محصولات مرتبط
دربارهی کتاب داستان یک پلکان
داستان یک پلکان، نمایشنامهای خواندنی است که جزئیات زندگی چهار همسایه و ارتباط میان آنها را برای مخاطب روایت میکند. صحنهی نمایش، یک پلکان و پاگرد را نشان میدهد که چهار واحد در آن قرار دارد. در واقع، تمام ماجراهای این کتاب، درون همین پاگرد و پلکان و در مقابل درب چهار واحد به نمایش گذاشته میشود.
واحد اول به "خنروسا"ی پیر و شوهر و دختر بسیار زیبایش، "کارمینا"، تعلق دارد؛ آنها از وضعیت مالی خوبی برخوردار نیستند و همواره زندگی و ظاهری فقیرانه دارند. در کنار منزل خنروسا، آقای "دن مانوئل" و البیرای جوان زندگی میکنند. دن مانوئل، برخلاف خنروسا، از زندگی و وضع مالی مطلوبی بهرهمند است. این مرد، دخترش را بسیار دوست میدارد؛ به طوری که تمام نیازها و خواستههای او را به سرعت برآورده میکند.
"پاکا"، نیز در واحد سوم سکونت دارد. او زنی پنجاه ساله است که در کنار شوهرش و هم چنین دخترش، "ترینی"، روزگار میگذراند. واحد چهارم نیز، متعلق به خانم "دنیا آسونسیون" و تنها فرزندش، "فرناندو" میباشد. فرناندو، پسری جوان، خوش قیافه و جذاب است که در فروشگاه لوازم التحریر کار میکند. پدر فرناندو، به تازگی از دنیا رفته است؛ هم اکنون، فرزند و همسر این مرد، عزادار او هستند و از فقر و فشار مالی به شدت رنج میکشند.
البیرا به فرناندو علاقهمند است و همواره به دنبال راهی برای جلب توجه او میباشد. این علاقهمندی از چشم همسایهها نیز پنهان نمانده و همه از آن مطلع هستند. اما فرناندو، به احساسات البیرا اهمیتی نمیدهد. زیرا او کارمینا را دوست دارد و تمام فکر و ذهن خود را معطوف این دختر میکند. همین احساسات یک طرفه و عاشقانه است که ماجراهای پرکشش و خواندنی را خلق میکند.
بخشی از کتاب داستان یک پلکان
(اسکناس ها را به او نشان میدهد.)
بگیر این مال توئه!
اسکناسها را کف دست او میگذارد.
روسا: (تقریبا گریان)
ترینی. این... این امکان نداره.
ترینی: چرا امکان داره... پدر دوستت داره...
روسا: گولم نزن. ترینی. این پول مال توئه.
ترینی: مال من؟ چه طوری؟ خودش بهم داد! همین الان خودش داد!
(روسا میگرید.)
گوش کن.
(او را به سمت داخل هل میدهد.)
اول اسمت رو پیش کشید. گفت که ...
داخل میروند و در را میبندند. البیرا و فرناندو بالا میآیند. حال بچه در آغوش فرناندو است. زن و شوهر با هم بحث میکنند.
فرناندو: الان یه دقیقه میریم تو و بهشون تسلیت میگیم.
البیرا: بهت گفتم نه.
فرناندو: قبلش که میخواستی.
البیرا: اون موقع تو نمیخواستی.
فرناندو: با این همه این طوری بهتره. حرفم رو بفهم زن.
البیرا: من ترجیح میدم نیام.
فرناندو: پس من تنهایی میرم.
البیرا: نه خیر هم! این همون چیزیه که تو میخوای. بری کارمینا رو ببینی و با هم گل بگین و گل بشنوین.
فرناندو: البیرا خیالت راحت باشه. سالهاست که هر چی بین من و کارمینا بوده تموم شده.
البیرا: زحمت تظاهر کردن به خودت نده. تو فکر میکنی نمیفهمم چه نگاههایی به اون میندازی، نمیفهمم چه طوری سعی میکنی سر راهش سبز بشی؟
فرناندو: خیال بافی محضه.
البیرا: خیال بافی؟ تو اونو دوستش داشتی، هنوزم دوستش داری.
فرناندو: البیرا، میدونی که من تو رو...
البیرا: هیچ وقت منو دوست نداشتی، به خاطر پول بابام با من عروسی کردی.
فرناندو: البیرا!
البیرا: با این همه، من خیلی سرتر از اون هستم.
فرناندو: خواهش میکنم. ممکنه همسایهها صدام رو بشنون!
البیرا: برام مهم نیست!
به پاگرد دوم میرسند.
فرناندو: قسم میخورم من و کارمینا...
البیرا: (در حالی که با پاشنهی پا ضرباتی به زمین میزند.)
باور نمیکنم! دیگه این بحث رو تمومش کن!
(به سمت خانهی خودشان میرود، اما فرناندو کنار واحد I میایستد.)
کتاب داستان یک پلکان دومین جلد از مجموعهی دور تا دور دنیا؛ نمایشنامه، به نویسندگی آنتونیو بوئرو بایخو و ترجمهی پژمان رضایی در نشر نی به چاپ رسیده است.
- دور تا دور دنیا؛ نمایشنامه 2
- نویسنده: آنتونیو بوئرو بایخو
- مترجم: پژمان رضایی
- انتشارات: نی
مشخصات
- نویسنده آنتونیو بوئرو بایخو
- مترجم پژمان رضایی
- نوع جلد نرم
- قطع جیبی
- نوبت چاپ 5
- سال انتشار 1397
- تعداد صفحه 143
- انتشارات نشر نی
نظرات کاربران درباره کتاب داستان یک پلکان | آنتونیو بوئرو بایخو
دیدگاه کاربران