کتاب چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد؟ | انتشارات بهزاد

درباره کتاب چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد؟

هرکس در زندگی اهداف و خواسته هایی دارد که برای رسیدن به آن در تلاش است. آنچه که مهم است مسیری است که افراد برای به دست آوردن آن طی می کنند. فراز و فرودهای راهِ رسیدن به خواسته ها، از اهمیت زیادی برخوردار است و میزان پایبندی افراد و مُصر بود آن ها در آرزوهایشان مشخص می کند. از داستان های آموزشیِ انگیزشی در خصوص چگونگی برخورد با مسائلِ روزمره، کتاب " چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد " می باشد که نویسنده در آن ضمنِ آموزش شیوه ی ایجاد تغییرات مثبت در زندگی، راه درست زیستن را ذکر کرده است. نویسنده در کتاب از اشخاص خیالی و نمادهایی بهره گرفته تا به وسیله ی تصویرسازی برای مخاطب، بتواند ذهن او را به چالش بکشاند. در داستان مذکور چهار شخصیت خیالی از جمله: موش ها: اسنیف و اسکوری و آدم کوچولوها:هم و هما، هستند. وجه اشتراک آن ها در داستان این است که به دنبال پنیری بزرگ هستند. اما هرکدام از آن ها نحوه ی منحصر به فردی را در دنبال کردن پنیر مورد نظر دارند که خواننده در نهایت به این تشخیص می رسد که کدام یک در رسیدن به خواسته خود موفق ترند. پنیر در این کتاب، نماد اهداف و آرزوهاست که آدم ها و موش ها در هزارتوی پیچ در پیچ به دنبال آن هستند و بعضا تبدیل به عقیده ای کهنه و پوسیده می شوند. هزارتو نیز نماد مکانی است که فرد در آن تلاش می کند تا به هدف مورد نظر خویش دست پیدا کند؛ خواه محل کار یا جامعه و ... . کتاب در سه فصل نگاشته شده است؛ فصل اول درمورد هم کلاسی هایی قدیمی است که پس از سال ها یک دیگر را ملاقات کرده و درباره ی تغییرات زندگیشان به گفتگو می نشینند، فصل دوم داستان چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد، و فصل سوم شامل نظر عده ای از افراد در مورد داستان و کارکرد آن در زندگیشان است. هدف اصلی نویسنده از نگارش کتاب، آموزش تسلط بر تغییرات زندگی، نماندن در وضعیت سکون و تسلیم نشدن است. داستان از جایی شروع می شود که موش ها و آدم ها هر روز به دنبال پنیری هستند و به محض این که آن را پیدا کردند و از آن تغذیه کردند، همان جا به استراحت می پرداختند و گمان نمی کردند که روزی این پنیر تمام خواهد شد. اما با پایان یافتن این ذخیره، هردو گروه نا امید شدند. اسنیف و اسکوری برخلاف آدم ها تصمیم گرفتند به دنبال پنیر تازه ای بروند، اما آدم ها توانِ یافتن پنیر جدید را در خود نمی دیدند. جستجوی موش ها برای پیدا کردن پنیر بزرگ تر، آغاز ماجرا و درس گرفتن از آن است.

بخشی از کتاب چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد؟

"یک روز آفتابی در شهر شیکاگو چند هم کلاسی قدیمی برای صرف ناهار دور هم جمع شدند. آن ها در شب قبل، در برنامه تجدید دیدار در دبیرستان خود شرکت کرده بودند. آن ها می خواستند درباره ی وقایعی که در زندگی هرکدام از آن ها پیش آمده بود، بیشتر بدانند. بعد از کلی شوخی و سر به سر هم دیگر گذاشتن و صرف یک غذای خوب، گفت و گوی جالبی را شروع کردند. آنجلا که یکی از محبوب ترین بچه های کلاس بود، گفت:« زندگی، بدون شک، بسیار متفاوت تر از آن چیزی است که ما در دبیرستان فکر می کردیم. چیزهای زیادی تغییر کرده است.» ناتان تصدیق کرد:« مطمئنا همین طور است». همگی بچه ها می دانستند که ناتان، شغل خانوادگی شان را دنبال کرده که همیشه کار خاص و مشخصی بوده و تا آن جا که می توانستند به خاطر بیاورند همیشه یکی از کسبه های آن منطقه به شمار می رفته است. بنابراین بچه ها از نگرانی او تعجب کردند. ناتان پرسید:« هیچ توجه کرده اید که چطور وقتی اوضاع تغییر می کند ما نمی خواهیم همراه با آن تغییر کنیم؟» کارلوس گفت:« حدس می زنم علت مقاومت ما در برابر تغییر، این است که از آن وحشت داریم». جسیکا گفت: « کارلوس تو کاپیتان تیم فوتبال بودی. من هیچ وقت فکر نمی کردم از زبان تو چیزی درباره ترس بشنوم». آن ها وقتی متوجه شدند به رغم آن که هریک در زندگی به سویی رفته اند، از خانه داری گرفته تا مدیریت شرکت ها، اما احساسات مشترکی را تجربه کرده اند، خنده شان گرفت. هرکدام از آن ها تلاش کرده بود تا با تغییرات غیرقابل انتظاری که در سال های اخیر در زندگی اش پیش آمده بود کنار بیاید. و اکثرا قبول داشتند که روش خوبی برای مقابله با آن بلد نبودند. سپس مایکل گفت:« من از تغییر می ترسیدم. وقتی که تغییر بزرگی در کار و کسب ما پیش آمد، نمی دانستیم چه کار کنیم. بنابراین هیچ عمل متفاوتی انجام ندادیم و تقریبا کار خود را از دست دادیم». او ادامه داد «تا این که داستان کوتاه بامزه ای شنیدم که همه چیز را تغییر داد». ناتان پرسید:« آخه چطور؟». «خوب، آن داستان نحوه ی نگرش من را به تغییر و تحول در زندگی عوض کرد، و از آن به بعد، اوضاع کار و زندگی ام به سرعت بهبود یافت». بعد آن داستان را به بعضی از همکارانم گفتم و آن ها هم برای دیگران تعریف کردند و خیلی زود وضعیت کاری ما خیلی بهتر شد، چون خودمان را با تغییر و تحول در کار، بهتر هماهنگ کردیم."

درباره نویسنده کتاب چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد؟

اسپنسر جانسون، نویسنده و فیزیکدان آمریکایی است که علت عمده ی شهرت او به سبب کتاب های روان شناسی اوست. وی دارای مدرک کارشناسی روان شناسی از دانشگاه کالیفرنیا بوده و بعد از آن به عنوان دستیاری پزشکی در مایو کلینیک و مدرسه هاروارد مشغول شد. او توانست دستگاه تنظیم ضربان قلب را اختراع کند هم چنین به عنوان مغز تفکر در موسسه مطالعات علمی و موسسه پزشکی دانشگاه کالیفرنیا شناخته شود. کتاب های او در زمینه تغییرات و خودسازی در سطح جهان از محبوبیت خاصی برخوردار است. برخی از این کتاب عبارتند از: 1. مدیر یک دقیقه ای. 2. پدر یک دقیقه ای. 3. قله ها و دره ها. 4. بله یا خیر. 5. هدیه و ...

کتاب چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد؟ یکی از کتابهای اسپنسر جانسون است که و ترجمه ی مریم بهرامی در انتشارات بهزاد به چاپ رسیده است.

فهرست

فهرست کتاب چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد؟

درباره نویسنده

پیشینه داستان

چه کسی پنیر مرا جابجا کرد

جلسه دوستانه در شیکاگو

داستان

گفتگو

• نویسنده: اسپنسر جانسون
• مترجم: مریم بهرامی
• با مقدمه: دکتر کنت بلانچارد
• انتشارات: بهزاد