دربارهی کتاب قطار ساعت 4:50 از پدینگتون اثر آگاتا کریستی
کتاب "قطار ساعت 4:50 از پدینگتون"، یکی از مجموعه کتابهای داستان خارجی جنایی و پلیسی "آگاتا کریستی"، نویسندهی مشهور انگلیسی است و روایتی هیجانانگیز و پرکشش را برای مخاطب تشریح میکند. شخصیت اصلی این قصه، "خانم مارپل"، میباشد. وی پیرزنی باهوش و پراستعداد در زمینهی کشف و حل مسائل و رویدادهای پیچیده و معماگونه است. این استعداد به حدی زیاد میباشد، که دوستان و حتی ماموران پلیس، جهت مشاوره و حل مشکلات و پروندههای جنایی خود، به او مراجعه میکنند.
داستان در آخرین روزهای ماه دسامبر، و پنج روز پیش از کریسمس، شکل میگیرد. خانم "السپت مک گیلکادی"، یکی از دوستان قدیمی و صمیمی مارپل، است. وی تصمیم دارد که تعطیلات کریسمس خود را نزد، مارپل و در منزل او سپری کند.
مک گیلکادی، با کولهباری از هدایای کریسمس، به سوی ایستگاه راهآهن حرکت میکند. وی به کمک یک باربر، چمدان خود را به داخل قطار مسافربری درجه یک خلوتی میبرد و در کوپهی خود مینشیند. درون این کوپه، هیچ مسافری غیر از زن قصه حضور ندارد. بنابراین او، با خیالی آسوده و در سکوتی دلپذیر به خواب فرو میرود. پس از ساعاتی، از خواب بیدار میشود و چشمش به قطاری آن سوی ریل میافتد. در همین لحظه، صحنهای وحشتانک را مشاهده میکند، صحنهای مربوط به یک جنایت که در آن زنی جوان به دست یک مرد کشته میشود.
السپت پس از دیدن این واقعهی شوم، به شدت تحت تاثیر قرار میگیرد و موضوع را با ماموران قطار در جریان میگذارد. اما ماموران قطار ادعاهای او را باور نکرده و به آن اهمیتی نمیدهند. در نتیجه، این زن تصمیم میگیرد که موضوع را شخصا پیگیری کرده و به شناسایی و دستگیری قاتل کمک کند. اصل ماجرا از جایی آغاز میشود که مارپل وارد پرونده شده و تحقیقات خود را در این زمینه آغاز مینماید.
بخشی از کتاب ساعت 4:50 از پدینگتون آگاتا کریستی
وقتی کراداک به خانهی خانم مارپل در جادهی شمارهی 4 مادیسون رفت، خانم لوسی آیلسبارو هم آنجا بود.
او کمی دربارهی طرحی جدیدی که در نظر داشت به مورد اجرا بگذارد فکر کرد و به این نتیجه رسید که خانم لوسی آیلسبارو میتواند در این فعالیتها کمک خوبی برای او باشد.
بعد از احوالپرسی، کراداک کیف پولش را بیرون آورد، سه پوند اسکناس برداشت، سه شیلینگ هم به آن اضافه کرد و از روی میز به طرف خانم مارپل هل داد.
- این چیه سربازرس؟
کراداک گفت:
- حق مشاوره! شما دربارهی قتل، عکسلالعمل مردم محل و بویژه انگیزهی احتمالی قتلی که اخیرا افتاده، کمک زیادی کردید و مشاور خوبی برای ما بودهاید. من فقط یک مامور درماندهی پلیس هستم که تا حالا کار زیادی از دستم برنیامده.
خانم مارپل با خوشحالی به او خیره شد. کراداک به او لبخند زد. لوسی آیلسبارو هم آهی کشید و خندید.
خانم مارپل گفت:
- این چه حرفی است سربازرس، شما واقعا انسان هستید!
کراداک گفت:
- خوب. بگذریم. من امروز بعدازظهر سر کارم نرفتم.
خانم مارپل رو به لوسی کرد و گفت:
- من قبلا به تو گفته بودم، سربازرس را از مدتها قبل میشناسم. سر هنری کلیترینگ، پدرخواندهاش، از دوستان قدیمی من است.
کراداک گفت:
- خانم لوسی آیلسبارو میخواهید بدانید دفعهی اولی که پدرخواندهام ایشان را دید، چه گفت؟ گفت «او بهترین کارآگاهی است که خدا خلق کرده. او ذاتا برای چنین کاری ساخته شده است» و به من سفارش کرد که هرگز...
کراداک در اینجا کمی مکث کرد چون میخواست کلمهی بهتری برای «پیرزن» پیدا کند و بالاخره گفت:
- خانمهای مسن را دست کم نگیرم. پدرخواندهام گفت که آنها همیشه میتوانند بگویند ممکن است چه اتفاقی بیفتد، افتاده یا باید بیفتد و چرا افتاده است و بالاخره گفت «مخصوصا این خانم مسن که روی دست همه زده است.»
لوسی گفت:
- خوب. این خودش مجوزی برای شایستگی شما در این موارد است خانم مارپل.
خانم مارپل کمی سرخ شد و در حالیکه خیلی خوشحال و هیجانزده بهنظر میرسید، زیر لب گفت:
- سر هنری عزیز. او همیشه نسبت به من محبت داشت. راستش را بخواهی من آنقدرها هم باهوش نیستم...
کتاب قطار ساعت 4:50 از پدینگتون، اثر آگاتا کریستی با ترجمهی محمدعلی ایزدی توسط انتشارات هرمس به چاپ رسیده است.
- نویسنده: آگاتا کریستی
- مترجم: محمدعلی ایزدی
- انتشارات: هرمس
نظرات کاربران درباره کتاب قطار ساعت 4:50 از پدینگتون | آگاتا کریستی
دیدگاه کاربران