بخشی از کتاب آموری
از یادداشت های روزانه ی مسیو آوردینی
پانزدهم مه
من دخترم را ترک نخواهم کرد. با آنها شرط کرده ام که همیشه با من باشند و من نیز با آنها. هرکجا که آنها بروند من هم خواهم رفت و هرجا که منزل کنند من نیز مسکن خواهم گزید.
آنها مایلند که زمستان را در ایتالیا بگذرانند و من نیز در آنها این اندیشه را تقویت می نمایم و در آینده نزدیک از طبابت شاه استعفا خواهم داد و بدان ها خواهم پیوست.
در صورتی که مادلن خود را به حد کافی غنی یابد من نیز کاملا بی نیاز خواهم بود...
خدایا. جز این چه باید کرد؟ اگر من چیزی می اندوختم فقط برای آن بود که برای تقدیم کردن به او چیزی داشته باشم.
به خوبی می دانم که این عزیمت غیرمترقبه من بسیاری از مردم، آنهایی که می خواهند به واسطه دانشی که دارم نگهم دارند، و کلیه مشتریانی که ترکشان می کنم متعجب خواهد شد، اما تمام این ها برای من چه اهمیت دارد؟
تنها کسی که لازم است شب ها برایش بیدار بمانم و به مراقبتش پردازم تنها دخترم است. این نه تنها برایم سعادتی بزرگ محسوب می شود بلکه این تکلیفی است که از طرف دو فرزندم به عهده دارم. من باید صندوق دار آنها باشم ولازم است مادلن من که بسی زیبا و دل انگیز و در عین حال به حد کافی ثروتمند است بیش از این باشکوه و جلال و جلوه گر شود.
ما در ناپل ویلای زیبایی خواهیم خرید. در آنجا مادلن من چون بوته گل دل پذیری که تازه شاخه ها و برگ های زردش را کنده باشند و در خاکی خوب کاشته شده باشد شکوفا خواهد شد.
من جشن هایشان را ترتیب می دهم و منزلمان را منظم می سازم. من کفیل خرجشان می شوم و بالاخره شرط می کنم که آنها را از رنج های مادی خلاص کرده و مواظبتشان نمایم.
آنها جز این که سعادتمند باشند و یکدیگر را دوست بدارند کاری ندارند. اما این ها کافی نیست. من میل دارم که این مسافرتی که در وهله ی اول به نظر انها جز سفری لذت بخش و شیرین چیزی نمی آید برای آموری فایده و سود دیگری هم داشته باشد. بدون اینکه با او از این موضوع سخن گفته باشم دیروز برایش از وزیر ماموریت بزرگ و مخفیانه ای درخواست کرده ام و این ماموریت را نیز بدست آوردم. ...
کتاب آموری یکی از بهترین آثار الکساندر دوما است که توسط احمد مستشار ترجمه و در انتشارات جامی به چاپ رسیده است.
- نویسنده: الکساندر دوما
- مترجم: احمد مستشار
- انتشارات: جامی
نظرات کاربران درباره کتاب آموری اثر الکساندر دوما
دیدگاه کاربران