دربارهی کتاب ماکاموشی 14 (تعطیلات در هتل ژنده پنده)
کتاب "تعطیلات در هتل ژندهپنده" جلد چهاردهم از "مجموعه کتاب های ماکاموشی" است که روایتهایی جذاب و پرماجرا را برای مخاطب کودک و نوجوان تشریح میکند.
ماه آگوست فرا رسیده. دمای هوا به شدت افزایش یافته است. شهر "نیوموش سیتی" پر از ازدحام میباشد. جرونیمو نیز همانند بقیهی شهروندان، و مطابق روال همیشه، هر روز به محل کار خود رفته و شبها، خسته و کلافه به لانه موشش بازمیگردد. اما گرمای هوا، و همکاری با افراد اعصاب خردکنی مثل "پینکیپیک"، موجب تشدید خستگی او میشود. پینکیپیک، دستیار نوجوان موش قصه است؛ دختری که اختلاف نظری زیادی با رئیس خود دارد اما بدون توجه به جایگاه خود در دفتر روزنامه، به ابراز عقاید و رفتارهای غیرقابل تحملش میپردازد. تمامی این شرایط، جرونیمو را به موشی ناامید و بیانگیزه تبدیل کرده است. عواملی که به طور حتم، با پشت سر گذاشتن یک تعطیلات حسابی، از بین خواهند رفت و در نتیجه، انرژی تازهای به او منتقل خواهد شد.
بنابراین جرونیمو تصمیم میگیرد که جهت تجدید قوا و روحیهی خویش، از مرخصی استفاده کرده و به سفری تفریحی برود. در همین راستا، با کمک یک آژانس مسافرتی، بلیت هواپیمایی را به مقصد "جزیرهی خوشحالدُم" اخذ میکند. اما شب قبل از سفر، در دفتر جریدهی جوندگان، روز پرمشغلهای را پشت سر گذاشته و در نتیجه، صبح، دیرتر از ساعت پرواز، بیدار میشود؛ یعنی هنگامی که هواپیما زمین را ترک کرده و به سوی جزیره در حال حرکت است. جرونیمو به محض اطلاع از تاخیر خود، با خانم "شیرینپنجه"، مسئول آژانس هواپیمایی، تماس میگیرد تا بلیتی دیگری را برای مقصد موردنظرش تهیه نماید. ولی طبق اظهارات این زن، و در کمال تاسف متوجه میگردد که تا چند روز آینده، هواپیمای دیگری به سوی جزیره پرواز نخواهد کرد.
در نتیجه، از روی اجبار مقصد خود را تغییر داده و بلیت دیگری را برای صبح روز بعد، و به سوی کلبهای ییلاقی واقع در "قلهی مورمور" خریداری مینماید؛ این کلبه در کوهستانهای پربرف، طبیعت بکر و تازه قرار دارد؛ منطقه و شرایط آبوهواییای که میتواند آرامشی مطلق را به جرونیمو منتقل کند. با فرا رسیدن شب، جرونیمو خوشحال و بیقرار به سوی رختخواب میرود تا بتواند صبح روز بعد، در موعد مقرر، به فرودگاه برود. غافل از اینکه، ماجراهایی غیرقابل پیشبینی رخ خواهد داد؛ ماجراهایی که مانع از سفر رویایی او خواهند شد.
شخصیت اصلی قصه، "جرونیمو استیلتن" نام دارد. او موشی باهوش است که در جزیرهی "ماکاموشی" زندگی میکند. جرونیمو، به عنوان سردبیر، در دفتر یک روزنامه معروف فعالیت مینماید؛ روزنامهای پرفروش تحت عنوان "جریدهی جوندگان". "تهآ استیلتن"، "تراپولا استیلتن" و "جرونیمو استیلتن"، از دیگر شخصیتهای کتاب "ماکاموشی" هستند. تهآ، خواهر جرونیمو است که به عنوان خبرنگار ویژهی جریدهی جوندگان، با برادرش همکاری میکند. تراپولا، پسرعموی جرونیمو و صاحب یک فروشگاه لوازم دست دوم میباشد؛ او و جرونیمو اصلا رابطهی خوبی با یکدیگر ندارند. بنجامین نیز، برادرزادهی نه ساله و دوست داشتنی جرونیمو است که همیشه و همهجا همراه عمویش میباشد.
برشی از متن کتاب ماکاموشی 14
خسته و کوفته برگشتم خانه. دیگر صبح شده بود. یک پلک هم روی هم نگذاشته بودم. خزیدم زیر پتو. با خودم فکر کردم: «شاید دیر برم سرکار.» شاید هم بهتر بود چند روزی به خودم مرخصی میدادم. آره، نقشهی خوبی بود. هر موشی باید هرچند وقت یک بار برود تعطیلات.
یک دفعه چشم هایم باز شد. جیر کشیدم: «تعطیلاتم!» کپک پنیرش بزنند. آن روز، روز اول سفرم بود! به ساعت نگاه کردم. هفت و پانزده دقیقه بود. هواپیمایم به مقصد جزیرهی خوشحالدُم از زمین بلند شده بود.
زنگ زدم به آژانس مسافرتی. بدبختانه آن موقع هیچ پرواز دیگری برای سفر به جزیرهی خوشحالدم نبود. ولی خانم شیرینپنجه دلداریام داد. جیر کرد: «نگران نباشین آقای استیلتن. یه سفر دیگه توی پنجهم دارم که شاید ازش لذت ببرین. یه کلبهی ییلاقیه توی قلهی مورمور. کوهستانهای پربرف، طبیعت بکر و تازه…»
بهش گفتم محشر است. همین که از شهر خارج میشدم، برایم بس بود.
کوهستانهای پر برف، طبیعت بکر و تازه…
خانم شیرینپنجه ترتیب سفرم را داد و گفت: «خیله خب آقای استیلتن، لطفا توجه داشته باشین… فردا صبح سر ساعت نه راه میافتین.»
آن شب چمدانم را باز کردم. لباس شنا، عینک شنا و کفشهای شنایم را درآوردم و به جایش یک جفت چکمهی کوهنوردی، یک دُم گرمکن و گرمترین پالتویم را گذاشتم.
همانطور که چمدانم را میبستم، آواز میخواندم:
ای کوه… کوه زیبا!
رویا… رویای پابرجا!
آب زیر کتاب
آن شب ساعت یازده، تلفن زنگ خورد. انباردار روزنامه، پیت انبارکن بود.
توی گوشم جیر کشید: «آقای استیلتن، همین الان یه اتوبوس با لولهی آب جلوی ساختمون جریدهی جوندگان تصادف کرد. انبار رو آب برداشته. همهی کتابهامون دارن خیس میشن. فاجعهست... فاجعه!»
باورم نمیشد. از موشی که توی تلهی گربه سیاهه هم افتاده باشه، بدشانستر بودم! وحشتزده تا انبار دویدم. آب خیلی سریع کف زمین جمع شده بود. حتی یک موش فاضلاب به زحمت میتوانست از امواج آب رد شود.
سر کارگرها جیر کشیدم: «زود باشین! باید کتابها رو ببریم یه جای خشک!»
یک لباس سرهمی آبی پوشیدم. بعد دویدم سمت بستنیآیبستنی، مغازهی بغلیمان که بستنیهای طعمدار مختلف میفروشد و صاحبش یکی از دوستان خوبم است؛ بستنیلیسو. بستنی لیسو توی اتاقکی بالای بستنیفروشیاش زندگی میکند...
کتاب تعطیلات در هتل ژنده پنده جلد چهاردهم از مجموعهی ماکاموشی اثر جرونیمو استیلتن با ترجمهی فریبا چاوشی توسط نشر هوپا به چاپ رسیده است.
- جزیرهی جوندگان جسور ماکاموشی
- تعطیلات در هتل ژنده پنده
- نویسنده: جرونیمو استیلتن
- مترجم: فریبا چاوشی
- انتشارات: هوپا
نظرات کاربران درباره کتاب ماکاموشی 14 (تعطیلات در هتل ژنده پنده)
دیدگاه کاربران