دربارهی کتاب فیندوس کوفته قلقلی میکارد
داستان ” فیندونس ” قصه ای دوست داشتنی از شخصیت هایی خاص و بانمک است که به ماجراهای بین پیرمردی به نام ”پتسون ” و گربه ی کوچکش ” فیندوس ” می پردازد.
پتسون در کلبه ای کوچک در روستایی زیبا زندگی و شغلش کشاورزی است. اگر چه او به تنهایی زندگی می کند اما کم و بیش از زندگی اش راضی است. اما دیگر این تنهایی خیلی برایش سخت شده و حتی وقت گذراندن با مرغ های خانگی اش هم برایش جذاب نیست و حوصله اش را سر می برد که روزی یکی از همسایگانش برای این که او را از تنهایی در بیاورد برایش یک گربه ی کوچک و بامزه می خرد و او را با پتسون آشنا می کند.
اسم گربه فیندوس است و آن قدر کوچک است که فقط شیر می خورد. کم کم پتسون حرف زدن را یاد گربه می دهد و آن قدر با هم رفیق می شوند که همه جا با هم می روند و صحبت می کنند و از سکوت و تنهایی سابق پتسون هیچ خبری نمی شود. فیندوس خیلی بازیگوش و پر سر و صداست و در همه ی کار ها دخالت و کنجکاوی می کند.
مثلاً در یک روز بهاری که تازه برف های زمستانی آب شده اند و زمین کشاورزی پتسون آماده ی کاشت بذر هاست، پتسون تصمیم می گیرد که توی زمینش بذر هویج و سیب زمینی بکارد. اما فیندوس کوچولو که نمی داند کاشتن یعنی چه از پتسون می خواهد تا اجازه دهند تا کوفته قلقلی هایش را بکارد. اما پتسون برایش تعریف می کند که اگر کوفته قلقلی ها را بکاریم رشد نمی کند.
بالاخره فیندوس موفق می شود و کوفته هایش را کنار بذر های سیب زمینی می کارد و تند و تند هم بهشان سر می زند که شاید رشد کنند. در همین حین یک دفعه سر و کله ی مرغ های بازیگوش پتسون برای پیدا کردن کرم ها در باغچه پیدا می شود و همه چیز را بهم میریزند. خاک ها را می کنند و بذر ها را پخش و پلا می کنند. پتسون که اوضاع را می بیند فکر می کند تا به بهانه ی پیدا کردن کرم مرغ های بازیگوش را توی حصار برگرداند و همین کار را هم می کند. دوباره مشغول کاشتن بذر ها می شود.
اما فردای آن روز دوباره می بیند مزرعه اش بهم ریخته شده و همه ی سیب زمینی ها را خورده اند. عصبانی بر می گردد به حصار مرغ ها که می بیند همه ی آن ها سر جایش هستند و کار آن ها نیست. پس چه کسی سیب زمین های پتسون را خورده است؟ این شد که بعد چند روز از مراقب های پتسون و فیندوس از زمین، آن ها فهمیدند ...
بخشی از کتاب فیندوس کوفته قلقلی میکارد
صبح زیبای بهاری بود. پرندگان آواز می خواندند و چمنزار سبز شده بود. حشرات همه جا مشغول بودند، می پریدند و می خزیدند و با وزوز آرامی فضا را پر کرده بودند و ترانه ی بازگشت زندگی را بعد از سر آمدن زمستان سر می دادند. پتسون کشاورز، که در باغچه ی سبزی کاری اش ایستاده بود و خاک را وارسی می کرد، گفت: حالا وقتشه، امروز می تونیم سبزیجات و سیب زمینی بکاریم.
فیندوس گربه، که همان دور و بر می چرخید و دنبال سوسک ها می کرد، پرسید: منظورت از کاشتن چیه؟
_ یعنی توی خاک بکاریم. اگر ما بذر های هویج را در خاک بگذاریم، هویج در می آید. از هر سیب زمینی هم که بکاریم، پنج یا ده تا سیب زمینی جدید درست می شود.
گربه با حالتی مصمم به پیرمرد نگاه کرد. « اما من پنج یا ده سیب زمینب یا هویج جدید نمی خوام. نمی تونیم به جاش کوفته قلقلی بکاریم؟ »
پتسون گفت: می تونیم بکاریم، اما رشد نمی کنه.
فیندوس گفت: ارزشش رو داره که یک بار امتحان کنیم.
_ آره، چرا که نه. اما اول لازمه زمین را بکنیم و بعد با شن کش صافش کنیم.
فیندوس دوید و رفت باقی مانده ی کوفته قلقلی ها را آورد. پتسون باغچه ی سبزی کاری اش را بیل می زد و خاک را هموار می کرد. بعد بذر ها را در ردیف های صاف و منظم کاشت؛ هویج و پیاز، نخود فرنگی و لوبیا. گربه هم کوفته قلقلی اش را کاشت. و هر از گاهی دوان دوان بر می گشت تا ببیند اصلاً رشد کرده است یا نه. فقط یک ردیف باقی مانده بود که صدای قد قد گوش خراشی از خانه بلند شد:
زو_ زو_ زود باشید_ داره شخم می زنه!
در یک چشم به هم زدن مرغ ها آنجا بودند و زمین را در جست و جوی کرم ها می کندند.
پتسون نالید: وای، نه! یادم رفت در را به رویشان ببندم. شما قرار نبود اینجا باشید! همه چی را خراب می کنید. دارید بذر های من را از توی زمین بیرون می کشید.
اما مرغ ها توجهی به او نکردند. آن ها عاشق کرم بودند و خاک تازه شخم خورده بهترین جا برای پیدا کردن کرم بود. به محض این که پتسون مرغی را کیش می کرد، سر و کله ی مرغ دیگری پیدا می شد و خواهی نخواهی دانه ها را پخش و پلا می کرد. فیندوس شجاعانه تلاش کرد تا از کوفته قلقلی اش محافظت کند. اما با وجود فریاد های خشم آلودش مرغ ها دمش را نوک زدند و تا به خودش بیاید کوفته قلقلی اش را پیدا کردند و لف لف خوردند...
کتاب فیندوس کوفته قلقلی میکارد اثر سون نوردکوئیست با ترجمهی زهرا قلعهنوئی توسط نشر چکه به چاپ رسیده است.
- ماجراهای فیندوس 3
- نویسنده و تصویرگر: سون نوردکوئیست
- مترجم: زهرا قلعه نوئی
- انتشارات: چکه
نظرات کاربران درباره کتاب فیندوس کوفته قلقلی میکارد
دیدگاه کاربران