کتاب نشانیها اثر سید علی صالحی توسط نشر دارینوش به چاپ رسیده است.
این کتاب مجموعهای از شعر است که تحت عنوان چند نشانی در کتاب آمده است. علی صالحی شاعر این کتاب متولد 1 فروردین 1334 در شهر ایذه استان خوزستان است. او علاوه بر شعر گفتن نویسندگی هم میکرد و یکی از دبیران اصلی کانون نویسندگان ایران بود. اولین شعرهای او در سال 1350 در مجله محلی شرکت نفت، به اهتمام ابوالقاسم حالت به چاپ رسید. در سال 1353 جریان موج ناب در شعر سپید توسط این شاعر و چند نفر از شاعران هم نسلش به راه افتاد و کم کم شکل گرفت اما او در سال 1357 از این گروه فاصله گرفت چرا که احساس میکرد همه شاعرانی که موج ناب دارند شبیه هم میشوند. صالحی دبیر ادبی و صفحه شعر مجله دنیای سخن بود و از همین دوره شعرهای او به زبانهای فرانسه، عربی، آلمانی، انگلیسی، ارمنی، روسی و کردی به صورت پراکنده در مطبوعات چاپ شد. صالحی در سال 1375 اولین کارگاه شعر خود را با عنوان کارگاه شعر معیار راهاندازی کرد، در سال 1379 هم کارگاه شعر سخن را مجددا راهاندازی کرد که این کارگاه هنوز هم فعال است. از علی صالحی آثار متعددی منتشر شده است که در میان آنها دو رمان نیز وجود دارد، رمانهای "علو" و "چشم به راه بانو" که هر دو در دهه 70 به چاپ رسید. برخی از دفترهای شعر او نیز عبارتند از: ساده بودم تو نبودی باران بود، آسمانیها، دعای زنی در راه که تنها میرفت، چیدن محبوبههای شب را تنها به باد یاد خواهد داد، ردپای برف تا بلوغ کامل گل سرخ، دختر ویولنزن در کوچههای برفی آذر ماه. در مورد خود علی صالحی هم آثاری به چاپ رسیده است و کتاب شعر نشانیها با صدا و دکلمه زیبای "مرحوم خسرو شکیبایی" خوشنویسی "استاد هاشم زمانیان" و نقاشی "استاد حسین بختیاری" منتشر شده است.
برشی از متن کتاب
نشانی سوم چه بوی خوشی می دهد این جامهی قدیمی این پیراهن بنفش این همه پروانهی قشنگ در قاب نامهها، این چند حبهی قند در کنج روسری قاب عکسی کهنه بر رَف گِل اندود بیآینه، و جستجوی خط و خبری خاموش در ورق پارههای بینشان که گمان کرده بودم باد آن همه را با خود برده است. دیدی! دیدی شبی در حرف و حدیث مبهم بیفردا گمت کردم دیدی در آن دقایق دیر باور پر گریه گمت کردم دیدی آب آمد و از سر دریا گذشت و تو نیامدی آخرین روز خسته، همان خداحافظ آخرین، یادت هست! ؟ سکهی کوچکی در کف پیاله با آب گفتگو میکرد، پسین جمعهی مردمان بیفردا بود، و بعد، صحبت سایه بود، سایه و لبخند این و آن تمام اهالی اطراف ما مشغول فال سکه و سهم پیالهی خود بودند، که تو ناگهان چیزی گفتی گفتی انگار همان بهتر که راز ما در پچپچ محرمانهی روزگار ... ناپیدا گفتی انگار حرف ما بسیار و وقت ما اندک و آسمان هم بارانیست... راستی هیچ میدانی من در غیبت پر سوال تو چقدر ترانه سرودم چقدر ستاره نشاندم چقدر نامه نوشتم که حتی یکی خط ساده هم به مقصد نرسید؟ رسید، اما وقتی که دیگر هیچ کسی در خاموشی خانه خواب بازآمدن مسافر خویش را نمیدید. در غیبت پر سوال تو آشنایان آن همه روزگار یگانه حتی هرگز روشنایی خاطرات تُرا بیاد نیاوردند در غیبت پر سوال تو آن انار خجسته بر بال حوض ما خشکید در غیبت پر سوال تو عقربههای شنگِ بیبازگشت هیچ ساعتی به ساعت شش و هفت پسین پنجشنبه نرسید حالا که آمدی، آمدی ریرا پس این همه حرف نامنتظر از رفتن بیمجال چرا؟ راستی این همان پیراهن بنفش پر از پروانهی آن سالها نیست؟ مگر همین نشانی تو از راه دور دریا نبود، پس چطور در ازدحام دلهره، ناگهان گمت کردم پس چطور در حرف و حدیث مبهم بیفردا گمت کردم؟ مگر ما کجای این بادیهی بینشان به دنیا آمدهایم ریرا ما هم زیر همین آسمان صبور مردمان را دوست میداریم حالا بیا به بهانهای تمام شب مغموم گریه را از آواز نور و تبسم ستاره روشن کنیم من به تو از خوابهای آینه اطمینان دادهام ریرا سرانجام یکی از همین روزها تمام قاصدکهای خیس پژمرده از خواب خارزار به جانب بیبند آفتاب و آسمان بر میگردند
- شعر: سید علی صالحی
- صدا: خسرو شکیبایی
- انتشارات: دارینوش
نظرات کاربران درباره کتاب نشانی ها - سید علی صالحی
دیدگاه کاربران