درباره کتاب ماجراهای رفیق جینگ بچه ی چلمن
کتاب "ماجراهای رفیق جینگ بچه ی چلمن"، از دسته کتاب رمان کودک و نوجوان می باشد. شخصیت اصلی قصه، "گرگ هفلی" نام دارد. او نوجوانی بااستعداد و مودب است که در کنار مادر و پدرش، همچنین دو برادر خود، "رودریک" و "مانی" زندگی میکند. "راولی جفرسون"، دوست صمیمی گرگ میباشد. پسری که همیشه همراه پسر قصه است و همچون گرگ، در همهی مجموعه داستانهای خاطرات رفیق جینگ بچهی چلمن، نقش پررنگی را ایفا میکند.
ماجرای این کتاب از جایی آغاز میشود که گرگ تصمیم میگیرد، داستانی را خلق کند. داستانی پرهیجان و ماجراجویانه که شخصیت اصلی آن پسری نوجوان به نام "رولاند" است. گرگ، ابتدا، بخشی از قصهی خود را مینویسد و سپس ادامهی داستان خود را با همفکری و همکاری راولی تکمیل میکند.
داستان این دو دوست این گونه است که رولاند، - قهرمان داستان - در دورهای زندگی میکند که هنوز تکنولوژی پیشرفت نکرده و تلفن اختراع نشده است. او هیچ خواهر و برادری ندارد و والدینش همیشه مراقب او هستند. آنها دوست دارند که رولاند به یک نوازندهی حرفه ای تبدیل شود. اما رولاند به نوازندگی هیچ علاقهای ندارد و همیشه آرزود دارد که مثل یک قهرمان به جنگ با هیولا و موجودات پلید بپردازد. آرزویی که به زودی محقق خواهد شد و رولاند را با اتفاقاتی پرکشش مواجه خواهد ساخت.
بخشی از کتاب ماجراهای رفیق جینگ بچه ی چلمن
مدوسا برای شامپو از رولاند تشکر کرد و گفت او آزاد است. اما رولاند میدانست که نمیتواند بدون بهترین دوستش گارگ و دست جدیدش شرلوک هلمز از آنجا برود.
رولاند از مدوسا پرسید آیا میتواند آنها را به حالت عادی برگرداند؟ اما مدوسا جواب داد که فقط یک جادوگر این کار را بلد است و تنها کسی که او میشناسد جادوگر یک چشم است که در باتلاق سوخته زندگی میکند.
پس رولاند غار مدوسا را در جستوجوی جادوگر یک چشم ترک کرد و با اینکه از تنهایی میترسید، برای اولین بار سعی کرد بهخاظر مامانش شجاع باشد.
باتلاق سوخته خیلی بدتر از چیزی بود که فکر میکرد. در چشمبرهمزدنی گم شد. اما کمی بعد رولاند متوجه نوری شد که از آلونکی در وسط باتلاق به بیرون میتابید. پس به طرف آن حرکت کرد.
رولاند مطمئن بود که این آلونک مال جادوگر یکچشم است و او حتما رولاند را به داخل خانهاش دعوت میکند و تعارفش میکند که بنشیند.
با اینکه مامان و بابای رولاند به او گفته بودند هیچوقت با غریبهها حرف نزند، اما میدانست که این یکبار را ندیده میگیرند.
جادوگر یکچشم گفت مدت زیادی است که رولاند را در گوی شیشهایاش تماشا میکند و از ماجرای مامان رولاند و جادوگر سفید و مدوسا و گارگ و حتی شرلوک هلمز خبر دارد.
رولاند از اینکه جادوگر تمام این مدت او را تماشا میکرده، کمی مورمورش شد، اما یک جورهایی خوشحال بود که مجبور نیست تمام داستان را از اول برایش تعریف کند.
جادوگر گفت که جادوگر سفید میخواهد زمستان را ابدی کند و به این خاطر مامان رولاند را دزدیده که او را به عنوان ملکهاش معرفی کند.
رولاند گفت جادوگر سفید نمیتواند مامانش را ملکه کند چون او قبلا با بابایش ازدواج کرده است. اما جادوگر یکچشم گفت که جادوگر سفید میتواند در چشمبرهمزدن حافظهی مامانش را پاک کند تا او تمام زندگی گذشتهاش را از یاد ببرد.
بعد و بدترین قسمت را برای رولاند تعریف کرد. او گفت که جادوگر یکچشم میخواهد رولاند را پسرخواندهی خودش کند و او را مجبور کند که با او توپبازی کند و بابا صدایش بزند.
با اینحال جادوگر یکچشم گفت هنوز برای نجات مامانش وقت هست چون...
کتاب ماجراهای رفیق جینگ بچه ی چلمن، اثر جف کینی با ترجمه ی سهیلا کمالی توسط نشر حوض نقره به چاپ رسیده است.
- دفترچه خاطرات راولی جفرسون 2
- نویسنده: جف کینی
- مترجم: سهیلا کمالی
- انتشارات: حوض نقره
نظرات کاربران درباره کتاب ماجراهای رفیق جینگ بچه ی چلمن 2
دیدگاه کاربران