نظر برسد، باز دست از کار میکشد و با علاقه به استراحت مشغول میشود.
او با خود فکر کرد این باید کمی غیرعادی باشد و همانطور ایستاد و به تماشای آن مرد که سخت در تلاش بود مشغول شد. آیا حرکت شانههای او کمی آشنا نبود؟...
کتاب جنایتهای میهنپرستانه، به قلم آگاتا کریستی و ترجمهی محمدعلی ایزدی از انتشارات هرمس به چاپ رسیده است.
- نویسنده: آگاتا کریستی
- مترجم: محمدعلی ایزدی
- انتشارات: هرمس
نظرات کاربران درباره کتاب جنایتهای میهنپرستانه | آگاتا کریستی
دیدگاه کاربران